۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۱۷:۳۳
کد خبر: 599935

از غرفه کتاب کودکان می آیند بیرون... با ارفاق شاید بشود پنج سالش... دو کتاب لاغر زیر بغلش است همراه مادری که کیسه های خریدش قدری سنگین به نظر می آیند...

قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: می نشینند روی سکو و «مادر – دختری» شروع می کنند به خواندن و لذت بردن...

مادر بازیگر می شود. لحنِ خندان و گریان و متعجب به خود می گیرد و صدایش را با محتوای قصه، استادانه بالا و پایین می برد. پیداست در این امر از کارکشته ها باشد.

دیدن این صحنه و همزمان خواندن خبر خردسال ترین نویسنده ایران، هُلم می دهد که بنویسم. هم از سی و یکمین نمایشگاه تهران که «راستین فیاضی» هشت ساله و کتابش را به اهالی این دیار معرفی می کند، هم از اسبابی که باید باشد تا فرزند، وادی لذیذ کتاب را دریابید...

با خودم می گویم هرچند نویسنده کوچولوی «آشی که سنجاب برای گرگ پخت» می گوید از هر فرصتی برای کتابخوانی استفاده می کند، اما به گمانم چون کار و کاسبی کودکان تقلید است، ابتدا باید جست خانه شان را!

باید سرنخ را گرفت و به سال های کودکی و تربیت راستین رفت. همانجا که الگوبرداران کوچک، چشم باز می کنند و دیدن و آموزش شان کلید می خورد!

نمی شود والدین، کتاب بدست نباشند، آدرس شهرکتاب ها را ندانند، هر گوشه منزل چند جلد زیبای کاغذی برای خودش خودنمایی نکند و کتابخانه مهم تر از تلویزیون نباشد، آنوقت هشت ساله نازنینی بشود آقا راستین... کم سن و سال ترین دست به قلم ایران... نه، نمی شود.

پس هرروز این تلنگر به خود، یادمان نرود که اولین دست اندرکار امر رغبت و سوق فرزند به دنیای آموختن، دو والد بزرگوارند... آنها که از یاد دادن خسته نمی شوند... سختگیری نمی کنند... اولین شریک مهربانِ کتاب به دست فرزندان شان محسوب می شوند... همان ها که با جگرگوشه هایشان یکبار دیگر از نو، عاشق کتاب می شوند و با آن معاشرت می کنند...

کاش مثل همین مادر و دختر، که منِ صدپشت غریبه فهمیده ام دو کتابخوان حرفه ای اند، آنقدر همه مان دغدغه خواندن پیدا کنیم که بیشترین آدرس مان بشود میان قفسه های این دُرّ ناب!

برچسب‌ها