سالهای سال گذشت و رسانهها هزاران خبر و پیام کارشناسی دادند تا بخشی از ما- و هنوز هم نه همه!- دریابیم عموم غذاهای زیادی خوشمزه و خوش آب و رنگ که اغلب خیلی هم زود آماده میشوند و ساختنشان هیچ زحمت خاصی ندارد و از هر کسی ساخته است و نیاز به تجربه و آشپز و دانش این کار ندارد، از قضا بشدت مضر هستند. غذاهایی که به همان تعبیر فرنگیاش معروف شدهاند، یعنی فست فودها، بله! خیلی خوشمزه است و به چشم برهم زدنی هر کسی قادر است سرهمش کند و اما خدا میداند برخلاف ظاهر زیبا و طعم خوشمزهاش، از چه آت و آشغالهایی تشکیل شده و چه بلایی سر جسم و روان ما میآورند.
باری در دنیای معنا نیز همین است، بویژه در تعاملات امروز فضای مجازی، یک پیام خوش آب و رنگ به دست جماعت میرسد، بی آنکه به خودشان زحمت بدهند ببینند این از چه آت و آشغالی تشکیل شده و هدف از ساختنش چه بوده و چه بلایی سر مخاطب میآورد، به صرف اینکه در خوانش اول از آن خوششان میآید، بیدرنگ درصد گروه دیگر بازنشر (کپی) میکنند و برای هزار دوست و آشنا میفرستند. این آدمهای کپی کار باید بدانند، خیلی موجودات خطرناکی هستند، آنها در حالی که دانایی و دانش لازم را برای اظهارنظر در بسیاری از موضوعات ندارند، اما به نمایش دانایی علاقه زیادی دارند.
اغلب حقه بازها و شارلاتانها با امید به حماقت سریعالانتشار اینهاست که پیامهای خودشان را در فضای مجازی مثل یک ویروس رها میکنند. کافیست یکی از آنها آن را ببیند و به آن مبتلا شود. تا صدها نفر دیگر را مبتلا نکند ول کن نیست. حتی اگر به او ثابت کنی اینکه با امضای خودت نشر میکنی یک چرند تمام عیار است و کسی یا کسانی تو را به ابزار کار ناصواب خود تبدیل کردهاند، اما همان نادانی مانع میشود تا این گونه آدمها در این مواقع از اطلاع رسانی بهنگام تشکر کنند. در عوض چنان سفت و سخت از آن مطلب آبکی و جعلی دفاع میکنند که آدم حیران میماند. یا به جای شادمانی از اینکه کسی اشتباهشان را تصحیح کرده است، شروع میکنند به طرفشان متلک پرانی که مثلاً؛ شما بیا بهترش را بنویس، یا؛ همه مشکلات مملکت حل شده بود، همین مونده بود! و... از این گونه حرفهای خاله زنک بازی...
چند شب پیش در یک برنامه زنده تلویزیونی، یک هنرپیشه معروف آمده و روی آنتن زنده، حکایتی بسیار بیادبانه را نقل کرده- که در یادداشتی مجزا به آن خواهم پرداخت- به دنبال آن و به بهانه حمایت از کشته شدگان منا، عدهای فرصت طلب شروع به توهین به عربها کردهاند. تا اینجا یک بحث است. اما انبوهی از همان احمقهایی که گفتم، بدون اینکه متوجه نتایج و ثمرات این رفتار باشند، در شمارگان وسیع آن را هر جا که دستشان رسیده، باز نشر کردهاند. نتیجه آنکه برخی نادانتر از اینها، تحت تأثیر همین رفتار، مثلاً پشت شیشه دکانشان زدهاند: به عربها جنس نمیفروشیم! این قدر ناراحتم که نمیتوانم ادامه بدهم. بقیهاش بماند برای نوبت دیگر. خدایا ما را از این حزب بادها و نادانهای فضای مجازی نجات بده و یا خرد و دانش آنها را بیشتر کن تا به قول شهید آوینی بفهمند؛ نمایش دانایی هرگز جای دانایی را نمیتواند پر کند.
نظر شما