باز هم وقتش را برای دیدن سریالهای مقدم بگذارد تا بببیند این کارگردان این بار چه آشی برای مخاطبش پخته است.
سیروس مقدم همان زمان که سریال «مدینه» اش از تلویزیون پخش میشد، در رسانهها اعلام کرد که پروژه بعدی اش یک سریال پلیسی و قرار است، آقای کارگردان از بعد تازه ای به «پلیس» نگاه کند.
سریالهای پلیسی همیشه در جامعه ما مخاطب خودش را داشته، چه زمانی که پلیسهای این سریال «ماتادورها»یی باشند که نظیرشان در هیچ جای جهان یافت نمیشود و چه زمانی که پلیس اش نظیر پلیسهای پر اشتباه و ساده انگار سریال «فوق سری» باشد.
باز هم جدال میان خیر و شر
چند قسمت از پخش سریال «میکائیل» نگذشته بود که جذابیتهای این سریال دهان به دهان شد و از قسمتهای پنج به بعد تقریباً بسیاری از مخاطبها ساعت 22 پای تلویزیون مینشینند تا ببینند سرانجام کار «میکائیل» و «رشید» به کجا میکشد.
میکائیل داستان پلیسی است که در کیلومتر 60 خدمت رسانی میکند . او از آن پلیسهایی است که نظیرش را کمتر در سیمای جمهوری اسلامیایران دیده ایم. پلیسی است که از آسمان به زمین نیفتاده، با وجدان است اما مثل همه گاهی اشتباه میکند و آدم بد ماجرا میشود و شاید نگاهی که مقدم موردنظرش بوده دیده شدن همین مسایل بوده باشد؛ اینکه پلیس یک شخصیت سفید نیست، او خاکستری است و مثل همه ما گاهی اشتباه میکند. به هر حال سبک سریال سازی سیروس مقدم برای مخاطبان شناخته شده است، از نوع شخصیت پردازی کاراکترها که همیشه جدال نیروی خیر و شر در وجودشان هست تا نوع فیلمبرداری و تدوین . اما آنچه نوع سریال سازی مقدم را از سایر کارگردانهای دهۀ گذشته تلویزیون متمایز کرده مفهوم و محتوای سریالهای او و تأکیدی است که این کارگردان بر نشان دادن روابط سالم خانوادههای ایرانی و فرهنگ ایرانی دارد. سریالهای او به فرهنگ و زندگی ایرانی بسیار نزدیک است و روابط سالم بین خانوادههای ایرانی و شؤون یک خانواده ایرانی در این سریالها رعایت شده است. در شرایطی که بسیاری ازسست شدن احساسات میان اعضای خانواده صحبت میکنند، او احساسات جاری میان اعضای یک خانواده را نشان میدهد و گاهی حتی روی آن تمرکز میکند.
دو جریان متفاوت فیلمسازی در ایران
برخلاف سیما، در سالهای اخیر سینمای ایران مسیر متفاوتی از فیلمسازی را در پیش گرفته است. فارغ از مسأله خطوط قرمز و پررنگ صدا و سیما شاید وجود کارگردانهایی نظیر سیروس مقدم است که فیلمسازی در صداو سیما و سینمای امروز ایران را تبدیل به دو جریان متفاوت و موازی از یکدیگر کرده است.
متأسفانه جریان فیلمسازی سالهای اخیر سینمای ایران تصویر نادرستی از زندگی ما را نشان داده است؛ تصويري فاسد، بزهكار، عصبي، مریض احوال و بيترمز. اگر كسي ما را نشناسد و اين فيلمها را ببيند، چه نظري راجع به ما پيدا خواهد كرد؟
تصویری که این روزها از زندگی ما بر پرده سینماها نشان داده میشود، تصوير غیرمنصفانه ای از جامعه ايران است، اما درست تر همان تعریف فراستی است که در جایی در خصوص فیلمهای جشنواره سی و سوم گفته بود: «این تصویر تصوير دور و بر فيلمسازهاست نه تصوير دور و بر ما. »
البته مسایلی که در فیلمها نشان داده میشود، مصداق شان در جامعه وجود دارد، اما اين تعميم دادن غیرمنصفانه است. جشنواره امسال پر بود از فیلمهای این چنینی. آدم بدهاي فيلمها به قول خود كارگردانهایش محصول اجتماع اند و هيچ تقصيري ندارند،با وضع موجود میسازند و آدم خوبهايش میشوند منفعل، مفلوك، بيخطر و بياثرند که نتیجه این باز هم وضع موجود است.
فیلمها مثلاً از وضع موجود انتقاد میکنند، اما تصويري كه ارايه ميدهند، اتفاقاً در راستاي تثبيت وضع موجود است؛ فیلمهایی که مخاطب را دچار سرگیجه میکند و به جای آن که برای او سؤال ایجاد کند، کاری میکند که مخاطب برای به دست آوردن همین اندک آرامشی هم که دارد، تلاش کند فیلم را فراموش کند و خودش را به ندیدن بزند.
اما بر خلاف این جریان، مسیری است که صداو سیما در فیلم سازی اش در پیش گرفته و بر دل مخاطب نشسته و گاهی هم برای او چراغ راهنما بوده است.
مصداق این گفته سریالهای سیروس مقدم و بخصوص «میکائیل» است. در میان همه بدمنهایی که در سریال وجود دارد، میکائیلی نشان داده میشود که نمونه اش در جامعه بسیار است. آدمی که دوست دارد خوب باشد، اما از شانس بدش در مسیر روان پریشی به نام رشید قرار گرفته است.
پلیسی که دوست دارد سوپرمن باشد، اما مردم کیلومتر 60 او را حمایت نمیکنند . جامعه تلاش میکند از او آدم منفعلی بسازد، اما داشتههایی که در همه سالهای زندگی اش جمع کرده به او اجازه منفعل شدن نمیدهد. در چنتۀ او غیر از سلاح، آدمهایی است که با آنها خاطره دارد، خواهرش ، دایی عبدا... ، رسول، خشایار و همه آدمهایی که دوستشان دارد، او را از تاریکی نجات دهند و دقیقاً به خاطر همین تلاشش برای «خوب بودن» و «خوب شدن» کاراکتری دوست داشتنی برای مخاطب میشود.
نظر شما