حمیدرضا شکارسری - « یک خط سپید / یک خط سیاه / ماه / پشت میله‌ها...»*

 پرورش تصویر با تکنیک

هنر در فضایی فراهم آمده در خیال می‌کوشد نوعی بهره‌گیری خاص انسانی از حواس را امکان‌پذیر کند که برای انواع دیگر موجودات زنده امکان‌پذیر نیست. ما و بیشتر حیوانات به اصوات گوش می‌دهیم، اما این انسان است که بین صدای بوق خودرو و کنسرتی از «بتهوون» تفاوتی ماهوی می‌بیند. ما و بیشتر حیوانات قادر به دیدن هستیم، اما این انسان است که تفاوتی ماهوی بین یک زن‌ خندان در جواهر فروشی و مونالیزا و لبخندش را درک می‌کند. ادبیات به عنوان تنها هنری که با نمادهای زبانی‌اش تمام حواس انسانی را به کار می‌گیرد و تحریک می‌کند، به هر کدام از این حواس، پیشنهادهایی تازه می‌دهد و نوع خاصی از دیدن، شنیدن، لمس کردن، چشیدن و بوییدن را معرفی می‌کند. «فریبا عبدی» نوع خاصی از دیدن را پیشنهاد کرده است. او ماه پشت میله‌های قفس یا زندان یا حتی اتاق خانه را توالی خط های سپید و سیاه می‌بیند. این نوع دیدن تنها در زبان مصداق می‌یابد وگرنه در واقع تنها ماه و میله‌ها دیده می‌شوند و بس. پس حضور یک عامل انسانی خلاق پشت این تصویر حس می‌شود. شاعر!

یک سنگ تا تراشیده نشده و شکل نگرفته اثر هنری نیست، حتی اگر طبیعت به تصادف زیباترین شکل‌ها را از آن ساخته باشد. یک تصویر شاعرانه هم همین طور. تا شاعر آن را نپرورد و با تکنیک خاص زبانی به خیال آغشته نکرده باشد، به شعر تبدیل نمی شود، کاری که «فریبا عبدی» کرده است. در نهایت باید به فراهم آوری زمینه تأویل هم در این شعر اشاره کرد. خطوط سیاه و سپید و توالی آن‌ها به خوبی حس و حال یأس و امید فرد پشت میله‌ها را قابل خوانش می‌کند. آیا «عبدی» خود به این توان کلمات واقف بوده است؟ یا باز هم سخن شاعرانه، ناخودآگاه کرشمه و طنازی‌های زبان را به رخ کشیده است؟

* آفتابگردان چشم‌ها- فریبا عبدی- هنر رسانه اردیبهشت 1391- صفحه 44

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.