زهره کهندل:تن کردن رخت مدرسه و دانشگاه، اگرچه از دهه های گذشته برای خانواده ها مهم بود، زیرا این راه را بهترین مسیر پیشرفت فرزندان خود می دانستند اما اهمیت آن همچون امروز نبوده که والدین برای تعلیم و تربیت فرزندانشان سرمایه گذاری کنند و آن را همچون نان شب، ضروری بدانند.

دکتر خسرو باقری : ترکه های سنتی بر سر نظام آموزشی می کوبد


 اکنون کمتر کسی پیدا می شود که برای رفتن فرزندش به مدارس نمونه یا دانشگاه هایی با سطح علمی خوب، برنامه نداشته باشد، به بیان دیگر قطعا آرزویش را در دل دارد و بر زبان می راند.
در واقع امروز مساءله تعلیم و تربیت به عنوان یکی از شاخصهای پیشرفت جوامع بشری، چنان اهمیتی یافته که دولتمردان نیز آن را از اولویتهای برنامه های کاری و گاه تبلیغاتی خود قرار می دهند. البته ناگفته پیداست که تعلیم وتربیت بیش از هرچیز دیگر، به فرهنگ جوامع وابسته است، یعنی برای تربیت یک نسل، نفوذ و تاثیر فرهنگ آن جامعه در این امر آنقدر زیاد است که تردید در آن، شک به روشنی روز است!
از این روست که به عقیده کارشناسان این حوزه، تحول در تعلیم و تربیت مستلزم تغییر و تحول در فرهنگ و زمینه های فرهنگی تعلیم و تربیت در آن جامعه است. بسترسازی برای چنین تحولی، به ظرفیتهای درونی افراد آن جامعه و نیز اصلاح ساختار تربیتی و اجتماعی آن برمی گردد.
دکتر خسرو باقری که نظریه پردازی شناخته شده در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی است، در این باره می گوید: در حوزه تعلیم و تربیت جامعه ما که آمیخته به اسلام و فرهنگ اسلامی است، اگر نقص و کاستی هایی به چشم می خورد، برای رفع آن باید به بستر های فرهنگی تعلیم و تربیت پرداخته شود. به گفته او، اگرچه هیچ ضمانتی برای نسخه های تعلیم و تربیت (در هیچ مکتب فلسفی) وجود ندارد، اما حرکت درست در یک مسیر درست، می تواند به رفتارسازی هنجارهای اخلاقی و ارزشی در یک جامعه منجر شود.در گفتگو با دکتر خسرو باقری نوع پرست، صاحب نظر حوزه فلسفه تعلیم و تربیت، دکترای فلسفه علوم تربیتی از دانشگاه نیوساوث ویلز استرالیا و استاد دانشگاه تهران به بررسی «الزامات و بایسته های تحول در نظام تعلیم و تربیت کشورمان با روح و فلسفه اسلامی» پرداخته ایم که مشروح آن تقدیم می شود:


* در آغاز تعریفی از تربیت داشته باشید تا آن را از منظر مکتب اسلام هم بررسی کنیم؟
** «تربیت» در یک تعریف مرسوم این است که مثلاً والدین و نظام اجتماعی، افراد را به لحاظ فکری، اعتقادی و آداب و رسوم به شکل و شمایل نسل پیشین در بیاورند، چنین کسی را فرد تربیت شده می پنداشتند در صورتی که این معنای مطلوبی نیست، زیرا چنین شکل پذیری را در اسلام، «تربیت» نمی گویند. زمانی هم که پیامبران، تبلیغشان را آغاز می کردند، با همین بهانه مواجه می شدند که مخالفان می گفتند، ما نسل اندر نسل این گونه تربیت شده ایم اما پیامبران نمی پذیرفتند و می گفتند شاید پدرانتان یا نسل های پیشین عاقل نبوده اند یا اشتباه کرده اند، این نشان می دهد که «تربیت» بازتولید نیست، بلکه فرهنگ پیشین نیز باید ارزیابی و اصلاح شود. در واقع تربیت موضوعی است که خود فرد در آن نقش بسیار مهمی دارد و فقط پذیرنده مسایل گذشتگان نیست. بنابراین «تربیت اسلامی» چنین نقش پذیری را از سوی خود فرد تربیت شونده می طلبد تا در تعامل متقابل با فرهنگ جامعه ای که در آن هست خواه اسلامی یا غیراسلامی، قرار گیرد.
* در این تعریف «فلسفه» چه جایگاه و اهمیتی دارد؟
** منظور از فلسفه اگر داشتن ذهن فلسفی یعنی ذهنی کاوشگر، بررسی کننده و نقاد باشد، طبیعتاً این تربیت ایجاب می کند که افراد موضعی ارزیابی کننده نسبت به میراث فرهنگی گذشته خود داشته باشند، البته در شرایطی که به این بلوغ برسند. درواقع تربیت موفق تربیتی هست که بتواند قابلیت ارزیابی، نقد و نظر را در افراد به وجود بیاورد.
اگر ما به روح فلسفی بودن که همان پرسشگری، نقاد و ارزیاب بودن است، توجه داشته باشیم، تربیت و فلسفیدن خیلی به هم نزدیک می شوند. به همین دلیل برخی معتقدند که تربیت، فلسفه و فلسفه، تربیت است البته اگر به این شدت، این دو را یکی نکنیم، باید گفت که تداخل و ارتباط عمیقی بینشان وجود دارد.
از سوی دیگر اگر منظور از فلسفه، یک نظام فلسفی باشد که مبانی معرفت شناسی و هستی شناختی داشته باشد، از این مسیر هم فلسفه به مسایل تعلیم و تربیت نزدیک می شود، از این جهت که در فرهنگ و تمدن اسلامی شاهد تبلور فلسفه های اسلامی با داشتن یک نظام کلامی و پیشینه فلسفی به معنای کلاسیک کلمه هستیم. این ها می تواند زمینه های شکل گیری مباحث تربیتی که حاصل آن فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی است را فراهم آورد.
* اصلا فلسفیدن چه ویژگی های فردی و اجتماعی را می طلبد؟ بدین معنا که صرفاً داشتن روح جستجوگر در افراد کافیست یا بسترهای آن نیز در نظام اجتماعی باید ایجاد شود؟
** زمینه اصلی «فلسفیدن»که همان روحیه جستجوگری، پرسشگری و کنجکاویست در نهاد همه انسانها وجود دارد اما فلسفه در عین حال یک رشته علمی معرفتی نیز هست، در نتیجه یافته ها و اطلاعاتی دارد که برای شکل گیری طرز تفکر افراد، آگاهی از آن لازم است. لذا صرف داشتن درون مایه کنجکاوانه کافی نیست، به همین دلیل در طول تاریخ متفکران فیلسوف، واژگان و مطالبی را فراهم آوردند که هم به خودشان و هم به آیندگان برای فکر کردن، کمک کرده است، در واقع این دو لازم و ملزوم هم هستند.
* فضای تربیتی جامعه چه تاثیری در ایجاد روحیه فلسفیدن افراد آن جامعه دارد؟
** تا آنجا که به تعلیم و تربیت مربوط می شود، تأثیر قابل توجهی دارد یعنی تفکری را سرکوب کرده یا زمینه ساز ترویج آن می شود. به همین دلیل فضای اجتماعی با فلسفه تعلیم و تربیت ارتباط پیدا می کند و می تواند مانع یا مشوق آن باشد.
* با توجه به ارتباط تنگاتنگ بین فلسفه و تربیت، در چه شرایطی یک «اندیشه» می تواند وارد ساحت «عمل» و رفتارسازی یک هنجار یا ارزش اخلاقی شود؟
** درباره اینکه یک فکر چگونه می تواند با عمل مرتبط شود، باید از اندیشه هایی صحبت کرد که شان عملی دارند. زیرا تفکرات ما دو حیطه عقل عملی و عقل نظری را در برمی گیرد. اموری مربوط به عقل نظری است که شان عملی ندارند، مثل علم فیزیک که معطوف به عمل نیست، مگر اینکه کاربردی شود. یک سری از اندیشه ها نیز درحوزه عقل عملی قرار می گیرند، این اندیشه ها با عمل رابطه تنگاتنگی دارند، همچون علم تعلیم و تربیت و اخلاق.
در اینجا این پرسش مطرح می شود که شکاف بین فکر و عمل چطور اتفاق می افتد و چگونه از بین می رود. پاسخ به آن، جنبه های مختلفی دارد. اگر افکار و محتوای عقل عملی، شفاف، گویا و روشن نباشد، پیوندشان با عمل مبهم خواهد شد. چنین فکری به عمل ختم نمی شود. گاهی هم ممکن است کسی مبهم صحبت می کند که اگر چنین باشد، باید عرصه ترجمان سازی فکر به عمل را اصلاح کرد.در اینجا نقش نظام تعلیم و تربیت می تواند خیلی مهم باشد که مضامین عقل عملی را چگونه ارایه کند. ارایه این مفاهیم بصورت مبهم و نصیحت گرایانه مانع عمل می شود. طرف دیگر ماجرا که به سمت عمل و فضای روانی افراد مربوط می شود مسایل شخصیتی است، یعنی اگر شخصیت افراد به گونه ای شکل بگیرد که حالت دورویی داشته و ظاهر و باطن شان مثل هم نباشد یا ناگزیرند خودشان را طوری نشان دهند که نیستند، چنین فضای روانی و احتمالا اجتماعی، مانع از پیوستن افکارارزشی به عمل می شود.
اگر چنین شد باید به نقد وضع اجتماعی آن جامعه پرداخت که چه عواملی باعث بوجود آمدن چنین شرایطی شده است که افراد مجبورند خودشان را طوری بیارایند که مقبول جامعه باشند، در حالی که خودشان اعتقاد و تمایلی به آن رفتار یا ظاهر ندارند. اگر در حوزه این دو جنبه کار جدی شود، می توان موانع پیوستن فکر به عمل را شناسایی و برطرف کرد.
* اشاره داشتید به تاثیر نظام اجتماعی بر هنجارسازی برخی رفتارها، همانطور که مستحضرید بخش عمده ای از بار نظام تربیتی ما بر دوش نظام آموزشی است، چه در دوره آموزش عمومی یا آموزش عالی، شما چقدر نظام آموزشی را هماهنگ با نظام تربیتی می دانید؟ در واقع نظام آموزشی کنونی ما، چقدر روح تربیتی دارد؟
** اگر منظور شما این است که اگر آموزش و تربیت را درکنار هم قرار دهیم و منظور از آموزش، جنبه های ذهنی و منظور از تربیت هم جنبه های ارزشی و رفتاری مدنظر باشد، خب نظام آموزشی هم از جنبه تربیتی وهم از جنبه آموزشی باید ارزیابی و بررسی شود که چقدر موفق بوده و هست؟ بطور کلی با رصد وضع تربیتی و آموزشی باید اذعان داشت که در هر دو ساحت، مشکلات زیادی وجود دارد. در بخش آموزش، همچنان از شیوه های منسوخ شده حافظه گرایی استفاده می شود، اینکه حتماً بچه ها باید مطالب کتاب را حفظ کنند.
در عرصه نظام اجتماعی و تربیتی هم که خود محل بحث و تامل وسیعی دارد، که بنده به نکاتی از آن در پرسش های قبلی پاسخ گفتم. ببینید! اصلاحات در آموزش و پرورش ما بسیار زیاد است که میزان ارتباط موثر ما با نسل جدید می تواند، بخشی از آن را محقق کند. اکنون در دورانی قرار داریم که موضوعات چالش برانگیز نسبت به گذشته بسیار بیشتر است و این باعث شده که با مسایل تربیتی، ارزشی و اجتماعی وسیع تری درگیر شویم، بنابراین باید راهکارهای جدی تری هم برای آن اتخاذ کرد.
* با توجه به اینکه شما نیز در تدوین سند تحول تعلیم و تربیت مشارکت داشتید و با اشرافی که به موضوع دارید، در این شرایط چه باید کرد و بهترین راهکار برای برون رفت از مشکلات نظام آموزشی کشور چیست؟
** مهم ترین مسأله این است که باید تصورمان از تربیت را دستکاری کرده و تغییر دهیم. همانطور که اشاره شد، دو تلقی از تربیت وجود دارد، یکی اینکه ما بچه ها و فرزندانمان را همچون موم های نرمی می دانیم که باید قالبهای تربیتی خودمان را بر آن پیاده کنیم. خب این تعریف نادرستی از تربیت است، زیرا در شرایط کنونی، مقاومت برانگیز است. شرایط کنونی جهان به گونه ای است که فضای ارتباطات و تعاملات باز است نه بسته.
ممکن است این شیوه تربیتی در محیط های بسته، کمی موفق تر عمل کند اما در محیط های باز که مقایسه ها، بروز و ظهور می یابد، معمولاً این موضوع به نوعی به مخاصمه بین دونسل منجر خواهد شد. من فکر می کنم که هنوز مفهوم تعلیم و تربیت در جامعه به این قطبی که گفته شد، نزدیک است.
* یعنی نظام سنتی؟
** همینطور است، تفکراتی که از گذشته وجود داشته است، اگرچه امروز دیگر ترکه معلم به مفهوم ترکه های فیزیکی آن، ممنوع شده اما ترکه های معنوی معلم همچنان وجود دارند.
* منظورتان از ترکه های معنوی چیست؟
** همین که معلم، نگاه وانگاره های خودش را به شاگرد تحمیل می کند. در حالی که اگر بتوانیم یک تعریف جدیدی از تعلیم و تربیت را بین مدیران، معلمان، والدین و حتی شاگردان جا بیندازیم، شاید نگاه به حوزه تعلیم و تربیت هم دستخوش تحول و تغییر به سمت اثربخشی بیشتر شود. بنده، تعلیم و تربیت را به یک تعامل ناهمتراز بین معلم و شاگرد تعریف کرده ام که این تعامل باید به معنای واقعی خود بروز یابد، یعنی معلم و شاگرد هردو به منزله عامل در نظر گرفته شوند، زیرا هر دو صاحب عمل و رفتار هستند. اگر این تصور و تصویر از تعلیم و تربیت تغییر کند، می توان به اصلاح نگرشی امیدوار بود که یکی از نکات بسیار مهم و کلیدی تحول در تعلیم و تربیت است.
* این تغییر نگرشی در شرایط کنونی امکان پذیر هست و چه بسترهایی را برای تحقق می طلبد؟
** به هرحال باید آن را امکان پذیر کرد، یعنی سنجید که این امکان را چطور می توان به تحقق رساند. این هدفی است که باید آن را دست یافتنی کرد. البته دستیابی به این هدف، آنی نیست که مثلاً از فردا اعلام کنیم باید اینطور به مسأله نگاه کنید این موضوع، آیین نامه ای نیست که بخواهیم آن را ابلاغ کنیم. تحقق چنین موردی می طلبد که این تغییر نگرش و اصلاح دیدگاه، در فرهنگ ما ریشه دار شود. از معلم گرفته تا خود شاگردان باید چنین تغییر نگرشی پیدا کنند.در چنین شرایطی می توان به تغییر و بهبود نوع ارتباطات و تعاملاتشان با یکدیگر امیدوار بود. بهرحال طرح یک دیدگاه جدید، می تواند موثر باشد اما تحقق آن خلق الساعه نیست، بلکه باید آرام آرام به بحث گذاشته شود، آثار و نتایج آن ارزیابی و براساس این بررسی ها، مسیر راه مشخص شود. در واقع نقطه حرکت ما، متمرکز بر اصلاح و تغییر نگرش هاست که نقش مهمی در فرآیند تحول در تعلیم و تربیت دارد.
* البته همانطور که اشاره کردید، این تغییر نگرش و درونی شدن آن کار آسانی نیست، تا زمانی که استادان علوم تربیتی و تکنولوژی آموزشی ما که محتوای روش های نوین آموزشی و تربیتی را تدریس می کنند، همچنان در شیوه تدریس و اداره کلاس های درسی به شیوه های سنتی استادمحور پایبندند، شرایط برای تحقق چنین خواسته ای خیلی آماده نیست...
** متاسفانه همینطور است. این هم یک نوع از همان گسیختگی های شدید بین نظر و عمل است که ما شاهد آن هستیم. ممکن است که استادی درباره اینکه نباید به شیوه حافظه گرا تدریس شود، در محتوای درسی به معایب چنین شیوه هایی اشاره کند ولی همچنان خودش به شیوه حافظه گرایی عمل کند. متاسفانه از این پارادوکس ها زیاد داریم که باید شناسایی شده و مورد تحلیل و بررسی قرار گیرند.
* از فرصتی که در اختیارمان قرار دادید، سپاسگزارم.

پخش زنده