پدر بزرگ

  • چنان باش که می نمایی

    چنان باش که می نمایی

    سرم شلوغ است... مثل دوندگان دو سرعت، امروز موضوعاتی در موازات هم می دوند در ذهنم... البته چند تایشان که سرعتی ترند و اهل مسابقه، پیشی می گیرند اما خُب، متوجه ام که بقیه هم در حال تقلّا و عرق ریختن اند!

  • دلم خیرات کردن می خواهد...

    دلم خیرات کردن می خواهد...

    پدربزرگ خدابیامرزم همیشه می گفت یادتان باشد چهار خصلت شما را نجات می دهد: اخلاق خوش، راستگویی، مهربانی و رازداری. پند فوق العاده ای بود. یک جور بند نامرئی که ما را با خودش ببرد به سرزمین درخشان خوبی ها.

  • زیر درخت انار...

    زیر درخت انار...

    ساری- خ آخ آخ... بگمانم بُرنده ترین اشک ها وقتی سرازیر می شود که پدربزرگت از دنیا برود... مهربانی هایش برود... جملاتش برود... نوازشش...