ما از خودی‌ها خیلی بیشتر تیکه خوردیم. منظورم قشر حزب اللهی و مذهبی است که مثلاً می‌گفتند 10 میلیون برداشتید بردید گل و شال عزا دادید؟

کار تمیز فرهنگی

یک روزی چند دانشجو که دغدغه دین دارند، دورهم جمع می‌شوند و تصمیم می‌گیرند که طرحی نو دراندازند تا نگاه جامعه به بچه حزب‌اللهی‌ها تغییر کند. از دل آن جلسه یک گروه کوچک به نام «نفحات» بیرون می‌آید. شعارشان را هم می‌گذارند: می‌خواهیم خوشگل امر به معروف کنیم. درفراخوانشان هم می‌نویسند: یه شهر خاکستری پر از دود و دم، پر از غم، پر از روزمرگی، پر از عجله‌های الکی، پر از دویدن‌های به ناکجا، آدم‌های نسبتاً زنده، روح‌های بعضاً مرده، شادی‌های گذرا، عشق‌های تموم شده... صدای بوق، سرفه، دود، غبار، زنگار... بویی از خدا به مشام بیمارمان نمی‌رسد، خدای روزهای مبادا.... در این گیر و دار دنیا که حواسمون زیادی از خدامون به خودمون پرت شده، فقط باید نسیم خنکی بیاد، که این فضای غبارآلود رو پاک کنه تا خدا رو بهتر ببینیم. فقط کافیه خودمون رو در معرض این نسیم‌ها قرار بدیم.... چند نفری هستیم که دور هم جمع شدیم تا با تلنگری کوچک این مناسبت‌ها رو به یاد مردم شهرمون 
بیاریم. 
شاید با یه شاخه گل، یا یه شیرینی یا یه حدیث شیرین. باشد که برای همیشه سختی از ما دور شه. بیشتر اون بالاهای شهر می‌پریم، اونورا غبار دنیا یکم غلیظ تره. حالا بعد از حدود چهارسال نفحات به نماد کارتمیز فرهنگی برای بچه حزب‌اللهی‌ها تبدیل شده.


آقای رایگانی! گروه فرهنگی نفحات چه‌طور متولد شد؟
در دوران دبیرستان و دانشگاه همواره در برگزاری مناسبـت‌های مختلف خیلی فعال بودم. پس از دانشگاه هم تصمیم گرفتم با بچه‌ها همان رویه را ادامه دهیم. چند روز پیش از نیمه شعبان سال 93 با یکی از دوستانم فکر کردیم که در شب نیمه شعبان یک حرکت فرهنگی انجام دهیم. اول فکر کردیم ایستگاه صلواتی بزنیم و چای یا شربت و شیرینی بدهیم و به طریقی افراد مختلف را دخیل کنیم که نذوراتشان را بدهند و یک فضای شادی ایجاد شود. بعد که کمی به این طرح فکر کردیم، دیدیم این کار خیلی تکراری شده، البته این کارهم خیلی فضای خوبی را ایجاد می‌کند و باید وجود داشته باشد، ولی ما می‌خواستیم یک کار جدید بکنیم. فکر کردیم به جای شربت و شیرینی مهربانی بین مردم پخش کنیم. بعد به این نتیجه رسیدیم که هدیه‌ای درست کنیم که تأثیر بیشتری داشته باشد؛ هدیه‌ای که مردم حس کنند ما وقت بیشتری برایش گذاشته‌ایم. چون به طور ناخودآگاه وقتی هدیه را می‌گیرند خودشان را متعهد به شما می‌دانند و دوست دارند در عوض آن کاری انجام دهند. برای همین به باغ گل رفتیم حدود 2000 شاخه رز قرمز خریدیم. بعد داخل حسینیه کارت و شکلاتی به گل‌ها متصل کردیم که روی آن پیام خودمان و یک حدیث نوشتیم. حدیث ما این بود: او از چشم‌ها پنهان است، اما یادش از دل‌های مؤمنین بیرون نمی‌رود. در طرف دیگر هم پیاممان این بود: امشب قول بدهیم که به عشق امام‌زمان(عج) یکی از گناهانمان را ترک کنیم، شاید او زودتر بیاید. شاید حدود دو، سه ساعت طول کشید که 2000تا3000 از این برگه‌ها طراحی و چاپ و آماده شد. بعد از این کاغذ را به گل الصاق کردیم و عدد شکلات هم کنارش گذاشتیم و یک کنف هم دور گل پیچیدیم، کاغذ هم که رنگش کاهی بود و یه کار شیک و ساده با هارمونی رنگ زیبایی درست شد. و سر هم کردن این‌ها حدود 7-6 ساعت طول کشید. ساعت 10 شب همه چیز آماده بود. این گل‌ها را پشت ماشین هایمان گذاشتیم و رفتیم بلوار اندرزگو تقاطع قیطریه، پشت یکی از چراغ قرمزها پارک کردیم و درهای ماشین‌ها را باز و صدای مولودی را بلند کردیم. همه بچه‌ها هم یک سربند یا صاحب الزمان دور سرشان بستند و حدود 30-20 نفر مشغول پخش این گل‌ها شدیم. چراغ که قرمز می‌شد بچه‌ها سریع می‌رفتند کنار ماشین‌ها و گل‌ها را می‌دادند تا هیچ ترافیکی هم تولید نشود و کسی در ترافیک حاصل از ما نماند و یک وقت مردم شاکی نشوند. آن‌قدر واکنش‌های غیرمنتظره و فوق العاده از مردم گرفتیم و اشک‌ها و لبخندهای از سر ذوقشان را دیدیم که بچه‌ها آن شب حس فوق‌العاده‌ای داشتند. خیلی‌ها به خاطر رفاقتشان آمده بودند، اما حسابی درگیر شده‌بودند. 

 همه معمولاً مناطق مذهبی‌تر و به قول معروف جنوب‌شهر را برای چنین کارهایی انتخاب می‌کنند، چرا شما رفتید شمال شهر؟
ما فکر کردیم که می‌خواهیم یک کار تبلیغی و فرهنگی انجام دهیم در زمانی که شب نیمه شعبان است و آن سال نیمه شعبان جمعه بود. یعنی شب جمعه نیمه شعبان درحالی که ماشین‌های خیلی مدل بالا شاید آن شب در حال دور دور بودند و اصلاً از مناسبت فردا هم خبر نداشتند. کار ما یک مانور فرهنگی بود؛ یعنی ما آن شب جو منطقه را عوض کردیم. شیشه خیلی از ماشین‌ها به خاطر حال و احوال خودشان پایین بود و تا بچه‌ها می‌آمدند بینشان و گل را با مهربانی می‌دادند اصلاً جوشان عوض می‌شد و مشغول این گل می‌شدند. ما توی چشم خیلی از آن‌ها اشک را دیدیم. بیشتر کسانی که مخاطب ما بودند، کسانی بودند که زیاد مناسبت فردا را نمی‌دانستند و اصلاً یادشان نبود و یا زیاد حسی به آن نداشتند، ولی این گل و نشان دادن چهره رحمانی از اسلام، تأثیر فرهنگی خوبی روی آن منطقه گذاشت حداقل به اندازه 3000-2000 نفر. ولی ما احساس می‌کنیم تأثیرش بیشتر از این تعداد بود، چون هر کدام از این افراد این گل را به خانه شان بردند و حداقل 5-4 نفر در خانه شان بودند و یا 10 نفر از دوستانشان در جریان قرار گرفتند. 

آن‌زمان اسمی هم برای گروه انتخاب کرده‌بودید یا نه؟
چون هنوز مشخص نبود که می‌خواهیم این کار را ادامه بدهیم یانه، اسمی انتخاب نکرده‌بودیم. تا اینکه باتوجه به بازخوردهایی که در نیمه شعبان گرفتیم، به این نتیجه رسیدیم که در گام بعدی، یعنی محرم جدی‌تر کار کنیم. یک اکانت اینستاگرام ساختیم و اسم گروه را «نفحات» گذاشتیم. علت انتخاب این نام حدیثی از حضرت رسول(ص) است که می‌فرمایند: «در زندگی شما نسیم‌های معنوی است که هرچند وقت یک بار وزیدن می‌گیرد به این نسیم‌ها چنگ بزنید و خودتان را در معرض این نفحات قرار دهید.» 

مگر در نیمه شعبان چه بازخوردهایی گرفته بودید؟
این کار اول ما بود بدون هیچ پشتوانه‌ای، بدون حتی ایجاد یک گروه مشخص و صرفاً به شکل یک لوح سفید این کار را انجام دادیم. آن شب که این کار تمام شد، ما فقط یکسری نگاه‌های پر از شور و شعف و چشم‌های گریان دیدیم. مثلاً یک خانمی به خود من بلند داد می‌زد و می‌گفت بسیج واقعی تویی و خیلی قربان صدقه می‌رفت و اصلاً ظاهرش طوری نبود که آدم فکر کند همچین حرف‌هایی را بگوید. یا یک ماشین عروس از آنجا رد شد بچه‌ها گل‌های پر پر شده را ریختند روی ماشین عروس و به آن‌ها کادو دادند که عروس خیلی خوشحال شده بود.  ضمناً در کنار این گل ما 500 تا کتاب هم خریده بودیم که نقاشی خیلی خوشگل در مورد امام زمان(عج) داشت، این کتاب را به بچه‌ها می‌دادیم و پدر و مادرها هم خیلی خوشحال می‌شدند و مثلاً می‌گفتند این کتاب را نداشت و تشکر می‌کردند.  بازخوردهای ما از آن شب فقط همین‌ها بود. وقتی جلو رفتیم دیدیم ظرفیت بزرگی ایجاد شده؛ مثلاً خیلی از دوستانمان پس از آن کار زنگ می‌زدند و می‌گفتند چرا به ما نگفتید و ما هم پای کار هستیم و می‌پرسیدند برنامه بعد چه زمانی است. تصمیم گرفتیم این ظرفیت را جذب کنیم و برای محرم برنامه‌ای داشته باشیم.

برنامه‌تان برای محرم چه بود؟
پس از کلی جلسه و کار فکری، در آخر به این رسیدیم که ما شب اول ماه محرم در همان بلوار اندرزگو یک فضای فرهنگی راه بیندازیم که متشکل از دود اسفند، یک باند بزرگ برای پخش مداحی، شال‌های عزا و سربندهای لبیک یا حسین بچه‌ها بود. فضایی که وقتی مردم وارد آن می‌شوند متوجه یک تغییر اساسی بشوند و بفهمند که محرم از راه رسیده است. ما دیدیم اکثر ماشین‌ها یک منبع خوب از مداحی که در محرم گوش بدهند ندارند. یک تیمی تشکیل دادیم که دو هفته وقت بگذارد و یکسری مداحی‌های وزین دربیاورد (چون برخی از مداحی‌ها هم آفت دارند). قرار شد حدود 3000 سی دی مداحی گلچین شده وزین تهیه کنیم و به ماشین‌ها بدهیم. می‌خواستیم به مردم اعلام کنیم که دیگر باید سیاهپوش شویم و برای امام حسین (ع) عزاداری کنیم برای همین هم قرار شد تعدادی شال عزا تهیه کنیم تا به آقایون شال عزا بدهیم. البته هزینه‌اش زیاد می‌شد، اما دیگر تصمیممان را گرفته بودیم. در کنار این‌ها یکسری یادگاری‌های نمدی برای بچه‌ها و خانم‌ها آماده کردیم که پشتش مگنت می‌خورد و مثلاً به در یخچال یا جاهای دیگر می‌چسبید. برای خانم‌ها به شکل یک گل نمدی بود که کنارش نوشته بود «بهشت من تماشای حسین است» برای بچه‌ها هم یک فرشته کوچولو که شال عزا به گردن انداخته بود. کلاً ما در همه برنامه‌ها سعی کردیم برای بچه‌ها یک کاری داشته باشیم، چون بچه‌ها خیلی بهتر تأثیر می‌پذیرند. آن چهارراه را حسابی فضاسازی کردیم. عکس شهدا را از کنف رد کرده بودیم. بچه‌ها سربند بسته بودند و هدایا را می‌دادند که واکنش‌ها فوق‌العاده بود. از اینجا به بعد دیگر کار گروه نفحات روی روال افتاد.

هزینه‌ این همه تدارکات از کجا تأمین شد؟
همه‌اش با کمک مردم و از طریق بچه‌های گروه، خانواده‌ها و آشنایانشان تأمین شده است. برای کار محرم هزینه‌ها خیلی بالا رفت. یعنی اگر در نیمه شعبان 2 میلیون هزینه کردیم برای محرم 8 تا 9 میلیون هزینه کردیم. اتفاقاً در محرم قرار بود ما به یک مرکز فرهنگی وصل شویم و از آن‌ها بودجه بگیریم که قول 5 میلیون را به ما داده بود. صبح روزی که این قضیه کنسل شد من تا ظهر وقت داشتم که 5 میلیون جمع کنم و پول شال‌ها را بپردازم و کار امام حسینی شد و با تماس هایی که با بچه ها گرفتم و آن‌ها به کسانی که می‌شناختند، اطلاع دادند و به صورت شبکه‌ای تا ظهر این مبلغ جمع شد. یعنی برای همه برنامه‌ها بودجه مردمی بوده و بچه‌ها خودشان جمع می‌کردند. 

پس از این دوبرنامه تقریباً بزرگ، کارتان را تا محرم و نیمه شعبان بعدی تعطیل کردید؟
نه؛ پس از دیدار با حجت الاسلام شیخ حسین انصاریان ایده تازه‌ای شکل گرفت.در این دیدار به ما توصیه شد که برای امام حسن(ع) هم یک برنامه ویژه داشته باشید. به طورمثال نانوایی‌های شیراز طی یک برنامه‌ای هرسال در روز ولادت امام حسن (ع) پخت مجانی دارند و این فرهنگ‌سازی شده‌است. ما هم تصمیم گرفتیم این کار را انجام دهیم. حدود ۳۵ میلیون پول جمع شد و با ۱۰۰ نانوایی در سال ۹۵ هماهنگ کردیم که طی دوسانس نان مجانی به مردم بدهند تا در روز ولادت، مردم نان نذری امام حسن پای سفره افطار ببرند. نانوایی‌ها هم بیشتر در مناطق جنوب شهر و نقاط ضعیف پایتخت بود.

کارشما در این مدت خیلی سروصدا کرده است و حتماً مؤسسات و نهادهای فرهنگی سراغتان آمده‌اند که زیرنظر آن‌ها فعالیت کنید؟
اتفاقاً خیلی بوده، اما ما قبول نکردیم. ببینید جنس کار ما کاملاً مردمی است. بعضی از کارها می‌طلبد که از طریق این ارتباطات حالا مثلاً بودجه کار تأمین شود، اما این کار برای اینکه به دل مردم بنشیند باید از جنس مردمی باشد. آقا یک فرمایشی دارند که می‌گویند: این گروه‌های خودجوش خیلی تأثیرگذار است و تا می‌توانید در گروه‌های خودجوش کار انجام دهید. مثلاً در بحث افطاری ساده که از طرف سایت خامنه‌ای دات‌ای آر یک حرکتی راه افتاد. این جور کارها باید مردمی باشد، اگر سازمانی باشد و لوگو زیرش درج شود، دیگر تأثیرگذاری خود را از دست می‌دهد. ما اتفاقاً خیلی پیشنهاد داشتیم از جاهای مختلف که نپذیرفتیم. واقعاً به این شکل هم به دل خودمان و هم به دل مردم بیشتر می‌نشیند.

بیشتر کارهایی که انجام دادید سمت بالا شهر و مناطقی بوده که شاید خیلی در این وادی‌ها نبودند، شده در کار مسخره تان کنند یا بازخورد منفی داشته باشید؟
ما از خودی‌ها خیلی بیشتر تیکه خوردیم. منظورم قشر حزب اللهی و مذهبی است که مثلاً می‌گفتند 10 میلیون برداشتید بردید گل و شال عزا دادید؟ به کی دادین؟ اصلاً می‌فهمند؟ می‌گفتند این 10 میلیون را بردار برو جنوب شهر و یک شب همه را سیر کن. به آن‌ها که نمی‌شد جواب بدهیم؛ چون اصلاً تو فاز کار ما نبودند. اما جواب من به یک آدم معقول و منطقی این است که تأثیری که در روح و عقاید یک نفر ایجاد می‌شود کجا و تأثیری که از شکم سیر شدن یک نفر ایجاد می‌شود کجا؟ البته این هم در جای خودش باید باشد، ولی شما با تأثیری که در روح یک نفر بگذارید می‌توانید زندگی‌ها را عوض کنید و حال آدم‌ها را خیلی خوب کنید. این یک کار تبلیغی و فرهنگی است که دارد اندکی فقر فرهنگی را غنی می‌کند.  باور کنید تنها بازخورد منفی که از آن سمت دیدیم، این بود که فقط دو، سه تا ماشین در برنامه محرم شیشه‌ها را دادند بالا و از ما چیزی نگرفتند و اگرنه هیچ کس هیچ حرفی به ما نمی‌زد و همه استقبال می‌کردند.ولی همه وقتی می دیدند ما با مهربانی با آن ها رفتار می کنیم، خیلی خوب استقبال می کردند.
 اصلاً من یک جمله‌ای دارم که در نفحات به بچه‌ها می‌گویم و یک جورهایی شعارمان شده این است که ما داریم روی جماعتی کار می‌کنیم که بیشتر نهی دیدند تا امر به معروف و کمتر امر به معروف خوشگل دیده‌اند و امر به معروفی هم که دیدند خیلی شیک نبوده. یک امر به معروف زیبای از جنس خودشان واقعاً به دلشان می‌نشیند. و واقعاً کسی توهین و تمسخر نکرد. حتی در برنامه محرم و آن فضایی که دود اسفند بود و مداحی پخش می‌شد و ما داشتیم فعالیت می‌کردیم چند نفر آمده بودند و تحت تأثیر آن فضا قرار گرفته و کناری ایستاده بودند و فقط گریه می‌کردند.

برچسب‌ها