الهام صالح
-
نگاهی به زندگی مریم شکوهنده و شهید عبدالله میثمی
سادهتر از زندگی
اگر بخواهیم درباره این زندگی صحبت کنیم، بهترین توصیف همان است که در کتاب وجود دارد: «این زندگی از آن چیزی که فکر میکنید سادهتر است. اتفاق عاشقانهای ندارد، مسافرت خارج از کشور ندارد. آن چیزی که باید اتفاق میافتد و این زن و مرد با صبر و تسلیمی عجیب به طرفش میروند. همه قصه همین است. سادهتر از آن است که فکرش را میکردید و سختتر از آن است که به نظر میآید».
-
خوانش کتاب «بچههای کوچه» نوشته «محمد میرکیانی»
قالیچه نخنما
بهترین جملات درباره کتابی که اینبار معرفی میکنم، همان جملات اول کتاب است: «بچههای کوچه درباره کوچههایی است که دیگر «کوچه» نیستند و درباره بچههایی است که دیگر «بچه» نیستند؛ اما هستند.» بچههای کوچه، ۴ داستان کوتاه دارد. این هم اسم داستانها: «کت سیاه و یقه سفید»، «پنج سنگ»، «قالیچه کهنه» و «گریه و خنده». کوتاه بودن داستانها بهانهها را از شما میگیرد. بنابراین بهراحتی و خیلی سریع میتوانید مطالعه این کتاب را شروع کنید و آن را به پایان ببرید.
-
نگاهی به نامههای پدرانه محمود شاهرخی و جواد محقق
عزیزترینم!
قلم که به دست بگیری، میتوانی حرفهای دلت را راحتتر بزنی، اما این روزها کمتر کسی قلم به دست میگیرد. این روزها انگشتهای دستهای آدمها روی کلیدهای صفحه کلید کامپیوتر یا لپتاپ میخورد و کلمات و جملهها پشتهم ردیف میشود. اما مطالبی که اینجا از آنها صحبت میکنیم، محصول قلم در دست گرفتن است. پدرها برای دخترهایشان نامه نوشتهاند. محمود شاهرخی از تاریخ و ضرورت خواندن تاریخ گفته و جواد محقق از اینکه تحصیل علم باید حقیقی باشد. حرفهای هرکدام از این افراد خواندنی است.
-
خوانش کتابی که پر از هیجان برای نوجوانان است
بیست و یک بالون
کراکاتوا! این اسم یک جزیره دورافتاده است که به خاطر فعالیتهای آتشفشانیاش کسی به آن نزدیک نمیشود، اما بیست خانواده در آن ساکن هستند که سکونت در این جزیره را از همه پنهان میکنند. پروفسور شرمن با بالون خود در نزدیکی این جزیره فرود میآید. او در کتاب «بیست و یک بالون» از اسرار این جزیره پرده برمیدارد.
-
خوانش کتاب «آخرین پدربزرگ»
باب جون نمیری...!
تا حالا شده به مرگ فکر کنید؟ برایتان پیش آمده که از این فکر بترسید؟ شاید گاهی به مرگ خود فکر کرده باشید، اما ترسناکتر از این اتفاق، زمانی است که به مرگ دیگران فکر کنید؛ یا خدای نکرده مرگ مادر، پدر، مادربزرگ، پدربزرگ، یا دوستان. ممکن است این تصور باعث اذیت شما شود. طبیعی است! نگرانی درباره سلامتی دیگران هم طبیعی است. در کتاب «آخرین پدربزرگ»، راوی داستان نگران پدربزرگ پیر خود است که او را باب جون صدا میزند.