ماجرای هیرمند و حقابه‌اش فقط به دو سه دهه اخیر، وقوع خشکسالی‌های متعدد و رفتارهای لجوجانه طالبان محدود نمی‌شود. این قصه سری به درازای دست‌کم ۱۷۰ سال دارد و همه‌اش به معاهده پاریس و جدا شدن «هرات» از ایران برمی‌گردد.

نگاهی به پیامدهای قرارداد ۱۳۵۱ بر سر حقابه هیرمند / تصمیم احمقانه اما ملوکانه!

روز ۲۳ اسفند سال۱۳۵۱ «هویدا» از طرف ایران و «محمد موسی شفیق» نخست‌وزیر افغانستان از طرف دیگر، زیر قراردادی را امضا کردند که به ظاهر قرار بود به اختلاف و بحث‌های ۱۱۷ساله بر سر حقابه ایران از هیرمند پایان بدهد. اختلاف‌ها البته پایان نگرفت و هنوز هم بیش و کم ادامه دارد، اما حقابه ایران از ۵۰درصد به ۱۴درصد کاهش یافت!

داوری انگلیسی
ماجرای هیرمند و حقابه‌اش فقط به دو سه دهه اخیر، وقوع خشکسالی‌های متعدد و رفتارهای لجوجانه طالبان محدود نمی‌شود. این قصه سری به درازای دست‌کم ۱۷۰ سال دارد و همه‌اش به معاهده پاریس و جدا شدن «هرات» از ایران برمی‌گردد. حاکمان آن زمان هرات که در پی جدا شدن از ایران قدرت پیدا کرده بودند هربار به بهانه‌های مختلف ازجمله کاهش نزولات جوی و... از رسیدن آب به ایران جلوگیری می‌کردند.
دامنه اختلافات که بالا گرفت قرار شد دو کشور، انگلستان را قاضی کرده و ماجرا را فیصله دهند. انگلیسی‌ها اما از آنجا که خودشان عامل اصلی جدایی افغانستان از ایران بودند شاید ترجیح دادند حقابه هیرمند در تنظیم روابط دوکشور نقش استخوان لای زخم را داشته باشد و هرازچندی عفونت کند و بشود در راستای سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن، از آن استفاده کرد! خلاصه ۱۵ سال پس از جدایی افغانستان و ایران، داور انگلیسی به جای تعیین دقیق حقابه‌ها،اختلافات مرزی را مثلاً حل و در ضمن آن تأکید کرد دو کشور نباید توی مرز خودشان عملیات حفاری و یا کارهایی انجام دهند که موجب کاهش آب لازم برای آبیاری سواحل هیرمند شود. «گلد اسمیت» انگلیسی در واقع جوری رفتار کرده بود که دو طرف بتوانند به اندازه مساوی از آب هیرمند استفاده کنند. اواخر قرن ۱۹ اما عملیات مختلف و کانال‌ها و نهرهایی که داخل خاک افغانستان زده شد، صدای اعتراض ایران را بلند کرد.
اختلافات دوباره شدت گرفت و در نهایت در سال ۱۲۸۱ قرار شد « مک ماهون» انگلیسی در این باره داوری کند. سه سال بعد رأی آقای قاضی صادر و دوسوم آب به افغانستان و یک سومش به ایران تعلق گرفت. ایران اعتراض کرد، رأی را نپذیرفت و قراردادی هم امضا نشد تا دو طرف توافق کنند حقابه هیرمند براساس پیشنهاد سابق داور انگلیسی به صورت ۵۰-۵۰ تقسیم شود. بنابراین درگیری و اختلاف مثل آتش زیر خاکستر باقی ماند تا طی سال‌های ۱۳۱۱ تا ۱۳۱۵ دوباره بالا بگیرد و با یک توافق موقت که حق استفاده از آب بند کمال‌خان در افغانستان به ایران داده شد، ماجرا فعلاً فیصله پیدا کند. سال‌های ۱۳۱۵ تا ۱۳۲۰ بدعهدی حاکمان افغانستان ادامه پیدا کرد و تعداد بندها و سدهای فرعی ایجاد شده روی هیرمند افزایش پیدا کرد تا طی این سال‌ها شاهد هشدارهای پی‌درپی ایران مبنی بر بدعهدی طرف مقابل باشیم. کشاکش ادامه پیدا کرد تا این بار آمریکایی‌ها پادرمیانی کنند... ماجرا اما فیصله پیدا نکرد و در سال‌های ۱۳۲۷ یا ۱۳۳۳ و ... شدت بیشتری پیدا کرد تا همان‌طور حل نشده برسد به سال ۱۳۵۱ و وادادگی یکباره «محمدرضا پهلوی»!

سخت نگیریم
سری بزنیم به خاطرات «اسدالله علم» وزیر دربار وقت که با همه سرسپردگی و ارادتی که به محمدرضا پهلوی دارد، بابت قرارداد۱۳۵۱ حسابی از دست ولی‌نعمتش شاکی می‌شود: «... این کابوس مرا در خود فرو می‌برد. مدتی راه رفتم، مدتی فکر کردم، چندین دفعه استعفا از خدمت نوشتم، باز پاره کردم. فکر می‌کردم کار گذشته را استعفای من دوا نمی‌کند... تیر از شست گذشته است، دیگر هیچ. هزار بار به نعیم‌خان درود فرستادم و به دولت(ایران) لعنت.
مرتیکه مثل شیر آمد و تهدید کرد که اگر می‌خواهید کمک به ما را در گرو آب هیرمند نگه دارید، ما نمی‌خواهیم و این بدبخت‌ها آن‌قدر از چپ‌گرایی افغانستان (گرایش حاکمان افغانستان به شوروی) ترسیدند که همه شرایط را قبول کردند و بالاخره دیشب ضربه آخر را زدند. کسی چه می‌داند؟ شاید هم از ارباب‌های نامرئی دستور ارتکاب این خیانت را داشتند... به حدی بدحال بودم که به دفتر کار خودم هم نرفتم... مثل این است که یک قطعه گوشت بدن مرا بریده‌اند و پیش چشم من جلو سگ انداخته‌اند...».
جای دیگری در خاطراتش  می‌نویسد که چند ماه بعد از امضای قرارداد چقدر برای عدم مبادله اسناد توافق میان ایران و افغانستان تلاش کرده است: «صبح شرفیاب شدم... قرارداد هیرمند و کار سیستان را عرض کردم. فرمودند: آخر اگر ما به افغان‌ها سخت‌گیری بکنیم در دامن روس‌ها می‌افتند. عرض کردم: این یک مسئله جداگانه است و این‌ها به هر حال در دامن روس‌ها افتاده‌اند، زیرا عمر داوود آفتاب لب بام است. پس چرا ما سند را مبادله کنیم و یک سند محکمی به دست دولت کمونیست بعدی افغان بدهیم؟ بهتر است قرارداد مبادله نشود. فرمودند: به هر حال ما باید از همین آبی که داریم استفاده خوب بکنیم!»

سالی۴۰ میلیون تومان
علم پس از تصویب مجلس ایران چند روز قبل از مبادله قرارداد دوباره به شاه اصرار می‌کند که قرارداد را مبادله نکنند، شاه می‌گوید که: «پس از آنکه قانون به توشیح من رسیده و اعلان شده، دیگر مبادله شدن و نشدن قرارداد تأثیری ندارد». علم به قول خودش، جسارت می‌کند و می‌گوید: «مثل هزاران خلاف که به عرض مبارک می‌رسانند... سندی تا به دست آن‌ها (افغان‌ها) نرسد به چه چیز می‌توانند استناد کنند؟» شاه می‌گوید: «نمی‌خواهیم بین ما به هم بخورد!»
نگاه هویدا به سیستان و پیامدهای نرسیدن آب کافی به آن هم در نوع خودش جالب است. طبق نوشته‌های «علم» هویدا در مقابل اعتراض‌ها به قرارداد و اینکه سیستان لطمه خواهد خورد استدلال می‌کرده که: «سیستان ارزش اقتصادی ندارد، همین  حالا هم حداکثر سالی ۴۰ میلیون تومان عایدی می‌دهد... این پول ۲۴ ساعت فروش نفت ماست!»

خبرنگار: مجید تربت‌زاده
منبع: قدس آنلاین

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.