1-امروز «روز هوای پاک» است و وقتی از هوای پاک حرف می‌زنیم، از گوهر نایابی در شهرهای بزرگ سخن می‌گوییم. یادش بخیر، روزگاری دانش آموز سالهای ابتدایی بودم و در روستا زندگی می‌کردم.

به بهانه روز هوای پاک؛  آلودگی هوا ما را خورده است!

روستا  هر چه نداشت اما هوای پاک داشت.آن سالها در کتاب فارسی از قول شاعری شهر نشین می‌خواندیم:

در شهر ما نیست

 جز دود ماشین

دلم گرفته

 از آن و از این

آن روزها خیلی معنای این حرف شاعر را نمی‌فهمیدم، اما حالا که من هم شده ام یکی از اهالی  شهر، با پوست و استخوان این گفته شاعر را درک می‌کنم. وقتی که به اجبار در دود و دم شهر قدم می‌زنم، وقتی که اتوبوسی را می‌بینم که با یک نیش گاز راننده دنیایی از دود به خیابانهای شهر پیشکش می‌شود، وقتی احساس می‌کنم آلودگی غول بی‌شاخ و دمی‌است که گلویم را می‌فشارد و کم مانده است جان به جان آفرین تسلیم کنم، آلودگی را درک می‌کنم.

2- این سالها کم از آلودگی هوای شهرهای بزرگ ننوشته‌اند، اما البته آنچه تا کنون به جایی نرسیده است همچنان فریاد است.

 دو شب پیش داشتم کتاب «گفتن نتوانیم نگفتن نتوانیم» استاد محمدعلی اسلامی‌ندوشن را مطالعه می‌کردم که مجموعه ای از مقالات این ادیب و اندیشمند معاصر است. او در مقاله ای در کتاب خود درباره وضعیت به هم ریخته تهران  و از جمله وضعیت هوای آن می‌نویسد: «12 میلیون جمعیّت یا بیشتر، دو میلیون اتومبیل یا بیشتر، صدها هزار موتوسیکلت دود افزا، این است سرنوشت کنونی او. یک رانندۀ تاکسی می‌گفت: «آدم صبح شاد از خانه بیرون می‌رود و شب شادروان باز می‌گردد»

گویی این دم و دود راه بندان، ساکنان شهر را تخدیر کرده است. همه به آن خو گرفته اند، خونسردانه همدیگر را نگاه می‌کنند و می‌گذرند. ...»

وقت خواندن آن مقاله  و مقالات مشابه دیگر از ایشان به این نکته فکر می‌کردم که گاهی ماجرا آن قدر جدی است که دانایی چون ایشان هم به جای نوشتن در حوزه ادبیات که از او بیشتر توقع داریم، درباره آلودگی هوا می‌نویسد که معضل جدی این سرزمین شده است تا شاید کسی به خود بیاید و کاری انجام بدهد، اما افسوس چند خطی که از مقاله اسلامی‌ندوشن مثال آورده شد درباره تهران است، اما این ماجرا ماجرای مشهد هم هست که دارد تهرانی می‌شود برای خودش.

3- بارها وقتی از سمت جاده باغچه وارد مشهد شده ام پرده ای از دود را بر سر این شهر دیده‌ام و آه از نهادم برخاسته است که ما در کجا زندگی می‌کنیم و چگونه روزمان را شب می‌کنیم  و چه روزگار غم انگیزی گریبان زندگی شهروندان را گرفته است، حالا هر از گاهی دلم لک می‌زند برای فرار از شهر برای پناه بردن به طبیعت که مادرانه آغوش وا می‌کند و من را در آغوش می‌کشد، هر چند دست اندازی آدمی را پایانی نیست و هیچ کجای طبیعت از دست او در امان نمانده است، اما باز هم با این همه می‌توان با پناه بردن به طبیعت برای ساعتی از آلودگی‌های مختلف شهری شامل آلودگی‌های شنیداری و دیداری و... فرار کرد.

4 – روزی به عنوان یک شهروند دلم خوش بود که راه‌اندازی سامانه دوچرخه مشهد شاید بتواند ذره‌ای حال و احوال شهر را عوض کند و راه‌اندازی این ایستگاه‌ها آغازی باشد برای یک جهش و حرکت جدی در بحث کم کردن آلودگی هوای مشهد و ترافیک، اما حالا هر بار که دوچرخه‌های پارک شده در ایستگاه‌ها را می‌بینم  با خودم فکر می‌کنم که چرا این دوچرخه‌های زرد ماه‌هاست پارک شده اند و اصلا خیال رکاب زدنی در آنها نیست و این یعنی آلودگی بیشتر هوا.

5 - امروز روز هوای پاک است، اما هوای شهرمان ناپاک است روز به روز هم این ماجرا حادتر می‌شود کاش می‌شد برای این معضل چاره‌ای اندیشید، شما چه نظری در این‌باره دارید؟ آیا موافق این حرکت هستید که دست‌کم امروز را برای حرکتی نمادین از وسایل نقلیه عمومی‌استفاده کنیم و ماشین خودمان را استارت نزنیم؟

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.