گروه فرهنگی– اعظم طیرانی: سقوط حکومت استبدادی رضاشاه پهلوی در شهریور 1320 و اشغال کشور به دست قوای متفقین، دست کم برای چند سال روند تحولات جاری کشور را دستخوش تغییرات شگرفی کرد.

 «شاهنشاه» نفرت انگیز ترین کلمه  از نظر پیغمبر اسلام(ص) است

بروز این شرایط از اقتدار حکومت بشدت کاست و تصدی گری دولت را در عرصه های مختلف از جمله فرهنگ با نابسامانی رو به رو ساخت؛ اما با گذشت بحران سالهای اولیه و تثبیت موقعیت عمومی حکومت، عرصه تصدی دولت در حوزه های فرهنگی نیز فزونی یافت و امکانات برای پیشرفت آفرینشهای فرهنگی هماهنگ با الگوهای پذیرفته شده غربی افزایش یافت.

این موضوع را بهانه ای برای گفت و گو با دکترعلی رجبلو؛ استاد جامعه شناسی سیاسی ایران دانشگاه الزهرا(س) قرار دادیم تا مناسبات فرهنگی ایران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی را از زبان ایشان بشنویم.

  آقای دکتر! ویژگی های فرهنگی دوره رضا خان چگونه بوده است؟

اگر بخواهیم در خصوص مناسبات فرهنگی دوره رضاشاه صحبت کنیم ،بد نیست به مناسبات فرهنگی دوره قاجار نیز اشاره ای داشته باشیم.طی دوره قاجار اندیشه ترقی با ویژگی غرب گرایی در ایران رواج دارد که مناسبات اصلی این تفکرازسوی میرزا ملکم خان ومیرزا آقاخان کرمانی وافرادی نظیر میرزا فتحعلی آخوند زاده ومیرزا حسین خان سپهسالار بیان شده است.

حتی میرزا ملکم خان ناظم الدوله در آخرین رساله خود با عنوان “کلید نجات ایران” آورده است، “کدام پادشاه آسیاست که به پابوس سلاطین غرب نرفته باشد “ از این رو اولین فردی که تقلید فرهنگ غرب در ایران را مطرح کرده، میرزا ملکم خان ناظم الدوله است . این تفکر غربگرایی تا جایی در ایران رواج می یابد که ملک الشعرای بهار نیز که خود فردی مبارز و متجددی بوده، سروده است “ یا مرگ ویا تجدد واصلاح - راهی به جز این به پیش وطن نیست ؛ایران کهنه شده است سراپای - درمانش جزبه تازه شدن نیست” وحتی در جایی دیگر به نو شدن شعر اشاره کرده و سروده است “ بهارا همتی جوی استنادی کن به شعر نو - که رنجیدم ز شعرانوری وعرفی وجامی “ و این نشان می دهد متجددین ، نو گرایی را در بسیاری از چیزها دنبال می کردند تا جایی که کلوپ “ایران جوان” طی دوره رضا خان در سال 1300 توسط علی اکبر سیاسی وهمفکرانش از جمله اسماعیل خان مرآت ، علی قلی خان مهندس الدوله ،حسن خان قشقایی و سعید نفیسی در ایران بنا نهاده شد که البته فروغی ها بویژه محمدعلی و ابوالحسن فروغی که ظاهراً فاضل و ادیب بودند و مطالب خوبی نیز می نوشتند ، نقش مهمی در این نوگرایی داشتند و از وابستگان غرب بودند و هسته روشنفکری دوره رضا شاه را با وجود افرادی نظیر تقی زاده طراحی کردند و با توجه به اینکه به دنبال حذف بخش اسلامی تاریخ تمدن ایران( تاریخ ایران به سه دوره تاریخ ایران پیش از اسلام ، تاریخ دوره اسلامی ایران و تاریخ تجدد تقسیم می شود ) بودند ،شروع به تاریخ نگاری نو و یا همان دوره تجدد نمودند که  افرادی چون محمد قزوینی ،حسن پیرنیا ،احمد کسروی ،عباس اقبال آشتیانی ،بدیع الزمان فروزان فر،ملک الشعرای بهار،استاد ابراهیم پور داوود ،عبدالحسین سپنتا ،محمد افشار،ذبیح بهروز و محمد مقدم روشنفکران عصر رضا خانی بودند که هدفشان ترویج پیوند بخش ناسیونالیسم دوره رضا شاهی با ایران پیش از اسلام و نوعی باستان گرایی بود که 
می شود افرادی نظیر سعید نفیسی ،محمد علی جمال زاده و مجتبی مینوی را نیز به جمع این روشنفکران افزود . اما اگر بخواهیم دقیق تر وارد بحث شویم، باید نقش فروغی را در این راستا برجسته کنیم . چون خاندان فروغی بویژه محمد علی فروغی که آخرین نخست وزیر رضا خان و اولین نخست وزیر محمد رضا شاه در زمان جنگ جهانی دوم بود ،در پیوند با اشرافیت خاندان ریپورترها (اردشیر جی ریپورتر )نقش مهمی داشته است که این خاندان دست پرورده استعمار انگلیس و از اقلیت زرتشتیان هند بودند که با تعلیماتی که دیده بودند، پس از فتوای تاریخی آیت ا... میرزای شیرازی، وارد ایران شدند تا ریشه های قدرت اسلام در ایران را از بین ببرند و توانستند فرهنگ و تفکر ناسیونالیستی دوره رضاشاه را در ضدیت با مذهب بچینند.به طوری که فروغی در جایی در پاسخ به این پرسش که آیا خود اهالی ایران قادر به اداره کردن مملکت هستند یا خیر؟ گفته است :” ایران شما مانند آستین بی حرکتی است که تا دست دولت انگلیس در آن نباشد،ممکن نیست تکان بخورد.”

در کتاب” ظهور و سقوط خاندان پهلوی”به طور مفصل نقش مؤثر خاندان ریپورترها در ترویج فرهنگ استعماری انگلیس و ضدیت با فرهنگ اسلام گرایی در ایران پرداخته شده است و نشان می دهد ترکیب تفکر فروغی و سراردشیر جی ریپورتر مکتبی را پدید آورده بود که بر ضد روحانیت و اسلام جهت گیری شده و بیشتر کارمایه های فراماسونری و صهیونیستی و وابستگی به غرب را دنبال می کرد و مهمترین نقش را در حوزه فرهنگ دوره رضاخان داشت که به گفته ارتشبد فردوست ؛ پسر سراردشیر جی ریپورتر، یعنی شاهپور جی ریپورتر به اوج اشرافیت اطلاعاتی انگلیس در ایران رسیده بود.

بامداد نیز در کتاب” تاریخ رجال”، جد اعلی فروغی ها را از یهودیان بغداد می داند. بنابراین ،احتمالاً فروغی ها از مأموران مخفی صهیونیزم بوده اند که به بهانه تجارت به ایران آمده و در اصفهان سکنا گزیدند و به ظاهر مسلمان شده بودند.پدر فروغی ها، یعنی میرزا محمد حسین خان فروغی از شاگردان میرزا ملکم خان بوده که اولین فراماسونر ایران است .

همچنین درخصوص شهرت یهودی الاصل بودن فروغی ها ، مرحوم ملک الشعرای بهار نیز، خطاب به محمد رضا شاه پهلوی در آغاز سلطنتش سروده است “ شاها کنم از خبث فروغی خبرت - خون می کند این جهود ناکس جگرت، خطبه شهی وعزل تو را خواهد خواند - آن گونه که خوانداز برای پدرت” که منظور از جهود،اشاره به یهودی بودن خاندان فروغی است.

در کتاب “تاریخ بیست ساله “ مرحوم حسین مکی نیز آمده است : “ فروغی از بدو پیدایش حکومت رضاخان، یا به لحاظ هوش فکری و یا به لحاظ آگاهی از سیاست انگلستان در خصوص تمرکز حکومت و ایجاد دیکتاتوری همواره او را تقویت می کرد و در بسیاری از بازی های سیاسی مبتکر و در حقیقت یکی از طراحان اصلی بود.”

 همچنین  فردوست در کتاب “ظهور و سقوط سلطنت پهلوی” با تأکید بر اهمیت نقش فروغی در روی کار آمدن رژیم پهلوی و ترسیم فرهنگ آن دوره، آورده است : 
“ فروغی در سه مقطع حساس حیات حکومت پهلوی نقش اساسی داشته است .او نخستین رئیس الوزرای رضاخان بوده که شنل آبی سلطنت را در مراسم تاجگذاری بر دوش او استوار ساخت.”شنل آبی همان رنگ سقف ساختمانهای فراماسونری است که منظور نویسنده این است که فراماسونری  و قدرت آنها را در روی کار آوردن رضا شاه نشان دهد و می گوید : “سپس در سالهای 1312 تا 1314 که رضا خان مأموریت یافت تا مهلکترین ضربات را بر فرهنگ ملی ایران وارد سازد و برنامه ریشه کن کردن حاکمیت فرهنگی مذهب و اسلام زدایی را با خشونت به اجرا درآورد، باز هم فروغی نخست وزیر بود که تا پایان سلطنت رضاخان او را همراهی کرد و  در لحظات تلخ و دلهره دیکتاتور، به فریاد او رسید و به خاطر خدمات بزرگش ، بقای سلطنت را در خاندان او تضمین کرد تا سرانجام نخستین نخست وزیر پهلوی دوم شد و تاج شاهی را بر سر محمدرضا شاه نیز نهاد.”

دکتر علی محمد نقوی ؛جامعه شناس معروف در جایی گفته است:”فروغی مغز متفکر رژیم پهلوی و یکی از غربزدگان فراماسونر بود که عامل سیاست رژیم پهلوی در جهت اسلام زدایی و ورود به فرهنگ غرب به شمار
 می رفت و حتی تعیین نام پهلوی برای حکومت رضا خان ، به ابتکار او( که به نوعی به معنای بازگشت به تاریخ پیش از اسلام در ایران ) بوده است. “

استاد مطهری نیز در خصوص نقش فروغی بر ضد فرهنگ اسلامی ایران گفته است”فروغی ها می خواستند ناسیونالیسم ایرانی را جایگزین دین در ایران کنند”.

خانم شیرین هانتر نیز، در کتاب “ایران پس از امام خمینی”  نوشته است : سلسله پهلوی ناسیونالیسم ایرانی را از مفهوم وفاداری به ایران و فرهنگ آن ، به وفا داری به سلطنت و خاندان پهلوی تغییر داد و هیچ چیز بهتر از شعار(خدا – شاه - میهن) نظر این خاندان را نسبت به ناسیونالیسم ایرانی مشخص
 نمی کند که در واقع خاندان پهلوی، مفهوم ناسیونالیسم را برای تضعیف روحانیت و دیگر سنن اجتماعی بکار برده اند”.

همچنین حرکتهایی نظیر جشن هنر شیراز که با طراحی فرح پهلوی برگزار شد و برنامه های تئاتر شهر ضدیت با فرهنگ دینی اسلام داشته است.به طوری که احسان نراقی که خود یکی از مشاوران محمدرضا پهلوی بوده ، در کتابش با عنوان “ از کاخ شاه تا زندان اوین” آورده است: “ ریشه این تصور غلط فرهنگی پندارهای اشتباه رژیم و اکثر روشنفکران جامعه که از معتقدات مردم غافل بودند و به دلیل گرایش به فرهنگی که مایه های ابتذال ، ارتشا و اختلاس در آن بسیار قوی بود، رژیم را به بن بست رساند و به دلیل اینکه می خواستند اسلام را نابود کنند، انقلاب در ایران اتفاق افتاد که در واقع تبلیغ بیش از حد و افراطی اندیشه ایران گرایی ، عامل مهمی در شکل گیری انقلاب اسلامی تلقی می شود”.  

 به نظر شما ریشه های غرب زدگی فرهنگ ایران طی دوره رضا خان چه بوده است؟

اسناد و منابع زیادی در خصوص دست نشاندگی رژیم پهلوی از سوی غرب موجود است؛ به طوری که یحیی دولت آبادی که یکی از مشاوران نزدیک دربار پهلوی بوده است، در کتاب “حیات یحیی” آورده است:” شبی در خانه مشیرالدوله نشسته بودیم که رضاخان گفت، مرا
 انگلیسی ها بر سر کار آوردند.” و این اعترافی صریح در حضور مشاورانش بوده است.عده ای نیز بر این باورند که قرار داد وثوق الدوله و کاکس در سال 1919 که منجر به شکست شد ، انگلیسی ها با ترتیب کودتایی در سوم اسفندماه سال 1299 رضاخان را بر سر کار آوردند.

حضرت امام خمینی(ره) نیز در کتاب “کشف الاسرار “ آورده اند : “ شما همگی بر قرارداد وثوق الدوله نفرین کردید و لعنت فرستادید ، حق هم داشتید . لیکن پس از چند روز همان نقشه را با وضع بدتری که همه می دانند، به گردن شما بار کردند و شما آن را از ترقیات دوره پهلوی و پیشرفتهای کشور تشخیص دادید”.

 باری روبین نویسنده ای آمریکایی که به اسناد سری آمریکا دسترسی داشته، در کتاب خود با عنوان “ جنگ قدرتها درایران” به دست نشاندگی رضاشاه از سوی غرب و ضدیت رضاخان با مرجعیت شیعه اشاره کرده و آورده است: “هنگامی که رضاخان با کودتایی انگلیسی به قدرت رسید و خواست مملکت را غربی کند و تمدن غرب را به ایران وارد سازد ، موافقت علمای شیعه را به دست نیاورد و در حقیقت هوس و اراده بی ثبات رضاخان برای مدرنیزه کردن کشور با توجه به اینکه پیوندی از غرب زدگی بود، دچار آفت شد “.

محمدرضا پهلوی نیز ، در کتاب “مأموریت برای وطنم” اعتراف کرده است : “برنامه ای که پدرم آغاز و من آن را دنبال نمودم ، تبدیل ایران به یک کشور مدرن الهام گرفته از غرب بود و این هدف با خواستهای روحانیون و طرز تفکر رهبران مذهبی شیعه مغایرت داشت.

یا در کتابی با عنوان “دروازه های تمدن بزرگ” آورده است:” ایرانیان باید از راه و روش زندگی سنتی اسلامی  زدوده شوند و در جهت تمدن اروپای غربی گام بردارند”.

به طور کلی از کشف حجاب رضا خان گرفته تا تغییر تقویم هجری به تقویم شاهنشاهی از سوی محمد رضاشاه، همه نشان از تفکر اسلام زدایی و غرب گرایانه حکومت پهلوی دارد و گواه وابستگی این حکومت به غرب است.

 جیمی کارتر نیز، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در کتاب خود با عنوان “444 روز” آورده است: “من نیز مانند دیگر رؤسای جمهوری آمریکا بر این باورم که شاه ایران برای ما هم پیمان قدرتمندی است.”  که این نشان می دهد دست نشاندگی خاندان پهلوی از سوی غربیان نیز اذعان شده است و اسناد بیشماری دارد که از حوصله این گفت و گو خارج است و من شما را ارجاع می دهم به کتاب “اسناد ظهور و سقوط پهلوی “ و اعترافات فردوست.

  حاصل فرهنگ غربگرایانه طی دوره پهلوی دوم چه بوده است؟

حاصل این فرهنگ برای مردم مذهبی ایران غیر قابل تحمل بود . ظرف مدت کوتاهی کارخانه های شراب سازی و صدور گسترده پروانه های مشروب فروشی در سطح کشور(به جز قم) توسعه یافت؛ به طوری که شراب فروشی ها از کتابفروشی ها ، کتابخانه ها و مساجد بیشتر شده بود. مؤسسه دختران تلفنی مادام کلود که ابتدا برای شاه و درباریان و سپس بتدریج برای ارتشیان عالی رتبه و مقامهای لشگری و کشوری ایجاد شد ،ترویج مدارس مختلط ،ایجاد مراکز فساد رسمی در شهر ها و مرکز بخشها ، تأسیس قمارخانه ها و کلوپهای شبانه ،ترویج مراکز شنای مختلط و گسترش برهنگی در سواحل ایران، تقویت مذاهب جعلی نظیر: بهاییت ، اقدامهای گسترده و تاریخی رژیم پهلوی و توطئه های آنها در راستای ترویج ابتذال ، غربگرایی و سکولاریزم ، مسایلی بودند که رژیم پهلوی در ایران گسترش داده بود تا بتوانند باستان گرایی فروغی و اردشیرجی را به اوج برسانند که همه و همه برای مقابله با اسلام بود.

به اعتقاد من، اوج اسلام زدایی رژیم پهلوی سال 1350 بود که محمد رضا شاه سران 69 کشور جهان را در مقابل مقبره کوروش جمع کرد و جشنهای دو هزار و پانصد ساله معروف را برگزار کرد و در حضور آنها همان جمله معروف را “ کوروش آسوده بخواب، زیرا که ما بیداریم”، گفت و کار به جایی رسید که حتی مرحوم رهی معیری را وادار کردند ، شعری خطاب به محمد رضا شاه بگوید که :”روشنتر از نور خدایی - در علم و دین رهبر مایی “ که شاه را از خدا هم بالاتر بردند و به صورت ترانه از رادیو پخش می شد.

همچنین در پادگان ها دستور دادند”خدا- شاه- میهن “را که به صورت مثلث نوشته شده بود، پاک کنند و بنویسند” شاه- خدا- میهن” . یعنی شاه را در رأس خدا و میهن قرار دادند و در واقع شاه نماد فرهنگ جدیدی بود که ابتذال و غربزدگی را ترویج می کرد.

اوریانا فالاچی این جنون شاه را در کتاب “مصاحبه با تاریخ “ نوشته و گفته است:” اعلی حضرت نقطه نظرهای شگفت آوری دارد و معتقد است که روح داریوش کبیر در او حلول کرده و خداوند او را به این دنیا فرستاده تا پادشاهی از دست رفته کوروش را از نو زنده کند”.

پیربلانشه نیز در کتاب خود با عنوان “ ایران، انقلاب به نام خدا” نوشته است :” سال 1350 از سوی رژیم پهلوی، سال کوروش کبیر نام نهاده شد وبا اشاره به جمله ای از حضرت امام (ره) نوشته، “چگونه ملتی می تواند برای چنین پادشاهی جشن بگیرد که روی جنایات پادشاهان تمام تاریخ را سیاه کرده و از نظر پیغمبر اسلام شاهنشاه نفرت انگیز ترین کلمه است “.

به این ترتیب فرهنگی که به واسطه سر ریپورتر
 اردشیر جی  و محمد علی فروغی پایه گذاری شد و با ترویج غربگرایی در جشنهای دو هزار 500 ساله شاهنشاهی از سوی محمدرضا پهلوی به اوج رسید ، تا جایی پیش رفت که حتی اشرف پهلوی نیز، که یکی از مبتذل ترین افراد در دربار پهلوی بود ، در نامه ای به ارنست پرون نوشته :” شاه دربار را به روسپی خانه تبدیل کرده است” و متن این نامه در کتاب “گذشته چراغ راه آینده است”، درج شده است .

جلال آل احمد نیز، در کتاب “ غربزدگی “خود ، شاه را مسخره کرده و نوشته : “رهبر غربزده ما بر سرموج می رود و زیر پایش سفت نیست، به همین جهت وضعش هیچ روشن نیست “.

همچنین پرویز راجی ؛ سفیر ایران در انگلیس که رابطه مبتذلی با اشرف پهلوی داشته ، در کتاب “خدمتگزار تخت طاووس “ نوشته است :” نمی توانم این مسأله را به خود بقبولانم که شاه و همه کسانی شبیه من که در دربار شاه هستیم، چگونه می توانیم مدعی داشتن غرور ملی باشیم . در حالی که از مردم و مملکت بریده ایم وبا عجز و ناتوانی از کشورهای غربی تقاضای حمایت داریم”.

سرانجام شاه و درباریانش کار را به جایی رساندند که تمام مردم ایران یک صدا علیه رژیم پهلوی انقلاب کردند و بهمن ماه سال 1357انقلاب اسلامی با شعار نه غربی ، نه شرقی ، جمهوری اسلامی در سراسر ایران تجلی پیدا کرد.

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.