پیشکار قلم را برمی‌دارد و روی کاغذ سفید می‌نگارد: بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمدلله الواقف علی الضمائر و النیات، المطلع علی السرائر و الخفیات، و الصلوه والسلم علی خیر خلقه محمد صاحب المعجزات الباهرات و آله المعصومین... وقف مؤبد و حبس مخلد نمود...

امسال صد و پنجاه و ششمین سالی است که مهدی‌ قلی‌خان قرایی بخشی از دارایی‌هایش را وقف آستان مقدس حضرت رضا(ع) کرده است

شب حرم، روشن روشن است. چلچراغ‌ها و نورافکن‌ها چیزی از تاریکی شب باقی نگذاشته‌اند. در فضای باز صحن، باد می‌آید و می‌رود. از جایی که ایستاده‌ام گوشه‌ای از گنبد با آن نور تند زرد، خودش را نشان می‌دهد. لذت عجیبی دارد اینکه وسط صحن بایستی و زل بزنی به آن تلألو طلایی‌رنگ و بگذاری احساس‌های ناشناخته خوشایند مثل خونی گرم، سرتاسر وجودت را پر کند، آن هم کنار زائرانی که هر کدامشان از جایی آمده‌اند؛ از جایی با کوه‌ها و تپه‌های سبز و باران‌های گاه و بی‌گاه، از جغرافیایی خشک با آفتابی داغ و بادهایی همیشگی، از کنار دریا، از دل کویر. آمده‌اند تا اینجا تا ایام عزای اباعبدالله(ع) را در حرم حضرت رضا(ع) بگذرانند.

پیرمردی با عرقچین سیاه و شال سبز سیادت می‌رسد و جایی همان نزدیکی می‌ایستد. از آن آدم‌هایی است که چشم ‌بسته هم می‌شود فهمید از پیرغلام‌هاست؛ از آن استخوان‌ خردکرده‌ها، با دست و بال عضلانی و انگشترهایی که در دست دارد. حوصله داشته باشد می‌تواند همین ‌جا، سرپا، فصلی مفصل بگوید در آداب نوکری سیدالشهدا(ع)؛ از دم گرفتن و نوحه خواندن، از سینه‌زنی و میدان‌داری هیئت، از علم‌کشی و علامت‌گردانی و کتل‌برداری... .

پیرمرد انگار چیزی یادش آمده باشد، همان وسط صحن برمی‌گردد رو به همان تلألو طلایی‌رنگ، دستش را می‌گذارد روی سینه‌اش و سر خم می‌کند؛ همان سری که معلوم است هیچ گیر و گرفتاری دنیایی نمی‌تواند خمش کند.

*

از وسط صحن، در این شب‌های دم‌کرده مردادماه مشهد، پرت می‌شوم به کیلومترها آن‌ طرف‌تر؛ به زمانی دور، به جایی در شب‌های ساکت و تاریک گوشه‌ای از خاک خراسان.

«مهدی ‌قلی‌خان قرایی» حالا دنیا را کهنه کرده است؛ کامل‌مردی است در آستانه پیری؛ با فوج خدم و حشم که شب و روز در اندرونی و بیرونی آمد و شد دارند.

خدمه اما حالا خانه را خلوت کرده‌اند و او تنها در سرسرای سلطانی قدم می‌زند. خاطره‌های دور، ناگهان امشب به سرش هجوم آورده‌اند. سال‌ها از مرگ پدرش «اسحاق‌خان قرایی» و برادرش «حسینعلی‌خان» می‌گذرد. «محمدولی میرزا» حاکم خون‌ریز خراسان هم که آن‌ها را در ارگ مشهد به ناجوانمردی کشت و پیکر شرحه ‌شرحه‌شان را در میدان ارگ انداخت، سال‌هاست که مرده و به کیفر آنچه از او سر زد، حالا لابد گرفتار است.

سر می‌گرداند و پرده نقاشی را می‌بیند که به دیوار اتاق است، پایین‌تر از مقرنس‌های گچی. برادرش «محمدخان قرایی» لباس صاحب‌منصبی بر تن و شمشیر مرصع در دست ایستاده و با جبروت نگاهش می‌کند... سعی می‌کند یادش بیاید که چند سال از شورش محمدخان گذشته است؛ از لشکرکشی قوای حکومتی به سرداری عباس ‌میرزای قاجار و مرگ پرسوز برادر. حساب می‌کند اگر محمدخان از انتقام پدر چشم‌ پوشانده بود، حالا چند ساله می‌شد.

لب می‌جنباند و فاتحه می‌خواند و افسوس می‌خورد که سودای قدرت چه‌ها که نمی‌کند.

*

خاطره‌های خاک ‌گرفته خاطر مهدی ‌قلی‌خان را آسوده نمی‌گذارد. کلاه شب‌گردی را به سر می‌کشد و می‌آید در ایوان عمارت. چشم می‌کشد به حیاط که خالی و خلوت است و چشم می‌گرداند بر سرتاسر آبادی «تربت حیدریه» و حصار و برج و بارویش.

فکری در سر دارد که مدت‌هاست آسوده‌اش نمی‌گذارد. باری بر دوش دارد که دیگر همین روزها باید بر زمین بگذارد... صدای مؤذن پیر که از گلدسته‌های مسجد جامع بلند می‌شود، یقین می‌کند سحر شده و وقت ادای فریضه است.

مهدی‌قلی عزمش را جزم کرده تا کاری کند که نامش در دفتر تاریخ به نیکی نگاشته شود و نیز نام برادرانش و نام پدرش. باشد که خدای عز و جل به آبروی ذریه زهرا(س) حضرت غریب‌الغربا(ع) که در خاک خراسان خفته، از کرده و نکرده پیشینیانش درگذرد و قلم عفو بر جریده اعمالشان بکشد... .

*

پیشکار قلم را برمی‌دارد و روی کاغذ سفید می‌نگارد:

بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمدلله الواقف علی الضمائر و النیات، المطلع علی السرائر و الخفیات، و الصلوه والسلم علی خیر خلقه محمد صاحب المعجزات الباهرات و آله المعصومین... وقف مؤبد و حبس مخلد نمود...

پیشکار می‌نویسد و می‌نویسد و مهدی‌ قلی‌خان چشم بر سیاهه دارد.

...مزرعه محمدآباد واقع در بلوک سنجان بالا خواف من اعمال تربت حیدریه، یک قطعه باغ مشجر در علیای مزرعه محمدآباد، اراضی میان دو جوی خلف قلعه محمدآباد، دو قطعه محوله یونجه‌زار کنار نهر محمدآباد، ۹ سهم از مدار ۱۲ سهم یک حجر طاحونه دوار واقع در سفلای محمدآباد و یک باب طاحونه دوار مشتمل بر دو حجر واقع در قصبه سنجان... .

تا درآمد و منافع این موقوفه پس از کسر مخارج موقوفات و مصارف تعیین ‌شده در وقف‌نامه، مبلغی برای تعزیه‌داری و روضه‌خوانی هر سال خامس آل‌عبا، گلگون کفن صحرای کربلا حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به مدت ۱۰ شب در ماه‌های محرم و صفر، به طوری که هر کدام در حرم مطهر ممکن شود... .

*

برمی‌گردم به صحن امام حسن مجتبی(ع) در شب‌ دم‌کرده مردادماه مشهد. حساب می‌کنم که امسال صد و پنجاه و ششمین سالی است که آیین عزای حضرت سیدالشهدا(ع) برابر وقف‌نامه مهدی‌ قلی‌خان قرایی در شب‌های محرم و صفر برگزار می‌شود؛ آن هم درست برابر وقف‌نامه «مبلغی برای تعزیه‌داری و روضه‌خوانی هر سال خامس آل‌عبا، گلگون کفن صحرای کربلا حضرت اباعبدالله الحسین(ع)... در ماه‌های محرم و صفر».

کسی دارد روضه می‌خواند و شانه‌های پیرمرد عرقچین به‌سر حالا دارد تکان می‌خورد. پیش خودم حساب می‌کنم در این 156 سال، چند نفر در این مجلس روضه، بر مصائب اباعبدالله(ع) اشک ریخته‌اند؛ در مجلسی که بانی‌اش مهدی ‌قلی‌خان بوده است.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.