رسانهها در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، بزرگترین حمایتگر حکومت سیاه و خشونتگرای محض اندر محض رضاشاه پهلوی بودند و تمامیت رفتارهای ضد حقوق شهروندی و مدنی را در همه شهرها و شهرستانها، به عنوان «ضرورتهای اجتنابناپذیر پیشرفت ایران زمین»، تفسیر میکردند و در این جنگ بزرگ و پهناور دولت و ملت، با گفتن و نوشتن «رضاشاه، ایران را آباد میکند» و «... پهلوی قهرمان پیشرفت میهن است» همه اقدامات دولت را مشروع جلوه میدادند و با نادیده گرفتن حق فردی و نیز حق ملت، دولت و حاکمیت پهلوی را، در اعمال سیاستها و اقدامات خشونتگرا و اذیت و آزار شدید شخصیت ایرانی؛ یاری میکردند.
در این دوران یخبندان احساسات دینی و هویت ایرانی که در پی خفقان حاصل از کشتار چهار تا پنج هزار نفری مردم مظلوم در مسجد گوهرشاد اتفاق افتاد، بزرگترین خیانت رسانهای علیه ملت و تاریخ این ملت، شکل گرفت و تصویری از «قیام گوهرشاد» در رسانهها عرضه شد، که باید درباره آن نوشت «شاهکار رسانهای سیاهسازی درباره یک واقعه بزرگ».
با وجود اینکه، همه اساس و انگیزههای قیام و تجمع مردم به رهبری روحانیت دلسوز، شکل یافته بود؛ در بیانیه رسمی وزارت کشور پهلوی، کوچکترین اشارهای به حضور و دخالت روحانیت نمیشود و حتی اشارهای به بازداشت و زندانی شدن اکثریت روحانیون خراسان و نیز فرزند شجاع و دانشمند دینی برجسته «حضرت آخوند خراسانی» یعنی جناب آیت الله میرزا احمد کفایی مشهور به «آقازاده» نمیشود!
رسانههای یخزده و پشتیبان -صد درصدی- آن دوره بر اساس «اصل حفاظت از روشها و سیاستهای غفلتگستر» تا آنجا که توانستند، کوشیدند، خیمههای غفلت را بر سر جامعه و مردم، استوار نگه دارند. و نیز با نگهداشت تعداد کشتهها، به عدد کمتر از ده کشته؛ نه تنها، حکومت و سیاستهای خشن و ویرانگر آن را، پوشش رسانهای کاذب دادند، بلکه با کلمات و تفسیرهای پر دروغ و خیانتبار، «قیام گوهرشاد» را در دره جهل و ابهام و کهنهگرا، محصور ساختند.
این خیانت بزرگ رسانهای، سبب شد تا هیچ اندیشه و صاحب اندیشهای و روزنامه نگاری و قلمدار و قلم به دستی، انگیزه «حقیقت جویی» پیدا نکند و به جستجوی سیل خونی که در مسجد گوهرشاد، سرتاسر تاریخ ایران را دربرگرفته بود برنخیزد و هیچ گزارشی و یا گزارشواری را برای چشمهای آینده و دستهای فردا، به یادگار نگذارد.
اندازه بدی یا بیغمی یا بی احساسی، این رسانهها، در آن دوران حاکمیت جهل و سرنیزه و خشونت و هویت ستیزی موضوع تاریخی بسیار مهمی است که باید در پژوهشگاهها و دانشکدههای تاریخ فرهنگ و سیاست معاصر، بدان پرداخته شود تا حجم بدی و زشتی وحشتآور آن، روشن شود؛ اما، بدترین از این!!! و خیلی بدتر!!! آن است که هیچ یک از رجال مسؤول و صاحب مقام آن زمانه پر وحشت، در پایانه عمر خویش، نه اعترافنامهای نوشتند و نه حقیقتنامهای منتشر کردند و نه نیز خاطرهای!
هر چند آکنده از دروغ و ناراستی!!
رجال عصر وحشتبار رضاخان پهلوی، هنگامی که در چنگال پر جبروت ایستگاه آخرین، در چرخه دوار پایانه عمر گرفتار بازخوانی خاطره سیاه بازی خویش شدند، از تاریخ خونین ملت خویش و نیز از خاطره خونبار قیام مسجد گوهرشاد، گریختند و برای به آغوش درآوردن آرامش، خود را به دریای عرفان زدند و سوار بر قایقهای شکسته آهسته آهسته به در خانههای صوفیان رفتند، شاید، با فراچنگ آوردن، لقمه نوری، حیات تلخ و تاریک پایان خویش را از آتش پارهها و گدازههای زنده شونده خاطرات، نجات دهند!؟
اما مسجد پرشکوه گوهرشاد، از آن گونه در و دیوارهای بیروحی نبود که به این سادگیها، اجازه دهد؛ مقاومت خونین صفزدگان دفاعگر هویت ایرانی، در زیر فرش پر نقش کلمات صوفیانه پنهان شود و به سوی نیستان تاریخی و بی تنفسی، سرازیر گردد.
گوهرشاد، زنده هست و نفس میکشد چونان که؛ شهدا، صف زدهاند و نفس میکشند و چنین است که: کبوتر پررامش هویت ایرانی؛ ساحلنشین گنبد و گنبدها میگردد تا افق را تصاحب کند و در آغوش کشد!
۵ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۲
کد خبر: 468578
نظر شما