مرباها همیشه شیرین و دوست داشتنیاند. اما اگر شیشهی مربایی درش باز نشود چه؟ شیشهی مربایی که درش باز نشود، به چه دردی میخورد؟ تنها فایدهاش شاید شکوفا کردن خلاقیت نویسندهای باشد برای خلق داستانی شیرین چون مربا. اثری چنان شیرین که لبخند را بر لبان مخاطب بنشاند.
طوقی یکییکدانه کفتر جلدش را زیر پیراهنش پنهان میکند و دکمههای پیراهن را از هول تابهتا میبندد. صدای پای تیمور را که توی پاگرد میشنود، تندی سه چهار پلة آخری را جَست میزند و خودش را میرساند به دالان خانه که صدای بیبی از پشت یقهاش را میچسبد:
- کجا با این عجله محمدحسین؟!