۵ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۴
کد خبر: 558394

در زمان سلطنت شاه سابق و دوران نیابت تولیت و استانداری سرهنگ عبدالعظیم ولیان که یک دکترا هم در دوران تصدی وزارت تعاون و اصلاحات ارضی از دانشگاه تهران دریافت کرده و خیلی بدان می‌نازید من سفری به مشهد کردم.

فامیلیسم!

در زمان سلطنت شاه سابق و دوران نیابت تولیت و استانداری سرهنگ عبدالعظیم ولیان که یک دکترا هم در دوران تصدی وزارت تعاون و اصلاحات ارضی از دانشگاه تهران دریافت کرده و خیلی بدان می‌نازید من سفری به مشهد کردم.

کارم این بود که برای تهیه یک فیلم مستند تاریخی از دوران مشروط و قضایای حمله روس‌ها از سوی رادیو و تلویزیون به آستان قدس رضوی و بمباران حرم مطهر حضرت رضا(ع) و مسجد گوهرشاد مطالعات عینی روی محل وقوع حادثه و کشتار سال ۱۲۹۰ هـ. ش انجام دهم.

با نامه‌هایی که در دست داشتم به دفتر ولیان مراجعه کردم گفتند به تیمسار فلان؛ رئیس دفتر ایشان مراجعه کنم.

سرتیپ بازنشسته پیرمرد بداخلاق مبتکری که او را تیمسار می‌خواندند مرا پذیرفت. رئیس دفتر رئیس دفتر ولیان مرد سیه چرده‌ای بود که او را جناب سرهنگ می‌خواندند. من تعجب کردم چطور رئیس دفتر ولیان که درجه سرهنگی داشت تیمسار است و چطور رئیس دفتر این رئیس دفتر جناب سرهنگ است. بعد گفتند باید بروید خدمت رئیس روابط عمومی که او هم جناب سرهنگ دومی در لباس شخصی بود. او نامه سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران را به دقت خواند و گفت باید بروید حراست نزد جناب سرگرد فلان. عجیب که اسامی این آقایان همه شبیه و نزدیک هم بود. همه هم لهجه خاصی داشتند که مشهدی و خراسانی نبود و به نظر می‌رسید همه فامیل همه هستند. من هر جا می‌رفتم باید مخاطب خود را تیمسار یا جناب سرهنگ یا جناب سرگرد یا جناب سروان خطاب کنم.

تحقیق کردم به من گفتند شاه که از آیت‌الله مرحوم آقای میلانی دل خوشی ندارد آستان قدس را پادگان نظامی کرده و هر چه بازنشستگان گارد شاهنشاهی و ساواک و ژاندارمری و شهربانی است به این آستان اعزام داشته و ولیان هم اغلب فامیل‌های خود را به استخدام درآورده و آستان قدس تبدیل به یک پادگان نظامی شده و چند صد نفر حقوق بگیر دارد. من فرزند یک سرهنگ پزشک ارتشی هستم و به ارتش خیلی علاقه دارم و آن روزهایی که چند جوجه کمونیست و امثالهم دستور انحلال ارتش را در جراید می‌دادند مقالات من در بیشتر مجلات و روزنامه‌های سال ۱۳۵۸ است که ماندگاری و بقای ارتش را ضروری و حیاتی می‌دانستم و به افراد بی‌تجربه و مغرور و مست تئوری‌های مارکسیتی و التقاطی هشدار می‌دادم ارتش با هواپیماها و تانک‌ها و زره پوش‌ها و موشک اندازها و ناوگان خود می‌تواند جلوی یورش یک همسایه تا گلو مسلح خارجی را بگیرد.

اما در سال ۱۳۵۵ یا ۱۳۵۶ که به مشهد آمدم یکه خوردم که چرا حاکمیت وقت به بهانه اینکه شاه نایب التولیه آستان قدس رضوی قلمداد شده و این وصیت نامه عصر صفویه چندان هم متقن نیست آستان قدس را تبدیل به سرباز خانه کرده و از مجتهدین و علمای بزرگ آن زمان کسی در تشکیلات آستان قدس حضور ندارد و تازه همه هم فامیل هستند و اسامی شبیه هم است.

بعد متوجه پدیده‌ای به نام فامیلیسم شدم که متأسفانه در این مملکت از قرن‌ها پیش رواج دارد و امروز هم رایج است. مثلاً مد شده هر کس رئیس جمهور می‌شود برادر خود را دستیار و مشاور کند. چون زمانی کارتر در آمریکا و ریگان جانشین او این کار را کرده است.

اینفوگرامی در شبکه‌های مجازی دیدم که همین حالا هم اغلب افراد و بستگان ریاست محترم جمهوری به پست‌های بسیار حساس تکیه زده‌اند. من خیلی تعجب می‌کنم. برای استخدام یک دارنده فوق لیسانس یا لیسانسیه (لیسانسه غلط است. این واژه را چند بی‌سواد به کار برده‌اند دیدم در مقاله من هم مصحح نازنین دست برده لیسانسیه را لیسانسه کرده است. دیروز باز به فرهنگ انگلیسی- فارسی مراجعه کردم لیسانسیه صحیح است. لیسانسه غلط است) ۱۰۰۰ جور مشکل می‌تراشند اما طرف را از سرخه می‌آورند چه پست‌های مهمی دو دستی تقدیم می‌کنند مرحوم لحاک خان سوادکوهی برادررزاده امیر مویه سواد کوهی که در سال ۱۳۰۵ هـ. ش در آغاز سلطنت رضاخان پهلوی که رضاشاه شده بود در پادگان مراوه تپه قیام کرد و با ۷۰۰ نفر نظامی حرفه‌ای استخدامی که ۶ ماه حقوق نگرفته و در مراوه تپه پر از مار و عقرب عصیان کرده بودند به سوی بجنورد لشکر کشید و آنجا را به تصرف درآورد و قصد تصرف مشهد را داشت، برای جذب نظامیان که سال‌ها سابقه خدمت داشتند حزبی تأسیس کرد. ظاهراً او می‌خواست تقلید روس‌ها را دربیاورد اما نظامیان و طرفداران جنبش ضد پهلوی لحاک خان (قشون به دستور رضاشاه دو پسر عموی او را کشته و او در صدد انتقامجویی بود) از واژگانی مانند بلشویک و کمونیسم سردرنمی‌آوردند، او جنبش خود را پاداشیزم نام نهاد و هر کس به جنبش او ملحق می‌شد مبالغی پاداش می‌گرفت.

البته قیام سالار جنگ یا لحاک خان نپایید و او که از خان زادگان پرشور مازندرانی بود به خاک شوروی پناهنده شد و بدبختی او از لحظه تسلیم آغاز گردید. بدین معنی که روس‌ها ۷۰۰ افسر و سرباز شورشی را خلع سلاح کردند و مقادیر زیادی تفنگ و مهمات و مسلسل از آنان گرفتند و تمام سربازان را برای کار در راه آهن سراسری ترکستان به عنوان عمله راه آهن برای بیگاری فرستادند خود لحاک خان را مدتی به مسکو فرستادند و او تا سال ۱۳۴۷ که اجازه گرفت و به ایران بازگشت در روسیه سرگردان و تبعیدی و تحت نظر بود. از حزب پاداشیزم نامی در تاریخ ماند ولی خوشبختانه حزب فامیلیسم همچنان پابرجاست، چند شعبه هم دارد؛ مثلاً وقتی اصولگرایان سرکار می‌آیند همه اعضای فامیل‌ها به خدمت فرا خوانده شده با اتوبوس و قطار از ولایت‌هایشان به تهران فراخوانده می‌شوند و بر پست‌های مهم از مدیرکلی و معاونت کلی و مدیرعاملی و معاونت وزارت و خود وزارت تکیه می‌زنند اگر آن طرفی‌ها یعنی اصلاح طلبان بیایند آن‌ها هم حزب فامیلیسم خود را دارند که شرط اصلی تصدی مقامات «فامیلیسم» است.

سواد و تفحص و تجربه کاری و آزمایش‌های اداری و معیارسنجی مطرح نیست. یک دوره‌های خاصی چند سال است در کشور دایر شده «دکترا» می‌دهد. شنیده‌ام در خارج هم مؤسساتی به نام «انستیتو» دایرند که در مقابل ۳، ۴ میلیون، ورقه دکترای انستیتو می‌دهند، شخصی را می‌شناسم یک شبه جلوی نامش، عنوان دکترا گذاشت. روزی دیدمش و پرسیدم کی تو دکتر شدی؟ گفت: از مؤسسه‌ای به نام هاوایی که در جزایر «نیکوبار» شعبه دارد، مکاتبه‌ای دکترا گرفتم. پرسیدم: تو چند زبان خارجی می‌دانی؟ گفت: هیچ زبان خارجی نمی‌دانم! گفتم زمان ما برای دریافت دکترا دو تا سه سال رفتن سر کلاس دانشگاه تهران و مهم‌تر از آن تسلط کامل به دو زبان انگلیسی یا فرانسوی یا آلمانی به عنوان زبان اروپایی و حتماً تسلط کامل بر زبان عربی ضرورت داشت. گفت: بی‌خیالش.

آن زمان‌ها گذشت. اکنون برای گرفتن دکترا هیچ نیازی نه به زبان عربی است نه زبان انگلیسی، نه روسی، نه آلمانی، نه فرانسوی، نه ایتالیایی می‌خواهی برایت دو سه ماهه دکترا بگیرم.

عرض کردم خیر، همین طوری راه می‌رویم و زندگی را شاکریم. در هر صورت فامیلیسم در ایران جاری و ساری است و قرن‌ها بعد هم جاری و ساری خواهد بود.

بدیش این است که تا طرف اصلی می‌رود یا سقوط می‌کند یا دوره‌اش تمام می‌شود شخص تازه‌ای با خانواده‌ای خود می‌رسد و همه این‌ها را از پست خود برداشته اشخاص مرتبط با خود را می‌آورد. این حقوق بگیران همه مشاور می‌شوند و راست راست می‌گردند و حقوق می‌گیرند که بین ۲ تا ۵ میلیون تومان است.

و همه این‌ها از جیب خالی و عنکبوت بسته ملت تأمین می‌شود و بیهوده نیست که صدا و ناله مردم از این شیوه‌ها و عناوین قلابی که روی اوراق آب بها و برق و مخابرات و فاضلاب و گاز هر روز سبز می‌شود، درآمده است.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.