پایان ماجرا: از خودمان می پرسیم چرا...؟ و از یکدیگر هم می پرسیم واقعاً چرا...؟ دقایقی در دایره ی همین چراها می گذرد و در نهایت به این نتیجه می رسیم که می توانیم از حق خودمان بگذریم اما حق و حقوق دیگران را نباید نادیده بگیریم، پس راهی می شویم...

قدس آنلاین -  گروه استانها - رقیه توسلی: از پمپ بنزین می آییم بیرون و مقصدمان می شود شرکت فرآورده های نفتی... آنجا با مدیر روابط عمومی شرکت ملاقات می کنیم و شرح ماوقع می دهیم... و در پایان از نیت اصلی مان می گوییم... اینکه قصدمان آبروریختن از کارگر جایگاه نیست، اینکه از کار بیکار شود، می خواهیم جلوی تخلف بایستید.

شرح ماجرا:

در یک پمپ بنزین، وقتی باک ماشین مان را آقای جایگاه دار پُر می کند، مردی موتورسیکلت سوار نزدیک مان می شود و به آقای همسر می گوید: من پانزده لیتر بنزین زدم که آن را برای شما صفر نکردند... و دور می شود...

نتیجه ماجرا:

مسئول مذکور با تاسف چند شماره می گیرد و دستور می دهد مدیریت آن جایگاه، فیلم ساعت دوازده تا دوازده و ده دقیقه را کپی کند و در اختیارشان قرار دهد.

و کمی سکوت می کند به خاطر قُبح اخلاقی و نقض در امانت. و وقت خداحافظی نام کارگر پمپ بنزین را می خواهد.

پی نوشت یک: خودمان بنزین بزنیم.

پی نوشت دو: اصلاً فکر نکنیم خورشید، پشت ابرها دوام می آورد!

پی نوشت سه: روزی آنگونه که می دانم و می دانی، نیست...

پی نوشت چهار: و اینکه آویزه گوش کنیم که: «أفضلُ الایمان الامانة».

برچسب‌ها