متبرک ترین هدیه از شما را مردان بارگاهتان اجازه دادند امروز بر چشم هایمان بگذاریم و یک دل سیر حرف بزنیم. قربان بنده نوازی و مهربانی تان.
امام هشتمین ام ! امروز که پرچم سبز آستان تان در نگاهمان نشست و مژه هایمان بارانی شد ، امروز که شما را کنار تخت هایمان احساس کردیم ، روبراه شدیم ، خوب شدیم ، حالمان عوض شد و قلب هایمان آرام گرفت.
از درد و بیماری و رنج ، خالی خالی شدیم و با نفس های شمرده شمرده سر بر پرچم تان گذاشتیم و سلام تان دادیم.
امروز سبز سبز شدیم. خادمان تان را که دیدیم برای صحت مان ، نمک و نبات تبرک آوردند ، سرپا شدیم. مردانی که با لبخند و صلوات از خراسان قدم رنجه کردند تا همه جا پیام عشق و پیروزی را منتشر کنند.
آنها شور و نور گنبد و گلدسته تان را برای ما سوغات آوردند. تمام آن چیزهایی را که دلمان می خواست داشته باشیم.
امام رضا جان ! امروز که ذره پروری کردید و بر سر بالین مان آمدید و اجازه دادید غم و محنت از تمام اتاق های بیمارستان محو شوند ، امروز که به حرف ها و دعاهایمان گوش دادید ، از کالبدمان آدم سالمی بیرون آمد که دیگر جسم و روحش درد نمی کند.
سبز سبز شدیم و مثل همه این هزاران سالی که دل در گرو بزرگی تان سپرده ایم ، بازهم برای عرض ادب و ارادت ، دست بر سینه می گذاریم.
نظر شما