۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۱۳:۴۷
کد خبر: 600651

اول باید در نظر بگیریم که سیاه نمایی از کجا تولید می‌شود. قسمت عمده سیاه نمایی حاصل ندیدن مسائل در کلیت شان است، زیرا بخشی از این سیاه نمایی‌ها ظاهراً واقعی هستند و اطلاعاتی از عدم تحقق آرمان‌ها یا برنامه‌ها به ما می‌دهند؛ ولی مشکل آن‌ها این است که این عدم تحقق‌ها را در نسبت با ملاحظات و مقدورات در نظر نمی‌گیرند. این ندیدن موانع بیرونی و داخلی در تحقق مأوریت‌ها و برنامه‌ها باعث می‌شود که واقعیت واقعاً موجود به محاق رود.

قدس آنلاین- برخی معتقدند رسانه‌ها موجب سیاه نمایی وانتشار ناامیدی در جامعه می‌شوند که ظاهراً فرضیه قابل قبولی به نظر می‌رسد اما اگر به این مهم توجه داشتیم باشیم که رسانه ابزاری برای انتقال اخبار و رویدادهای جامعه است متوجه خواهیم شد زمینه‌های این سیاه نمایی‌ها در ساختارهای گوناگون اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه تولید و در قالب محصولات رسانه‌ای بازتولید می‌شود.

اول باید در نظر بگیریم که سیاه نمایی از کجا تولید می‌شود. قسمت عمده سیاه نمایی حاصل ندیدن مسائل در کلیت شان است، زیرا بخشی از این سیاه نمایی‌ها ظاهراً واقعی هستند و اطلاعاتی از عدم تحقق آرمان‌ها یا برنامه‌ها به ما می‌دهند؛ ولی مشکل آن‌ها این است که این عدم تحقق‌ها را در نسبت با ملاحظات و مقدورات در نظر نمی‌گیرند. این ندیدن موانع بیرونی و داخلی در تحقق مأوریت‌ها و برنامه‌ها باعث می‌شود که واقعیت واقعاً موجود به محاق رود. مثلاً اگر ما نقش تحریم و دخالت‌ها و فشارهای خارجی را در عدم تحقق برنامه‌ها و یا امنیتی شدن حوزه عمومی در نظر نگیریم نمی‌توانیم فهم مناسبی پیدا کنیم و در این شرایط است که می‌توانیم بگوییم نقد به سیاه نمایی گرویده است.

از طرف دیگر وجود یک فرهنگ مازوخیستی در سطح ملی باعث شکل گیری سیاه نمایی‌ها شده است. اسم این را من خرده فرهنگ تحقیر ملی می‌گذارم. خرده فرهنگ تحقیر ملی نیز طی دوران قاجار در جامعه ایرانی شکل گرفته و طی دوران پهلوی به اوج خود رسیده است و براساس آن جامعه به این باور رسیده است که ما ملت ستیزه طلب، تک رو، ریا کار، تنبل، سلطه پذیر و... هستیم و این باورها باعث شده است که حس اعتماد به نفس و خودباوری ملی ما دچار آسیب شود و به همین خاطر به هر رطب و یابسی (بهانه) برای تحقیر خودمان دست بزنیم؛ البته این خرده فرهنگ طی سال‌های انقلاب اسلامی و جنگ بسیار کمرنگ شد، اما به نظر می‌رسد طی دو دهه اخیر دوباره بیدار شده است و شبکه‌های اجتماعی نیز در بازگشت این گفتمان و خرده فرهنگ مؤثر بوده و آن را تقویت کرده‌اند. مثلاً در این مازوخیسم جمعی مردم علاقه بسیاری پیدا می‌کنند که وضعیت خود را تحقیر کنند و مثلاً در شبکه‌های اجتماعی هر نکته مثبتی را به صورت متن و یا کلیپ می‌بینند بلافاصله با وضعیت خودمان در داخل مقایسه می‌کنند و با عباراتی چون «فقط یک ایرانی میتونه...» یا «فقط در ایران اتفاق می‌افتد...» و گزاره هایی از این دست در تفسیر این محصولات رسانه‌ای فرهنگ خودی را تحقیر می‌کنند. در واقع آن‌ها نقاط مثبت مجموع کشورهای دیگر را با نقاط ضعف کشور خود مقایسه می‌کنند؛ مثلاً آموزش و پرورش شان را با فنلاند، اقتصادشان را با آمریکا، فرهنگ کارشان را با ژاپن، تمیزی شهرها را با سنگاپور و گردشگری شان را با ترکیه مقایسه می‌کنند. در حالی که مثلاً هیچ گاه متروهای شهری ایران با متروهای کثیف نیویورک مقایسه نمی‌شود یا هزینه ارزان زندگی در ایران با هزینه زندگی در آمریکا یا نظام سلامت تقریباً رایگان ایران با نظام سلامت گران بسیاری از کشورهای غربی مقایسه نمی‌شود.

قسمت عمده این فرهنگ مازوخیسم ملی ناشی از سیطره نگاه‌های شرق شناسانه در حوزه علوم انسانی و اجتماعی ماست. شما می‌بینید که در این یکی دو دهه اخیر کتاب‌هایی با عنوان جامعه شناسی خودمانی و استبداد زدگی ایرانیان و نخبه کشی ایرانیان و... چقدر پرفروش شده‌اند. در این نگاه کشورهای مستعمره و غیر غربی از خود هویتی ندارند و باید به دیگر کشورها و میراث و هویت شان به عنوان یک الگو نگاه کنند. برای اینکه این نگاه حاصل شود، اول باید از خود بودن و هویت داشتن خالی شوند. این تخلیه هویتی از طریق همین کتاب‌ها و مفاهیم صورت می‌گیرد که نتیجه آن در حوزه عمومی شکل‌گیری یک مازوخیسم جمعی خطرناک است که رسانه‌های اجتماعی و رسمی اگرچه عامل شکل‌گیری این فرهنگ نیستند، اما این وضعیت روانشناختی اجتماعی را تشدید می‌کنند.

برچسب‌ها