حمیدرضا شکارسری - «هنوز بالای کوه / چند ساعت از زمستان باقی مانده است» *

 وادار کردن به دیدن

چرا «نیما» این قدر بر خصلت «وصفی بودن» شعر تأکید و اصرار می‌ورزد؟ آیا شعر قدیم فارسی وصفی نبوده است یا تعریفی که «نیما» از وصف دارد ، به دور است؟
«نیما» هرگز علاقه خود به اشعار سبک خراسانی را پنهان نکرده است. او در این سبک چه خصوصیت وصفی دیده است که آن را از سبک های دیگر متمایز می‌کند؟ به عقیده «نیما» در هنر، فهماندن و دانستن تنها بخشی از کار است، ولی اصل آفرینش هنری مربوط به نشان دادن و دیدن می‌شود. او می‌گوید: «هنر در خوب وانمود کردن و به روی پرده آوردن است...پیش چشم آوردن چیزهایی که مردم ندیده یا بی اعتنا از آن گذشته‌اند» پس نه به دنبال موضوع تازه است و نه به تمامی فرم و قالب تازه و نه حتی بسط مضامین کشف شده قبلی، بلکه تعویض طرز کار و جایگزینی مدل وصفی است که با تصویر نسبتی مستقیم می‌یابد.
در همین راستاست که طبیعت و طبیعت گرایی در شعر نیما جایگاه ویژه‌ای می‌یابد و چه وصف طبیعت فی نفسه در مقام وصف و چه وصف در جهت بیان استعاری و نمادین.
«مرتضی حنیفی» خواه ناخواه در جهت خواسته‌های نیما حرکت کرده و شعر را به تمامی در وصفی موجز از قطعه ای از طبیعت خلاصه کرده است.
اگر تصویر را دریافت‌های شاعر از جهان بدانیم که به واسطه تشبیه، استعاره، اغراق و مبالغه و دیگر صور خیال ارایه داده است، این شعر تصویری عینی از طبیعت است که با بهره گیری از حس آمیزی شکل گرفته است.
حس آمیزی این شعر توجه ما را به خرده برفی که پس از زمستان هنوز در بالای کوه مانده است، جلب می‌کند؛ برفی که تا پیش از این بارها دیده بودیم و چه بسا هیچ اعتنایی به آن نمی کردیم. اگر «حنیفی» به جای این شعر می‌گفت: هنوز بالای کوه مقداری از برف های زمستان مانده است، مخاطب بازهم کوه برفی را نمی‌دید و تنها می‌شنید! اما حس آمیزی به شیوه وصف ما را به دیدن «وادار» می‌کند همان چیزی که «نیما» می‌خواست.
* کتاب جنگ، مرتضی حنیفی، نیماژ
1392، صفحه 10

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.