نویسندگان ایرانی به دلیل ناآشنایی با زبانهای خارجه و نداشتن روحیه تحقیق و پژوهش، معمولاً با روشهای جدید داستاننویسی بیگانه هستند.
این در حالی است که بسیاری از آنان به پیروی از ادبیات مدرن غربی و گرتهبرداری علاقهمند هستند. بر این اساس، گاه اطلاعات اندک و گاه اشتباه به دست نویسندگان میرسد و باعث میشود تا مشکل نویسنده، جدا از گرتهبرداری، دو چندان شود.
یکی از انواع داستان که بیشتر نویسندگان ایرانی با آن ناآشنا هستند، «فراداستان» است. غالب نویسندگان ایرانی گمان دارند که فراداستان، داستانی است بدون مکان، زمان و شخصیت که بر پایه جریان مدرنیسم پیریزی شده است. در اواخر سال 1960، بر اساس دیدگاههای «ويليامگيس(william H. Gass) «، فراداستان (metafiction) به داستاني اطلاق شد كه درباره خود داستان بود. در آن دوران به دلايل مختلف، داستاني پا به عرصه وجود نهاد كه بهوضوح در ارتباط با اعتبار خود داستان صحبت ميكرد.
در همان دهه، بلافاصله بسياري از داستانهاي مدرن كه به تفسير مصايب نويسندگي و خود اثر ميپرداختند، در گونه فراداستان قرار گرفتند. در سال 1970، صاحبنظران ادبيات، تعريف ديگري از فراداستان ارايه دادند. بر اين اساس، فراداستان به داستاني گفته شد كه در آن خودآگاه فردي، به همراه خويشتنشناسي و اشراف بر سطح دانش و آگاهيِ خود وجود داشت. در واقع، اصطلاح فراداستان به رمانها و داستانهايي گفته ميشود كه از خودآگاهي پرمفهومي كه درباره خود داستان هم هست، صحبت به ميان ميآورد. بر همين مبنا بود كه بسياري، اين نوع از داستان را مغاير با داستانهاي پْستمدرن دانستند.
فراداستان، طبق نموداري كه منتقدان رسم كردهاند، درست ميان منطقه داستاني و نقد قرار ميگيرد. به عبارت سادهتر، قالب و ساختار فراداستان بيشتر شبيه داستان است و تفسير و تحليلي كه در بطن اين قبيل آثار صورت ميپذيرد، آنها را به نقد شبيه ميسازد.
در واقع، هيچ ضرورتي وجود ندارد كه فراداستان بداند يك داستان است و هويت داستاني خود را تمام و كمال حفظ كند و قادر است خویشتن را در خود اثر نقد و بررسي كند.
قرار گرفتن فراداستان در روي مرز داستان و نقد، نوعي همگرايي ايجاد ميكند كه باعث ميگردد داستان و نقد، عليرغم ساختار و بافت مجزاي خود، بتوانند در هم رنگ ببازند و تلفيق گردند. بدين ترتيب است كه ضمير خودآگاه مستحكمي در اينگونه آثار پديد ميآيد. اگر به اين قبيل آثار از منظر طرح مباحث نقد و تحليل بنگريم، درمييابيم كه در فراداستانها، اغلب نقدهاي صورتگرفته دروني بوده و عملاً سطح آگاهي و بينش مخاطبان خود را افزايش داده است؛ در عين حال كه در نقدهاي ارايهشده در اثرها، به جنبههاي ادبي همان اثر توجه شده و نثر و زبان به كار گرفتهشده در فراداستانها، درشتنمايي شده است.
در واقع، نويسنده بهعمد بر آن بوده تا زبان و نثر بهكارگرفته در اثر خود را معرفي كند و به تمجيد آن بپردازد.
نظر شما