1ـ بست بالا: پاداش سیاهی
نقل «یاسر (خادم)»: (ادامة ماجرای بازگشت مأمون به «مدینه») ... جلودی که «امامرضا(ع)» را در کنار مأمون دید، چشمهایش گِرد شدند. بهیاد روزی افتاد که پیروزمندانه از هارون، پاداشی عجیب گرفت: غارت اموال خاندان بنیهاشم (خویشاوندان محمدبن جعفر)، به گونهای که بر تن زنان، جز یک پیراهن نمانَد... و او چنان کرده و به خانة «علیبن موسی(ع)» رسیده و وارد خانه شده بود... امام، پیش از حضور او و با رسیدن خبر هجومش، دختران و زنان خانه را در اتاقی نشانده و بر درِ آن اتاق ایستاده بود به دفاع!... (ناتمام)»./ از ترجمة جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمة موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحة 154 و 155ـ با تلخیص و بازنویسی.
2ـ سقاخانه: سفرنامة یه عمر (135)
درست سیدقیقهس که داره حرف میزنه و دستهاش بالاوپایین میرن... دونههای عرق، از لالة گوشهاش میچکن و معلومه که ماجرا رو جدی گرفته و داره تلاش میکنه که بقیه هم جدی بگیرن... ده ـ دوازدهنفری که روبهروش نشستهن، به دوگروه تقسیم شدهن... گروهی که مثل خودش جدیشدهن و میخوان کاری کنن... و گروهی که زیاد موافق نیستن اما نمیدونن چی بگن و چیکار کنن... دستِ آخر، مرد میونسالی که گوشة «حسینیه» نشسته، از جاش پامیشه و همونطور که ادامة پارچة مشکی رو به دیوار میکوبه، میگه: «گناهی که بندههای خدا در خلوت میکنن، به ما ربطی نداره... رفیق همهیئتی ما هم یکی از بندههای خداست... پاشین که کوبیدنِ سیاهیها دیر شد!». / برگرفته از ترجمة جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمة علیاکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحة 613 و 614 ـ «امامرضا(ع)» از پدرانش و آنان نیز از پیامبراکرم(ص) نقل کردهاند که فرموده: «شنونده، سخنگو را عبادت میکند... اگر سخنگو از سوی خدا سخن بگوید، شنونده، عابد خداوند میشود... و اگر از سوی ابلیس سخن بگوید، شنونده، ابلیس را عبادت کرده است (ناتمام).». ـ با تلخیص و بازنویسی.
3ـ پنجرة پولاد (12) : محمدتقی اِسفَرایِنی (شاعر) ـ مدفون در حرم مطهر
همة روزهای هفته میدیدیمش... میاومد و میون ما میگشت... من که بلندتر از بقیهم، بیش از بقیه، مسیرش رو دنبال میکردم... وقتی هم که از خونهش بیرون میاومد و میرسید به ابتدای مسیر پُردرخت، نگاهش میکردم و به بقیة درختها خبر اومدنش رو میدادم... درختهای پسته و انار، سربهگوش هم، شعرهاش رو زمزمه میکردن... درخت زبونگنجشک، ساکت میایستاد و صبر میکرد تا برسه... درختهای انجیرِ وحشی نگران نبودن چون مطمئن بودن که میاومد و مینشست زیر سایهشون و کتاب «مقاماتالعارفین»ش رو مینوشت... گاهی هم شعر میگفت و توی دفتر بزرگ قهوهایرنگش مینوشت. موقع ظهر که میخواست به خونه بره، میایستاد و به من میگفت: «سَروْ بمون!... همیشه سرو بمون!»... بعد هم زمزمه میکرد: «محمد(ص)، صِیقَلِ مِرآتِ بینش / نظرسیمای چشمِ آفرینش / بهخلقت، زانبیا، پیشی گرفته / ز سبقت، با خدا، خویشی گرفته (سرودة مرحوم اسفراینی)» ـ درگذشتة قرن یازدهم خورشیدی. / برگرفته از صفحة 26 در جلد «دوم» کتاب «مشاهیر مدفون در حرم رضوی/ اثر گروهی/ چاپ 1387/ بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی.
4ـ بهشت «ثامنالائمه(ع)»: زیارت (79)
باید آهسته قدم برداری خورشید!... اینخاک، سقفِ زمین دیگری است... ذرههای خاک، حروف آوای ربنای محزون مردی زندانی را در سینه دارند... مردی که زمین، دور مناجات شبانهاش در سیاهچال میگردد. / در زیارتنامة «امامرضا(ع)» گفته شده است: « (ادامه)... خدای من!... موسی، فرزند جعفر، زبان گویای توست در میان آفریدگانت... (ناتمام)». ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی از کتاب شریف «مَفاتیحالجَنان»، چاپ اول (بیتاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة 826.
5ـ بست پایین: مثنویهای شِفا (3)
شِفای کربلایی غلامحسین «...» / جمعه دوم تیرماه 1306 (2)
صبحگاهی ـ پس از نماز ـ نشست / چشمها را ـ به استراحت ـ بست
ساعتی بعد، چشم را وا کرد / ناگهان زد به پاش، خنجر، درد!
پشت شوق و امید، پنهان شد/ عازم راه سخت درمان شد
بیثمر رفت از دری به دری/ بود مشغولِ راه بیاثری
درد، او را به کنج خانه کشاند / پای چپ هم فلج شد و واماند ... (ناتمام). / از کتاب «کرامات رضویه»، نوشتة حاجشیخ علیاکبر مُرَوِّج / نشر جعفری / چاپ سوم: 1363/ صفحة 99. / ادامه دارد
نظر شما