۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۶:۰۱
کد خبر: 900326

در روزهای دانشجویی، دوستی از جمع همکلاسی‌ها که اتفاقاً رفیق گرمابه و گلستان هم بودیم، رشته نازک دلش به دل دخترکی مسیحی از خانواده‌ای متمول گره خورد و به همین بهانه هم، سبوی رفاقت دیرین ما با تلنگر این عشق نوظهور، به یکباره شکست.

جواد صبوحی

رفیق دلباخته، دیگر به دانشگاه نمی‌آمد، پاتوقش شده بود کریمخان و حوالی کلیسای سرکیس مقدس. یکشنبه و دوشنبه هم نداشت. به یکی گفته بود هوای جلای وطن کرده تا بتواند به تمنای نگار، کیشِ آبا و اجدادی‌اش را تغییر دهد.

گفته بود می‌رود؛ اما نرفت، همین جا ماند و چند صباحی بعد که واله و مفتون دختری زرتشتی شده بود، یک بار دیگر غیبش زد و این‌بار حتی در نیایشگاه آدریان هم او را ندیدند!

تا دلتان بخواهد می‌شود روایت‌های ساده دیگری از این‌گونه دگردیسی‌ها را سراغ گرفت؛ یک روز در میان تمام دلمشغولی‌های روزانه‌ات، دلبری می‌آید، دلبری می‌کند و دل می‌برد.

ظرفِ تاریخ هم لبریز از نمونه‌هایی است که نشان می‌دهد به دلیل غلیان یک احساس، تشت رسوایی آدم‌هایی به‌ظاهر فرازمند و صاحب کمال، از بام به پایین افتاده و دودمانشان را به باد داده است.

روزی برق فریبنده درهم و دینار بارقه‌ای می‌افروزد و آتش می‌زند به خیمه پاک دوستان و کومه سست باورهایت؛ درست مثل همان وقتِ خطیر که سرانجام تنها به سودای سرابی دور و به تمنای بوی گندم ری، در تنور کربلا می‌مانی.

باورها و اعتقادات آدم‌هایی اینچنینی به مویی بند است و با تلنگری اندک از هم می‌گسلد. مرحوم جلال آل‌احمد این عده را «هرهری مذهب» می‌نامد. همان‌هایی که مهم‌ترین مشخصه‌شان عضویت در حزب باد است. به‌قول جلال، آدمی چون او «...پا در هواست، ذره گردی است معلق در فضا یا درست همچون خاشاکی بر روی آب. با عمق اجتماع، فرهنگ و سنت رابطه‌ها را بریده است... هرهری مذهب است. به هیچ چیز اعتقاد ندارد... خودش باشد و خرش از پل بگذرد دیگر بود و نبود پل هیچ است...».

در مناسبات اجتماعی، چنین فردی مدام بر سر انتخاب گزینه‌هایی همچون ادامه تحصیل، داشتن یا نداشتن حجاب در انظار عمومی و حتی ابراز احساساتی همچون حجم و میزان اشک ریختن یا نریختن در یک مجلس سوگواری نیز به انتظار قضاوت و تأیید دیگران می‌ماند و به همین دلیل ناگزیر است دائم پرسونا یا ماسک دست‌سازی را برای تأثیرگذاری بر دیگران و پنهان کردن ماهیت حقیقی خود ابداع کند.

در وادی سیاست نیز هرهری مذهب‌ها نان به نرخ روز خوردند. شاخک‌هایشان را مدام تیز می‌کنند تا ببینند جذبه قدرت کدام سمت است تا آن‌ها هم به همان سو میل کنند. با یک دست، آتش در منجنیق قومیت می‌اندازند و با دست دیگر سنگ ملی‌گرایی به سینه می‌زنند. هم می‌خواهند سنتی وفادار! بمانند و هم روشنفکر تمام‌عیار. برای آنکه نان شبشان آجر نشود، آنی نقاب از چهره برنمی‌دارند. هم خدا را می‌خواهند و هم خرما را، در دوران ثبات ترجیح می‌دهند آفتابی نشوند تا آب‌ها از آسیاب بیفتد، اما در دوران بحران بیرق‌دار میدان‌اند و تریبون از دستشان نمی‌افتد با این حال مراقب‌اند نه سیخ بسوزد نه کباب.

اعضای حزب باد و هرهری مذهب‌های مدرن امروزی گرچه ممکن است ظرف دانش خود را از پیمانه به ظاهر عمیقی پر کنند، با این‌حال همواره کف بی‌مقدار روی آن را برای نوشیدن انتخاب می‌کنند و به همین دلیل است که عطش موج‌سواری روی شانه‌های سیاستمداران سیرابشان نمی‌کند. آن‌ها خوب می‌دانند چه وقت و چگونه باید استحاله شوند، قالب از دین تهی کنند و به همین دلیل است که می‌بینی یک روز، مُحرم را هم با تمام حقایق پیدایش یک بار دیگر به مسلخ می‌برند و روزی هم می‌خواهند با کف و سوت و هورا برای قرآن‌سوزان، چند صباحی دیگر در حزب باد بمانند.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.