قدس آنلاین- در اختتامیه هشتمین جشنواره مردمی عمار مادر ۳ شهید والامقام به روی صحنه رفت و چفیه یکی از فرزندان شهیدش را به کارگردان مستند «قائممقام» تقدیم کرد. او در سخنانی حماسی به جسارت عناصر فریبخورده به پرچم مقدس جمهوری اسلامی اعتراض کرد.
خانم فروغ منهی؛ مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا خالقیپور؛ امروز میهمان ماست و در این گفتوگو از ۳ شهیدی میگوید که به ایرانزمین تقدیم کرده است.
خانم منهی عزیز! ابتدا از آشنایی با همسرتان برای ما بگویید و تأثیری که ایشان در تربیت فرزندان داشتند؟
قبل از تولد اولین فرزندم (داوود)، خداوند ۲ فرزند به ما داد که هر ۲ در همان نوزادی از دنیا رفتند. بنابراین ما و بویژه خانواده همسرم از پیوستن داوود به دنیا بسیار خشنود شدیم. من در سن نوجوانی ازدواج کردم. به یاد میآورم با آنکه ۱۳ یا ۱۴ سال سن داشتم، روزی روبهروی همسرم آقا محمود نشستم تا هر یک خواستههایمان را مطرح کنیم. آن روز از وی خواستم که فقط برای من و بچههای زندگیمان نان حلال بیاورد و در عوض، من هم بسیار قانع خواهم بود.
آیا معتقدید که نان حلال و روزی پاکی که به فرزندانتان دادید، منجر به سعادت ابدی آنها شد؟
یقیناً همینگونه است. همانطور که امام حسین(ع) در روز عاشورا فرمودند، آنهایی که شکمشان از مال حرام انباشته شود هرگز ندای حق را نخواهند شنید. روزیِ حلالی که سر سفره ما آمد، باعث آسمانیشدن فرزندانم شد. نان حلال و قناعت و توجه به دستورهای دینی باعث شد که داوود در سال ۶۲ حین عملیات خیبر و در جزیره مجنون به دیدار خدای رحمان برود.
از همسر مرحومتان بگویید. گویا ایشان جانباز بودهاند.
همسرم نقش مهمی در انقلابیشدن و انقلابیماندن بچهها داشت. قبل از پیروزی انقلاب، بچهها با همکاری برخی دوستان اعلامیههای امام(ره) را در محلات پخش میکردند. به یاد دارم که همسرم برای شهید محمود دوچرخه خریده بود و محمود هم اعلامیهها را درون چتر میگذاشت و پخش میکرد. روزی در حال حرکت، مأمور شهربانی به او مشکوک شده بود که به چه دلیلی در تابستان با خودت چتر داری؟ پسرم میگفت: در حالی که دلم می تپید، گفتم سردرد دارم و توصیه دکتر است که تابستانهای داغ حتماً چتر بر سرم بگیرم! شهید داوود همیشه از این خاطره با نیکی یاد میکرد که چطور توانسته در آن سن نقشی در رساندن بیانات امام به مردم داشته باشد. شاید برای جوانان امروزی باورکردنی نباشد اما من ۱۶ سال با مادر همسرم در اتاقی که نصف آن پرده کشیده شده بود، زندگی کردم! من نه به عنوان عروس و دختر بلکه همانند پرستار دلسوزی در کنار و همراه مادر همسرم بودم؛ به نحوی که در آخرین لحظاتِ چشمبستن از دنیا، با آنکه نمیتوانست سخنی بگوید، سر مرا روی سینهاش گذاشت و نگاهی به آسمان کرد. گویی برایم دعایی کرد. امروز فکر میکنم احترام به بزرگتر و توجه به والدین - اعم از والدین خود یا همسر- و برخورداری از دعای خیر آنها باعث شد که فرزندانم به مقام والای شهادت برسند. قبل از انقلاب و زمانی که بچهها کوچک بودند، بارها همسرم آنها را با خود جلوی دانشگاه تهران که میتینگهای سیاسی بین انقلابیون و سایر گروههای سیاسی و طرفداران پادشاهی برگزار میشد، میبرد. به او میگفتم بچهها که متوجه مباحث آنها نمیشوند. اما حاجآقا تأکید داشت همین که در چنین جمعهایی حضور داشته باشند و اوضاع را از نزدیک ببینند، برای آینده انقلابیشان خوب است. همسرم از سال ۶۰ تا ۶۷ در منطقه بود و جانباز هم شد. او انقلابی زیست و انقلابی هم دار فانی را وداع کرد.
آیا بعد از شهادت اولین فرزندتان، مانع رفتن ۲ پسر دیگرتان به جبهه نشدید؟
رسول متولد سال ۴۶ و علیرضا متولد سال ۵۰ بود. هر دوی آنها متولد دیماه بودند و همآغوش یکدیگر به شهادت رسیدند؛ هرچند که قبل از شهادت به فیض جانبازی نیز نائل شده بودند. دست رسول در عملیات کربلای ۵ تیر مستقیم خورده بود و علیرضا نیز در سال ۶۶ شیمیایی شده بود. وقتی داوود به شهادت رسید، پدرش ایران نبود و من تنها بودم؛ هرچند که هر روز شهدای مختلفی در محلات تشییع میشدند. چگونه میتوانستم مانع رفتن رسول و علیرضا شوم، وقتی میدیدم برخی از مادران تنها پسرشان را که با هزار امید و رنج بزرگ کرده بودند، برای دفاع از ساحت اسلام و وطن راهی جنگ کرده و لباس خونین آنها را تحویل میگرفتند؟
هنگامی که رسول را راهی میکردم، شهید آوینی (آن زمان نمیدانستم ایشان شهید آوینی است) به من گفت: شما که یک فرزندت را اعزام کردهای، دیگر وظیفهای نداری. من در جواب ایشان گفتم در برابر میهن و کشور و دینمان وظیفه سنگینی داریم. حتی اگر روزی پیکر تکهتکه فرزندانم به دستم نرسد، باز هم برای خدمت به میهن و اسلام تلاش میکنم و همه بچههایم را فدای این سرزمین خواهم کرد.
گاهی اوقات عملکرد نامطلوب برخی مسئولان مایه دلسردی مردم میشود و برخی از خون شهدا یاد میکنند که شهدا رفتند تا بعضی نجومیخواری کنند. دیدگاه شما به عنوان مادر ۳ شهید چیست؟
گاهی اوقات برخی که از گرفتاریهای زندگی به تنگ آمدهاند، میگویند حیفِ خون شهدا برای برخی از این مسئولان. من در پاسخ آنها میگویم خون شهدا هیچگاه حیف نمیشود. حیف آخرت مسئولانی است که گمان میکنند همیشگی هستند و هیچگاه از دنیا نمیروند. مسئولانی که باید جوابگوی دغدغه ۸۰ میلیون نفر در فردای قیامت باشند، بنابراین دلمان نباید برای خون شهدا بسوزد زیرا خون شهدا همانند خون امام حسین(ع) هیچگاه پایمال نمیشود. مسئولان باید بدانند آنها نیز از طبقات پایین جامعه بودهاند که با انتخاب مردم به این موقعیت رسیدهاند. اینکه در تلویزیون چیزی بگویند و آمار کذب مطرح کنند اما در واقعیت مردم را با مشکلاتشان تنها بگذارند، فقط دِین و عذابی است که برای خود برمیدارند.
نظر شما