۳ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۷
کد خبر: 505955

۱ـ بست بالا: بالا و بالاتر/  نقل «یحیی‌بن اَکثَم (قاضی)»: (ادامة استدلال مأمون در رد نظر دانشمندان)... و اگر مقایسة وزنی، مقایسة وزن اعمال صالح بوده، باورشدنی‌تر است... که البته باز باید دید چگونه بی‌عملی خاص، چنین برتر شده‌اند!»... دانشمندان، آمادة پاسخ شدند که مأمون ادامه داد: «همة شما می‌دانید که برتری در اسلام، براساس عمل صالح است... درست می‌گویم؟»... مردان ایستاده در سرسرا، سر تکان دادند... مأمون گفت: «سؤالم این است... اگر کسی در زمان پیامبر(ص)، اعمال صالحی بالاتر از دیگری داشته باشد... ولی آن دیگری، بعد از پیامبر(ص)، اعمال صالح بیشتری کند؛ از شخص اول، بالاتر می‌ایستد؟... اگر بگویید: بله؛ امروز کسان زیادی را بالاتر از این و آن پیدا می‌کنیم... (ناتمام)»./ از ترجمة جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمة موسی خسروی/ چاپ ۱۳۷۷/ صفحة ۱۸۰ با تلخیص و بازنویسی. 
 

۲ـ سقاخانه: سفرنامة یه عمر (۲۳۹)

«حاج‌خانم»، از سن خودش هم پیرتر شده... شب و روز گریه می‌کنه و عکس «حاجی خدابیامرز» رو در آغوش می‌گیره و باهاش دردِ دل می‌کنه... گاهی هم که صدای گردیدن کلید در قفل در خونه رو می‌شنفه، اشک‌هاش رو پاک می‌کنه و تندی عکس رو سرِ جاش می‌ذاره... تا چشم دخترش به قیافة درهمش نیفته و مسخره‌ش نکنه... اول‌ها مسخره‌ش نمی‌کرد... مادرش رو نوازش می‌کرد و می‌بوسیدش و (جوری که بند دل حاج‌خانم پاره نشه)، می‌گفت: «می‌خوام یه جور دیگه باشم، همین!... نترس... اگه اشتباه کردم، برمی‌گردم سر همین‌جا و دوباره مثل مامان‌جونم مؤمن می‌شم»... اما حالا، دختر حاج‌خانم جوری شده که کسی باور نمی‌کنه دختر «حاجی» بوده./ برگرفته از ترجمة جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمة علی‌اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ ۱۳۸۰/ صفحة ۶۶۸ ـ «حسین‌بن خالد»، از «امام‌رضا(ع)»... و امام(ع) از پدرانش... و ایشان از امیرمؤمنان علی(ع) و امیرمؤمنان(ع) از پیامبر(ص) نقل کرده است که فرمود: « (ادامه) ای مردم!... علی(ع)، از جوهرة سرشت من است... (ناتمام) ». ـ با تلخیص.

۳ـ پنجرة پولاد (۱۱۶): شیخ‌قربان‌علی توسُّلی ـ مدفون در حرم مطهر (بازار کفاش‌ها)

گوشه‌ای افتاده بودم... گوشة انبار «میزاسماعیل» خدابیامرز... یه عمر مصالح ساختمون می‌فروخت... خودش «شیعه» بود اما دوستان «سنی»ش گه‌گاه می‌اومدن و برای ساخت خونه، گاوداری یا انبار، خویشاوندهام رو می‌خریدن... ما که روی شونة هم بایستیم و یه ملات خوب نصیب‌مون بشه، دیوار و سقف محکمی رو می‌سازیم... ناسلامتی «آجر پخته»ایم!... در همون خرید و فروش‌ها بود که خبر درگیری‌های شیعه‌ها و سنی‌های شهر میزاسماعیل ـ تربت جام ـ رو می‌شنیدیم... تا نوبت به «شیخ» رسید و بعد از پونزده‌سال تحصیل در نجف، به تربت برگشت و به قول میزاسماعیل، زیر سایة «آیت‌الله بروجردی» مدرسة «مهدیه» رو ساخت... کنارش هم مسجد ساخت و شیعه‌ها و سنی‌ها هم که از قبل، به خودش و خاندانش ارادت داشتن، دورش رو گرفته‌ن و به برکتش، همه‌چیز به خیر و خوشی رسید... من هم خوشم... خوشم که یه آجر از مدرسة مهدیه‌م. ـ درگذشتة سوم تیرماه سال ۱۳۷۰ خورشیدی./ برگرفته از صفحة ۱۳۴ در جلد «اولم» کتاب «مشاهیر مدفون در حرم رضوی» / اثر گروهی/ چاپ ۱۳۸۷/ بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی.

۴ـ بهشت «ثامن‌الائمه(ع)»: زیارت (۱۸۲)

شکوفه در دست‌های برگ... برگ، روی شانة شاخه... شاخه، پارة تنِ درخت... درخت، بر بام ریشه... و ریشه در خاک است... به عدد ذره‌های زمین، شاکرم./ در دعای پس از زیارت‌نامة «امام‌رضا(ع)» گفته شده است: «خدای من!... کسی نمی‌تواند نعمت‌های کوچکت را شکر کند مگر این که نعمتی دیگر و شکری دیگر می‌بیند... (ناتمام)» ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی‌ از کتاب شریف «مَفاتیح‌الجَنان»، چاپ اول (بی‌تاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة ۸۳۰.

۵ـ بست پایین: مثنوی‌های شِفا (۱۰)

شِفای همسر مرد گرگانی / شب جمعه بیست و هشتم فروردین ۱۳۱۴ (۱۳)/ (رفتن سید به حرم)

لحظه‌ای، دست و پای خود گم کرد / بی‌زبان (با دلش) تَکَلُّم کرد:

«میزبانا! ... به سویت آمده‌ایم / خیمه در باغ مهر تو زده‌ایم

هردومان سیِّدیم و خویشاوند / زج و اندوه همسرم مَپَسند!

کوشش بی‌نتیجه را کردیم / در کنار دوا، دعا کردیم

ای که مهمان‌نواز و والایی! / باخبر از توسُّل مایی... (ناتمام)./  از کتاب «کرامات رضویه»، نوشتة حاج‌شیخ علی‌اکبر مُرَوِّج / نشر جعفری / چاپ سوم: ۱۳۶۳/ صفحة ۱۸۸.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.