انصراف دانشجوی سال آخر رشته برق دانشگاه صنعتی شریف که خود را در یک قدمی بازار کار میبیند و شرکت دوباره در کنکور در رشته ای که تصور میکند با کسب رتبه ممتاز در آن و پزشک شدن دیگر دغدغه اشتغال نخواهد داشت، دلیلی روشن برای نبود سیاستهای درست هدایت شغلی و تحصیلی در کشور است. در حقیقت شاهد اصلی طرح دیر اجرا شده هدایت تحصیلی، امسال از جریان کنکور و دانشگاه صنعتی شریف بیرون آمد.
براستی چرا دانشجوی ممتاز یک رشته مهندسی باید برای آینده خود احساس خطر کرده، قید عمر از دست رفته را بزند و بدون توجه به میلیونها تومان هزینه تحصیلیاش به نقطه صفر برگردد تا در رشتههای پزشکی درس بخواند؟
همچنین دانش آموزی که همزمان در دو رشته تحصیلی علوم تجربی و زبانهای خارجه در کنکور سراسری، شرکت کرده بود، به رغم کسب رتبه نخست رشته زبانهای خارجه، میگوید که قصد انتخاب رشته در این گروه تحصیلی را ندارد و در هر انتخابی که از رشته علوم تجربی قبول شود ادامه تحصیل خواهد داد! براستی اتفاقاتی از این قبیل که افراد استعدادهای واقعی خودشان را سرکوب میکنند و با مشاهده واقعیت اوضاع شغلی جامعه، به سوی مشاغلی متفاوت با استعدادهایشان میروند، چه نتایجی برای آینده کشور خواهد داشت؟ خالی شدن رشتههای فنی و اشباع شدن بیش از پیش رشتههای پزشکی با سراب شغل و درآمد خوب.
درآمدهای کلان پزشکان شاید حق آنها باشد اما صدمه ای را به جامعه وارد میکند و آن هم این است که اکنون همه دانش آموزان، نه به خاطر علاقه بلکه به دلیل ثروت اندوزی و شک و تردید در پایدار بودن فرصتهای شغلی در رشتههای دیگر، تمایل به ادامه تحصیل در رشته تجربی را دارند. از این رو وقتی این واقعیت به صورت ملموس خود را در جامعه نشان داد، نظام آموزشی کشور بر آن شد تا با طرح به اصطلاح مهندسی شده هدایت تحصیلی بتدریج سونامی تمایل کاذب پزشک شدن و رؤیای درآمد اندوزی را با این طرح اجباری، جبران کند. از سویی طرحی که باید عوامل علاقه، استعداد، نیاز کشور و امکانات آموزشی را برای انتخاب رشته در نظر بگیرد، فقط نیاز کشور را در نظر گرفته است و با نادیده گرفتن سایر عوامل ، سعی دارد دانش آموزان را در شرایطی ناعادلانه به سوی آینده سوق دهد. در حقیقت دستگاه آموزشی در نظر داشت، از این طرح، به عنوان بستری برای پوشش تمام تصمیمات اشتباه گذشته استفاده کند!
براستی منطقیترین روش برای نظام آموزشی کشور در شرایط فعلی چیست؟ آزاد گذاشتن دانشآموزان برای انتخاب رشته «پزشکی» و اختصاص دادن 70درصد میزهای مدارس و دانشگاهها به این رشته یا استعدادیابی درست و علمی از دوره دبستان و هدایت بر اساس علاقهای که بر استعداد دانشآموزان یعنی نیروهای کار آینده این سرزمین استوار است؟
آیا قرار است در آینده پزشکها در کشور ما درِ خانههایی را برای معالجه بکوبند که بیمارنشان خود پزشکند؟ آیا قرار است پزشک صادر و مهندس و تکنسین و کارگر ماهر وارد کنیم؟ سرانجام چهکار قرار است بکنیم با این برنامهریزیهای نصفه و نیمه و نادرست؟
نظر شما