حمیدرضا شکارسری: «سیاهی، کیستی؟/ شلیک نکن/ روزم /که با لباس شب آمده‌ام تا قدم بزنم»

شخصیت و پیرنگ در شعر

فرض می‌کنیم علیرضا آدینه برای ما داستانکی را روایت کرده است. پیرنگ، شخصیت‌ها، زمان و مکان این داستانک قابل بررسی است.

این داستانک از زاویه‌دید دانای کل و در قالب یک دیالوگ طراحی و ارائه شده است.

پیرنگ از یک واقعه خبر می‌دهد و نه بیشتر. به همین دلیل است که متن از حد یک داستان و به خاطر تعداد کلماتش، از حد یک داستانک فراتر نمی‌رود.

پیرنگ یک تقابل و کشمکش کوتاه کلامی میان شخصیت‌ها تدارک دیده است. طبعاً چنین پیرنگی نمی‌تواند موجب گسیختگی یا تعلیق متن گردد.

مکان این داستانک یک پادگان یا پایگاه نظامی یا امنیتی است و زمان روایت نیز شب است.

تا اینجا همه هم‌داستانیم که واقعه داستانک وقوع‌پذیر و باورپذیر است. پس چرا علیرضا آدینه این متن را در مجموعه شعرش آورده است؟ دلیل را باید در شخصیت‌ها جست.

2 شخصیت در این متن حاضرند؛ یکی شخصیت نگهبان که شخصیتی فرعی و ناشناس است و دیگری شخصیت روز که با لباس شب به‌طور ناشناس به پیاده‌روی شبانه آمده است. اینجاست که متن داستانک آدینه به روایتی شعری تبدیل می‌شود. به عبارتی دیگر، تغییر هویتِ یکی از عناصر داستانی کل متن را تحت تأثیر قرار داده و ژانر یا نوع ادبی را عوض کرده است.

این شعر روایی فضایی متشنج و پر هول و هراس را ترسیم کرده که در آن روز به عنوان نماد روشنی و نجات خود از ترس به لباس شب درآمده است و نومیدانه در تاریکی قدم می‌زند و نام «سیاهی» بر او گذاشته می‌شود. همه برای آمدن صبح دعا کنیم

* «خونمردگی»، علیرضا آدینه، انتشارات فصل پنجم، 1395، صفحه 61. 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.