گروه هنر / آرش شفاعی - شعر کوتاه، در روزگار ما جان تازه‌ای گرفته است. این پدیده شاید از الزامات زندگی فناوری زده این دوران باشد، ...

 نمی داندقفس چقدر تنها می ماند...

 دوره‌ای که در آن همه چیز کپسولی شده است و دیگر حوصله و فرصت خواندن و لذت بردن از شعر بلند نیست، اگرچه این سخن هرگز به معنای مرگ شعر بلند و منظومه‌ها در ادبیات نیست، بلکه اعتراف به این حقیقت است که نسبت خوانندگان و مخاطبان این گونه شعرها بسیار کم شده است.

«حامد حبیبی» در داستان کوتاه، نام آشناتری است تا شعر. او در داستان‌هایش لحظات انسانی خاصی را در کوتاه‌ترین و فشرده‌ترین شکل ممکن ثبت کرده است و از این لحاظ حال و هوا و ایجاز داستان‌هایش به اشعارش نزدیک است. شعرهای رحمتی نیز موجزند، ثبت لحظه‌هایی خاص از زندگی اند و در آن تلنگرهایی که شاعر گاه به مخاطب می‌زند و نگاه عادت زده اش را به زندگی به چالش می‌کشد، باعث استواری شعر است:

لحظه‌هایی که شاید تنها نگاه کشف کننده شاعران و هنرمندان بتوانند آن‌ها را از میان هزاران لحظه‌ای که در زندگی می‌بینیم و از کنارشان می‌گذریم، جدا کنند و در برابر چشمان ما قرار دهند. همین لحظه‌ها و کشف‌هاست که تفاوت نگاه یک هنرمند و انسان‌های معمولی را نشان می‌دهد؛ نگاهی که گاه زیبایی آفرین است، چون برخلاف عادت همگان به یک پدیده دوخته شده است. برای مثال همه ما عادت کرده ایم در مراعات النظیر میان پرنده و قفس، نقش مثبت را به پرنده بدهیم و نقش منفی را به قفس. همیشه پرنده استعاره‌ای از رهایی، میل به آسمان و آزادی بوده است و قفس، استعاره‌ای از سرکوب این حس، زندانی کردن؛ شاعر اما در این رابطه کلیشه شده دخالت می‌کند و یک بار هم ما را در برابر این نگاه قرار می‌دهد که شاید قفس هم چنان که آموخته و دیده‌ایم، بد نباشد:

حس شعرم پرید

مانند سار که می‌پرد از قفس

و نمی‌داند قفس چقدر تنها می‌ماند

البته عبارت «می‌پرد از قفس» در این سه سطر حشو است و حذف آن ضربه‌ای به شعر نمی‌زند اما در مجموع، چیزی که باعث ایجاد زیبایی و لذت شده است؛ حرکت شاعر برخلاف عادت ذهنی کلیشه شده است که در آن قفس هم می‌تواند احساس داشته باشد و تنها بماند و دلگیر شود.

 تصویرگرایی در شعر

شاعر سعی کرده است با ایجاد تصویرهای شاعرانه و خلاق، مخاطبانش را با خود همراه کند. این تصویرها از همان تأملات شاعرانه در لحظات خاص زندگی معمولی شروع می‌شود و گاه کلیت یک شعر را تشکیل می‌دهد. در این گونه شعرها، شاعر مانند یک عکاس عمل کرده است و مخاطب را در برابر یک عکس از زندگی قرار داده است :

در را باز کردم

خودم پشت در بودم

زنم آینه خریده بود

البته وقتی که او از ثبت یک لحظه به عنوان یک کار هنری اما خنثی فراتر می‌رود و مخاطب را به سمتی می‌برد که می‌تواند علاوه بر لذت بردن از یک لحظه فریز شده از زندگی، به درکی فراتر نیز برسد و قضاوتی هرچند غیرمستقیم داشته باشد، شعرها بهتر و ارزشمندترند:

شب‌ها

در یخچال را باز می‌کنم

و به آرامشی خنک چشم می‌دوزم

به کنار هم بودن

در انتظار خورده شدن

یکی از تمهیداتی که حبیبی برای برجسته سازی زبان در کارهایش به آن روی آورده است، استفاده از برخی تکنیک‌ها در زبان است که در تجربیات شعری او دیده می‌شود.

 به نظر می‌رسد شاعر خود متوجه شده است که زبان شعری اش در پاره‌ای اوقات به نثر نزدیکی زیادی پیدا کرده است، برای همین برخی تأملات او در نحوه استفاده از زبان قابل توجه اند.

به این شعر توجه کنید:

سه نقطه تا تکرار فاصله داشتم

عین...

که ناگهان یک ماشین

از میان کلامم گذشت

و شین اش را نقافیدم

این شیوه بهره مندی از فعل- به اینکه در این شعر خوش نشسته است یا نه کاری ندارم- در شعرهای رضا براهنی و پیروانش زیاد استفاده شده است و استفاده حبیبی از این کارکرد زبانی نشان دهنده توجه او به برخی تکنیک‌های رایج شعر امروز برای برجسته‌تر کردن زبان است. او همچنین سعی کرده است با استفاده از قافیه پردازی، سطح زبانی و موسیقایی کارهایش را ارتقا ببخشد:

نمی‌دانم مرده‌ام

یا کمی تنها کمی

تو را از یاد برده ام

البته گاهی این قافیه پردازی‌ها، از حد لازم و معتدل خارج می‌شود و عنان شعر را به دست می‌گیرد و اتفاقاً در این گونه شعرهاست که شاعر، عینی گرایی خود را به یک سو می‌نهد و شعرهایش بشدت ذهنی می‌شوند که این، ایرادی بزرگ در شعر امروز محسوب می‌شود:

چیزی کم دارد زندگی

یک شب دیوانگی

یک شب

از یاد بردن زندگی  

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.