گروه هنر- رقیه توسلی - برای اولین بار بود که جلد سفید کتابی با طرح چند شاخه خشکیده بی بر در قفسۀ کتابفروشی ، نظرم را به خود جلب کرد.

 از پاریس تا جنگل‌های سیبری

 آن زمان «سیلون تسون» را نمی‌شناختم و از او چیزی نخوانده بودم، اما حالا که دویست و سی و پنج صفحه با دستنوشته‌های روزانه او همراه شده‌ام و شش ماه را از دریچۀ چشم او پا به جنگل‌های سیبری روسیه گذاشته‌ام و به گشت و گذار در واقعیت و ماهیت جهانی بکر و ناشناخته غوطه‌ور شدم، عجیب با این نویسنده و سیاح بزرگ، هم ذهن پنداری می‌کنم.

کتاب جذاب « در جنگل‌های سیبری» اثر سیلون تسون که جایزۀ مدیسی فرانسه را از آن خود کرده است و پریزاد تجلی آن را ترجمه کرده و انتشارات «فرهنگ تارا» آن را به چاپ رسانیده، سفرنامۀ خوشخوانی است که ما را از فوریه میلادی به اعماق زندگی در جنگل می‌برد، به روزهایی که از سرما و تنهایی و طبیعت لبریز است.

این اثر با قلمی‌جاندار و یادداشت‌هایی ساده می‌آید و خواننده را با تعمق و سیاحت تا دریاچۀ یخ زده بایکال راهنمایی می‌کند و دوشادوشش دو فصل سرد و برفی را زندگی می‌کند.

آقای تسون در جریان سفر و مشاهداتش از کالبد رخوت‌انگیز یک شهروند پاریسی بیرون می‌آید و به انسان ماجراجویی بدل می‌گردد که این بار هم می‌خواهد روزهای جدیدی را تجربه کند و با همنشینی طبیعتی دست نخورده و ناآشنا به دنیایی تازه و سرمنشأیی مقدس پا بگذارد.

او که دوچرخه سواری به دور دنیا و اسب سواری در استپ‌های قزاقستان و ازبکستان و صعود به رشته کوه‌های هیمالیا را درکارنامه اش دارد، این بار به زندگینامه‌اش، سکونت در یک کلبۀ 9 متری در جنگل‌های روسیه راهم اضافه می‌کند.تصمیمش را می‌گیرد و روزی قبل از چهل سالگی می‌رود پی کشف زندگی در جهانی دورافتاده، به سرزمینی که از آدم و تمدن و ماشین و هیاهو و تجمل کاملاً به دور است. دست آرزوهایش را می‌گیرد و تا دل جنگل‌های تایگا در جنوب سیبری سفر می‌کند.

در زمستان و دمای 30 درجه زیر صفر نفس می‌کشد و هرروز از احساسات و اتفاقات روزانه پیرامونش، یادداشت بر می‌دارد.

سبک رئال و مستندگونۀ این کتاب خیلی دست و دلبازانه خواننده را در مقام مسافری تا حیات وحش سیبری می‌برد. چنانچه بی‌اغراق با خواندن هر صفحه از روزنگاری‌های این مهمان جسور بایکال، حسی نو و مکثی مهم در زندگی هر مخاطبی ایجاد می‌گردد؛ عواطفی که هر بار در قاب جملاتی زنده و پرشور عرضه می‌شود.

چشم انداز برفی و طعم دلپذیر کتاب تسون، هر لحظه عجیب طالب این اثر را در خود شناور می‌سازد و از مشغله‌ها و دغدغه‌های بی‌شمارش دور می‌کند.

بی شک روحیه شجاعانه و منحصربفردی که نویسندۀ این اثر در پشت کردن به عادات و روزمرگی‌های یک انسان از خود به نمایش می‌گذارد، این کتاب را قابل توجه کرده است. آنگاه که از غریزه‌اش تبعیت می‌کند و به کلبه‌ای در دوردست‌های یک دریاچه یخی می‌رود تا با نبوغ و تفکر و بینایی محض، خلوت کند و از درون خودش ، انسان دیگری بیرون بکشد. تا دوستی با لحظات را بیاموزد و با دره و صخره و تپه و کوه و درخت و خورشید و گل‌های وحشی یکی شود.

معنای سختی و آسانی را با هر ضربۀ تبری که فرود می‌آورد و هر فنجان چایی که پشت پنجره برفی می‌نوشد ، با تمام وجود ادراک کند.

تسون گاهی از پنجره شرقی کلبه‌اش، گاهی از زیر سقف پُرابر آسمان و گاهی سوار بر قایق دست سازش می‌کوشد، دنیای سیبری را برای خواننده به تصویر بکشد. از خرس و گوزن و روباه و فُک می‌گوید. از اردک ماهی‌هایی که شکار می‌کند و از پرواز پروانه‌ها و زنبورها و قوها و مرغابی‌ها و سوسک‌هایی که از سروکول کلبه اش بالا می‌روند.

به روی خواننده مشتاق می‌نشیند و از لیز خوردن قطرات آب روی شیشه و کریستال‌های غوغاکننده برف حرف می‌زند از غازهایی که در حال مهاجرتند و از آتشی که به صبح نرسیده خاکستر می‌شود.

این نویسنده و سیاح 37 سالۀ فرانسوی انگار با خودباوری و ارزشگذاری برای خویشتن خویش و با برجای گذاشتن این اثر تحسین برانگیز و شگرف مانند همان سنگ کنار دریاچه که تبری را تیز می‌سازد در برابرمان عمل می‌کند و با کوله پشتی تجربیاتش از راه می‌رسد و به سوالات بی شمار ذهن پُرسشگر ما در باب زمان، تنهایی، عزیمت، آسایش، انزوا و عشق پاسخ می‌دهد.

او مدام حواسش به تمام دگرگونی‌ها و اتفاقات بیرون و درون روح خود و کلبۀ سیبریایی‌اش هست. مثلا آنجا که می‌نویسد:«اینجا خواب می‌بینم و در پاریس اصلاً خواب نمی‌دیدم و این جریان توضیح ساده ای دارد و آن کیفیت زندگی من در این نقطه از هستی است».

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.