۱۹ مهر ۱۴۰۲ - ۱۲:۵۸
کد خبر: 923480

داستان جناب «جابر» که هزارو۴۰۰ سال و اندی راه را هروله کنان در دل تاریخ دویده و به امروز رسیده است، ریشه‌هایش، سر در چشمه «دلدادگی» دارند، در چشمه‌ای حتی دیرینه‌تر از برکه غدیر، در ماجرای سال سیزدهم بعثت. ریشه‌های دلدادگی «جابر» از جاریِ بی‌پایان و مبارک وجود پیامبر اعظم(ص) سیراب می‌شوند.

کنار قدم‌های جابر

برای همین، هنوز که هنوز است «جابر» و شور و شوقش، جابر و جوانی‌اش، دلدادگی‌اش، سر سبزتر از همیشه و سر از پا نشناخته تا اربعینِ دلدادگی می‌دوند.

پیمان دوم
تاریخ‌نویسان بر سر تاریخ ولادتش مانند وفاتش، خیلی اتفاق‌نظر ندارند. حدود ۱۴ یا ۱۵ سال مانده به هجرت، در مدینه و در خانه «عبدالله بن عَمرو» زاده می‌شود. پدرش- عبدالله - یکی از آن‌هایی است که در پیمان «عقبه دوم» با پیامبر(ص) مخفیانه در «منا» دیدار می‌کنند و پیمان می‌بندند. داستان «جابر» و دلدادگی‌هایش برمی‌گردد به همان روزها. سال سیزدهم بعثت، موسم حج، دره  سمت راست «منا» کمی پایین‌تر از «عقبه» ... ۷۵ ... ۷۴ زن و مرد و یک پسر نوجوان (شاید کودک ۱۲ ساله)  چشم دوخته‌اند به دهان پیامبر(ص)  که  موسیقی سحرانگیز سخنانش شنیدن دارد. کلمات انگار نه از دهان مبارکش که از چشمه‌ای در آسمان جاری می‌شوند و تا عمق وجود یثربیان را می‌شویند. «جابر» با همه کودکی‌اش، با همه شور و حال نوجوانی‌اش، بیشتر از دیگران شیفته رسول خدا(ص) شده است. حکایت عاشقی هزارو۴۰۰ ساله «جابر» مال همان زمان است. 
چرا راه دور برویم؟  همین روزگار حاضر، کم داریم جوان‌هایی که حاضرند به عشق اهل بیت(ع) با سری پر از شور و غوغا بروند و بی سر برگردند و غوغا به پا کنند؟ «جابر» دقیقاً یکی از همین‌هاست با این تفاوت که شانسش جلوتر از امروزی‌ها زد، هزار و چهارصد و اندی سال زودتر به دنیا آمد و زودتر عاشق شد. 

سقای نوجوان
هنوز یک سال از آمدن رسول خدا(ص) به مدینه می‌گذشت که جنگ «بدر» در گرفت. به جز آن‌هایی که مرد جنگ بودند، چند تا نوجوان زیر ۱۶ سال هم در صف داوطلبان بودند که با همه قد بلندی کردن‌، شمشیر بستن و کلاهخود گذاشتن، کم‌ سن و سال بودنشان بدجور توی ذوق می‌زد. رسول خدا(ص) لبخند بر لب، تک تکشان را اسم بُرد: زیدبن ثابت، رافع بن خدیم، اسامه بن زید، براءبن عاذب، زید بن ارقم، جابر بن عبدالله و فرماندهان همه را به دلیل کم سن و سالی برگرداندند به جز نفر آخر که حضرت(ص) موافقت کردند سقای سپاه باشد.  آن روزها هرجا محمد(ص) بود، جابر هم بود.

از جنگ‌های بزرگ و کوچک صدر اسلام بگیرید تا مسجد و سفر و حضر رسول خدا(ص). یک جورهایی جوان اول مدینه به شمار می‌رفت چه در صمیمیت با پیامبر(ص) و خانواده‌اش، چه در جنگاوری و شجاعت و چه در یادگیری و علم‌آموزی از مرادش. شاگرد و مرید رسول خدا(ص) شاید به دلیل همین صمیمیت بود که  به خودش اجازه می‌داد بسیاری از مواقع، وسط سخنان رسول خدا(ص) اجازه بخواهد و طرح اشکال کند یا سؤالی بپرسد. پیامبر(ص) این مشتاقی، تیزهوشی، صمیمیت و همراهی «جابر» را دوست داشت. در حد و اندازه‌ای که هم به او اجازه می‌داد به خانه‌اش رفت‌وآمد کند و هم گاه با او از اخبار و ماجراهایی صحبت می‌کرد که با دیگر یاران نمی‌کرد.

عالِم تراز اول
واقعیت این است که «جابر» تنها به عشق و علاقه بی‌پایانش به اهل بیت(ع) خلاصه نمی‌شود. بنیان‌گذار آیین پیاده‌روی اربعین در سال‌های طولانی زندگی خود، عالم درجه اول  و یکی از پنج نفر مرجع فتوا بود و اجازه نظر دادن درباره مسائل روز را داشت. احادیث و روایاتی که مستقیم از پیامبر(ص) و ائمه(ع) شنیده و حفظ کرده است و همواره برای بیان و ترویج آن‌ها تلاش می‌کرده به کنار، آشنایی‌اش با قرآن و تفسیر آن و شاگردانی که تربیت کرد، سبب می‌شود جامعه پس از پیامبر(ص) «جابر» را ازجمله شخصیت‌های ارزشمند به حساب آورد و همواره برایش اعتبار قائل باشد. 
سال‌ها بعد، از ارادت به خاندان پیامبر(ص) آن‌قدرها در وجود «جابر» هست که به محض شنیدن خبر شهادت «حسین(ع)» با وجود همه بگیر و ببندها و ممنوعیت‌ها، به سوی کربلا حرکت کند. خدا می‌داند خبر اینکه دوست و یار صمیمی رسول خدا(ص) دارد به زیارت حسین(ع) می‌رود، چقدر برای یزید و حکومتش گران تمام می‌شود. شور و اشتیاقی که با این خبر در مردم عراق آن روزگار ایجاد می‌شود، رسیدن همزمان کاروان امام سجاد(ع) ، ۴۰ روز سفر دشوار و زیارت عاشقانه و عارفانه «جابر» و نجواهایش با امام حسین(ع)... بقیه‌اش را البته بارها شنیده‌اید. حرف آخر اینکه یادمان باشد: چراغ زندگی «جابر» اگرچه پس از یک دوره طولانی، به خاموشی گرایید، آتش شیفتگی و دلدادگی‌اش اما سرِ خاموش شدن ندارد و هر ساله از دل میلیون‌ها زائر اربعین زبانه می کشد... .  

خبرنگار: مجید تربت زاده

منبع: قدس آنلاین

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.