بخش عمده ای از زندگی این فرمانده سابق پلیس تهران در جبهههای جنگ و دفاع از امنیت کشور سپری شده و در این راه تا مرز شهادت پیش رفته است و آن گونه که خود میگوید بدنش ترکشهای زیادی از هشت سال دفاع مقدس به یادگار دارد.
او که سال 86 با درجه سرتیپ تمام از نیروی انتظامی بازنشسته شد، سال 92 و برای دومین دوره متوالی به شورای اسلامی شهر تهران راه پیدا کرد و اینک نایب رئیسی این شورا را به عهده دارد و از چهرههای اصلی جناح اصولگرایان در پارلمان شهری پایتخت به شمار میآید.
هفته دفاع مقدس بهانه ای شد تا با این فرمانده بسیجی دوران سخت اما مغتنم انقلاب و جنگ تحمیلی همکلام و بیشتر با ایثار و فداکاری ملتی آشنا شویم که به تأسی از امامشان جنگ را یک نعمت برای خود خواندند:
آقای طلایی! لطفاً در ابتدا بگویید چگونه وارد فعالیتهای انقلابی و نظامی شدهاید؟
- آغاز انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی مصادف با دوران جوانیام بود. در واقع من از سال 56 با فضای سیاسی کشور آشنا شدم و یک سال بعد و در حالی که مشغول خدمت سربازی بودم با صدور فرمان امام خمینی(ره) از پادگان فرار کردم. بعد وارد جریان انقلاب اسلامی شدم و در شکل گیری پایگاههای بسیج شرکت کردم. پیش از آغاز رسمی جنگ از سوی رژیم بعثی صدام وقتی دیدم غائله کردستان دارد مشکل ساز میشود به همراه شماری از دوستان بسیجی به این استان رفتم و درجلوگیری از سقوط شهر سنندج به دست گروههای کومله و دموکرات نقش داشتم. با شروع حمله عراق به ایران هم وارد فعالیت پشتیبانی و اعزام نیرو به جبهههای جنگ شدم و پس از عضویت رسمی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، فرماندهی سپاه در شهرستانهای خوانسار، برخوار، میمه و کاشان را به عهده گرفتم تا اینکه سال 70 به نیروی انتظامی منتقل شدم و طی 16 سال حضورم در ناجا، نیروهای انتظامی شهرستان اصفهان، استان تهران و پایتخت را فرماندهی کردم.
من زمانی به فرماندهی سپاه پاسداران خوانسار در سال 64 منصوب شدم که از مجموع 70 عضو سپاه این شهرستان 25 نفر از جمله فرمانده و معاونش شهید شدند.
با توجه به حضور طولانی مدت تان در جبهههای جنگ بفرمایید در کدام عملیاتها شرکت داشتید و با کدام یک از فرماندهان بزرگ جنگ کار کردید ؟
- خب من با توجه به نقشی که در پشتیبانی از جنگ داشتم در عملیاتهای مختلفی از جمله کربلای 4 و 5، والفجر 8 و فتح المبین شرکت کردم.
در عملیات کربلای 4 که لو رفت و شرایط بسیار سخت و غیرقابل توصیفی داشتیم، اما در عملیات کربلای 5 که به فاصله ده روز از عملیات کربلای 5 انجام شد ما توفیقات بزرگی کسب کردیم . من آن موقع در قسمت توپخانه لشکر قمر بنی هاشم که در گمرک خرمشهر و منطقه شلمچه مستقر بود، فعالیت میکردم.
در این دوران این سعادت و افتخار را داشتم تا در خدمت فرماندهان بزرگی چون شهید ردانی پور فرمانده تیپ امام حسین(ع)، شهید خرازی فرمانده لشکر امام حسین(ع)، سردار زاهدی، شهید رحمت کاظمی فر فرمانده لشکر 87، سردار بنی لوحی و سردار شهید آقا بابایی باشم.
گویا شما هم در دفاع از کشور بشدت مجروح شده اید ؟
- بله. ان شاء ا... که خدا از من بپذیرد. امیدوارم بخشی از دینم را به امام و انقلاب ادا کرده باشم.در واقع من در جریان عملیات فتح المبین و در تنگه رقابیه در پی پرتاب نارنجک از سوی یکی از نیروهای دشمن مجروح و حدود شش ماه در بیمارستان بستری شدم. با این وجود هنوز هم ترکشهایش در سر تا پایم وجود دارد.
با توجه به نقشتان در جبهه ها ارزیابی تان در خصوص تدارکات جنگ در سالهای دفاع مقدس چیست ؟
- تا آنجا که یادم میآید و خودم نیز در پشتیبانی جنگ مسؤولیت داشتم باید تاکید کنم بخش اصلی تدارکات جنگ و مسایل مربوط به معیشت، خدمات رفاهی و حتی تامین تجهیزاتی چون آمبولانس به دوش مردم بود. در واقع دولت بنی صدر در آن شرایط سخت اولیه جنگ همکاری لازم را نمی کرد و بعد نیز شرایط بسیار بد اقتصادی این اجازه را نمی داد تا دولت پشتیبانی کامل جنگ را به عهده بگیرد. بنابراین، این مردم بودند که نقش اصلی در پشتیبانی از جنگ را برعهده داشتند.
دیدن چگونگی رفتار خانوادهها در اعزام عزیزانشان به جبهه ها و ارسال کمکهای نقدی و غیرنقدی در طول هشت سال دفاع مقدس از خاطرات به یادماندنی است، بنابراین نباید از نقش خانوادههای شهدا در دفاع مقدس غافل شد. دیدن صحنههایی در دفاع مقدس که گاهی ما را به یاد روز عاشورا میانداخت و بعد از آن هم مادران آن شهدا با صبر و بردباری نام شهیدانشان را زنده نگاه داشتند. این رفتار آنها بازخوانی و بازتعریف عصر عاشورا بود و آنها به تأسی از حضرت زینب(س) با فرزندانشان رفتار میکردند و نکته دیگر پشتیبانی آنها از جنگ بود، زیرا تصور این است که فقط آنهایی که عازم جنگ میشوند در جنگ هستند، اما پیرزنی هم که در روستایی دوردست نان میپخت متاثر از جنگ بود.
آقای طلایی! هنوز هم درباره پیشنهاد دولت عراق برای آتش بس پس از فتح خرمشهر مناقشه است، جنابعالی چه نظری در این زمینه دارید ؟ آیا خاتمه جنگ در آن مقطع زمانی به نفع کشور ما تمام میشد؟
- دیدگاه ها در مورد جنگ متفاوت است. در حوزه مدیریتی دولتی عموما معتقدند بعد از خرمشهر باید به جنگ خاتمه میدادیم، چون شرایط پشتیبانی از جنگ سخت و اقتصاد کشور در شرایط بحرانی بود. این نگاه استدلالهای خاص خود را برای این موضوع دارد . اما دیدگاه دیگر عکس این نظر دارد.
این نگاه میگوید اگرچه پس از عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر پیشنهادهای زیادی از دنیا به سمت ایران سرازیر شد، اما شیوه پیشنهاداتی که برای پایان جنگ بود به گونه ای نبود که ما در سال 67 و پذیریش قطعنامه با آن روبهرو بودیم. ما در سال 67 دشمن را از خاک خود بیرون کرده بودیم و بخشی از خاک دشمن را برای دفاع از حقوقمان در تصرف داشتیم، در حالی که پس از فتح خرمشهر چنین شرایطی نداشتیم و بخشی از خاک ایران هنوز در تصرف عراق بود و عملا پذیرش قطعنامه و توقف جنگ در آن وضعیت یعنی قبول کردن دشمن به حضور در بخشی از خاک کشور.
با این وجود میتوان گفت تقریبا در فضای فرماندهان و نیروهای جنگ چیزی به نام پذیرش قطعنامه و توقف جنگ اصلا قابل تصور نبود. در واقع کسی به این موضوع فکر نمی کرد و اگر هم بحثی بود بیشتر در سطح فرماندهان عالی رتبه سپاه، ارتش و دولت بود که در شورای عالی دفاع مینشستند و در خصوص مسایل کلی بحث میکردند، اما در سطح فرماندهان میانی یا در سطح فرماندهان لشکرها این بحث اصلا مطرح نبود، زیرا آنها تفکرشان در موضوع جنگ را برگرفته از حضرت امام(ره) میدانستند که خطوطی را برای جنگ ترسیم کرده بودند و سقوط رژیم صدام از آن جمله بود. بنابراین ما به دنبال این بودیم که رژیم صدام ساقط بشود. این یک هدف بود و به غیر از این هم راضی نبودیم. بنابراین، این نگاه هایی که در فواصل جنگ در طول هشت سال دفاع مقدس هر از گاهی و بویژه پس از عملیات بیت المقدس مطرح شد این نگاه عمومی در سطح بدنه نیروهای جنگ و فرماندهانش نبود. اما در سال 67 شرایط به گونه ای شد که اولا دشمن در خاک ما نبود و توقف جنگ پیشنهاد سازمان ملل بود – یعنی تا آن موقع این سازمان پیشنهاد مکتوب برای توقف جنگ و پذیرش قطعنامه نداده بود – ضمن اینکه در قطعنامه بسیاری از خواستههای ما از جمله پرداخت خسارت پیش بینی شده بود، از طرف دیگر شرایط داخلی کشور هم با توجه به اتفاقاتی که در سطح جامعه افتاده بود کمی با گذشته فرق میکرد. یعنی به خاطر فرسایشی شدن جنگ یک مقداری از آن حساسیتهای اولیه جامعه نسبت به ادامه جنگ کاسته شده بود. هرچند که در همان زمان و پس از آنکه منافقین از سمت غرب و عراقیها از جنوب به کشور حمله کردند، به فرمان امام(ره) حضور نیروها در جبهه ها مجددا پرشکوه و معادل اوایل جنگ شد.
در مجموع ما به تأسی از حضرت امام(ره) خواستار ادامه جنگ بودیم، بنابراین وقتی رادیو پیام امام را پخش کرد و ایشان نوشیدن جام زهر را بیان کردند تقریبا یک عزای عمومی در بین بچههای جبهه و جنگ به وجود آمد . یعنی حتی در چنین وضعیتی ذهن رزمندگان و فرماندهان لشکرها به این نبود که باید جنگ خاتمه پیدا کند، اگرچه در سطوح بالا و کسانی که کل کشور را مدیریت و اداره میکردند به نتیجه پایان دادن به جنگ رسیده بودند.
شادترین و تلخ ترین خاطره تان از دوران دفاع مقدس ؟
- فتح خرمشهر شادترین خاطره ام است. فتحی که دل امام را شاد کرد که فرمودند: « خرمشهر را خدا آزاد کرد» و این اوج خدا محوری و توکل بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران به باری تعالی بود. کسانی که با مسایل نظامی آشنا هستند میدانند هیچ برابری و تناسبی بین آنچه ما داشتیم و عراق داشت نبود. ما در یک جنگ احزابی شرکت کرده بودیم که نظام شرق و غرب و ارتجاع و همه نوع امکانات و تجهیزات نظامی مدرن تولید شده قرن بیستم را در اختیار صدام قرار داده بود. از این رو فتح خرمشهر خیلی برای ما شیرین و لذت بخش بود.
اما جدا از پذیرش قطعنامه 598 که دل امام(ره) را شکست و تلخی آن همیشه با ما خواهد بود، تلخ ترین خاطره ای که دارم و خودم در بطن آن بودم مربوط به عملیات کربلای 4 بود. البته شاید افکار عمومی شناخت زیادی از این عملیات پیدا نکرد، ولی در منطقه بودیم و میدانیم برنامه ریزی جامعی برای انجام این عملیات انجام گرفته بود که متاسفانه به دلیل خیانتی که ستون پنجم کرد این عملیات لو رفت و بسیاری از جوانان خوب کشور در محاصره دشمن قرار گرفتند و به شهادت رسیدند. ما در آن شرایط ساعات و لحظات بسیار سختی را تحمل کردیم.
... و سخن آخر
امروز و فردای ما به پایبندی مان به فرهنگ دفاع مقدس وابستگی مستقیم دارد. با این فرهنگ است که سربلندی و پیشرفت معنوی، اخلاقی ما در همه ابعاد تضمین میشود. بنابراین مهمترین نیاز عینی و عملی ما در جامعه امروز تسری دادن فرهنگ دفاع مقدس به همه ابعاد زندگی مردم است.
نظر شما