اگر یادتان باشد، هفته‌ پیش در مورد تصویرهای عینی و انتزاعی صحبت کردیم و گفتیم که تصویر عینی در شعر، تصویری است که می‌توانیم این تصویر و اجزای آن را در اطراف خودمان ببینیم؛ مثلاً «دندانش چون چاقویی برنده بود».

دوره‌گردم، دار قالی می‌خرم

مهدی آخرتی / سلام عزیزان من. اگر یادتان باشد، هفته‌ پیش در مورد تصویرهای عینی و انتزاعی صحبت کردیم و گفتیم که تصویر عینی در شعر، تصویری است که می‌توانیم این تصویر و اجزای آن را در اطراف خودمان ببینیم؛ مثلاً «دندانش چون چاقویی برنده بود». این تصویر را می‌توانیم در عالم واقعیت ببینیم. اما تصویر انتزاعی را می‌توانیم فقط در ذهن تصور کنیم؛ مثلاً «هیاهوی روحِ دشت». دشت روح ندارد که ما هیاهوی آن را ببینیم و این تصویر را فقط می‌توانیم در ذهنمان بسازیم. دوستان خوبم! ادبیات امروز ما تصویرهای عینی و یا تلفیق تصویرهای انتزاعی و عینی را بیشتر از تصویرهای کاملاً انتزاعی می‌پسندد.


عکاسی و سینما

از وقتی که عکاسی و سینما اختراع شد، مردم بیشتر با دیدنِ هنر ارتباط برقرار می‌کنند و چیزی را که ببینند، می‌پسندند. امروز مردم چیزی را که می‌بینند، باور می‌کنند و داستان‌های غول‌ها و پری‌ها و غیره حتی برای بچه‌ها تفریح محسوب می‌شود. همین داستان‌ها شاید قبل از اختراع سینما و عکاسی حتی بزرگ‌ترها را می‌ترساند.

طبیعی است که انسان‌های امروزین تصویرهایی در ادبیات را دوست دارند که بتوانند ببینند و خیلی خیالی نباشند. البته هنرمندان هنوز هم تصویرهای خیالی را دوست دارند. مثلاً این شعر که تصویرهای عینی دارد را ما نوجوانان بیشتر می‌پسندیم:

یاد دارم یک غروب سرد سرد
می‌گذشت از کوچه‌مان یک دوره‌گرد
دوره‌گردم، دار قالی می‌خرم
دست دوم، جنس عالی می‌خرم
گر نداری، کوزه‌خالی می‌خرم
کاسه و ظرف سفالی می‌خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی زد و بغضش شکست

 

اسم‌های معنی

در ادبیات فارسی تقسیم‌بندی‌های مختلفی برای اسم داریم که یکی از آن‌ها تقسیم اسامی به دو دسته «اسم معنی» و «اسم ذات» است. دسته نخست شامل اسم‌هایی است که در بیرون از ذهن ما وجود ندارند و مثال‌های فیزیکی ندارند؛ مثل محبت، درد و مهربانی. یکی از نکته‌هایی که لازم است بدانید، این است که وقتی از این اسم‌ها در شعرمان زیاد استفاده کنیم، شعرمان انتزاعی می‌شود زیرا این اسامی مصداق و مثال فیزیکی و قابل لمس ندارند. شاعران معاصر با این اسم‌ها تصویرهایی ساخته‌اند. اما معمولاً این تصویرها با تصویرهای عینی مخلوط شده تا مخاطب آن‌ها را بیشتر بفهمد. اما بعضی از شاعران معاصر بیشتر از اسم‌های معنی و تصویرهای انتزاعی استفاده می‌کردند:

به سراغ من اگر می‌آیید
پشت هیچستانم‌
پشت هیچستان جایی‌ست‌
پشت هیچستان رگ‌های هوا پُرِ قاصدهایی‌ست
که خبر می‌آرند از گل وا شدة دورترین بوته خاک
روی شن‌ها هم‌، نقش‌های سم اسبان سواران ظریفی‌ست که صبح
به سر تپة معراج شقایق رفتند
پشت هیچستان‌ چتر خواهش باز است‌
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا می‌آید
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری‌ست‌
به سراغ من اگر می‌آیید
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من‌

این شعر از مرحوم سهراب سپهری است.

 

اسم ذات

اسم‌های ذات دقیقاً برعکس‌ اسم‌های معنی، مثال‌های فیزیکی و قابل لمس دارند؛ مثلاً درخت، عصا و تلویزیون. درست حدس زدید. اگر از اسم‌های ذات در شعرمان زیاد استفاده کنیم، شعرمان عینی‌تر می‌شود.

چون این اسم‌ها مثال‌های فیزیکی و قابل لمس دارند، شعرمان هم قابل لمس می‌شود. دوستان گلم! شعر کودک و نوجوان معمولاً عینی است تا برای فهمیدن آن کار سختی نداشته باشید. پس اسم‌های ذات در شعر کودک و نوجوان زیاد است:

کاش بابا بودم، قدبلند و باریک
تا نمی‌ترسیدم از اتاق تاریک
چای را می‌خوردم با دو نان سنگک
وقت بیرون‌رفتن می‌زدم من عینک
کاش در جیبم بود پول خرج خانه
می‌زدم صبح و شب موی خود را شانه
هرچه مادر می‌خواست، می‌خریدم تنها
دست‌هایم پر بود، مثل دست بابا

این ابیات که سرودة مصطفی رحماندوست و در زمینه شعر کودک است، پر از اسم‌های ذات و تصویرهای عینی است.

 

تخیل

یک چیز را نباید یادمان برود؛ ادبیات قانون دارد اما «باید» و «نباید» ندارد. نمی‌توانیم به کسی بگوییم که تو باید در شعرت تشبیه بیاوری تا شعرت زیبا شود. یا مثلاً بگوییم یک شعر حتماً باید استعاره داشته باشد تا به دل بنشیند. ممکن است یک چیزی در ادبیات زیبا باشد و یک شاعر از آن زیبایی استفاده نکند ولی شعرش زیبا باشد.

دلیلش هم این است که ادبیات با تخیل سر و کار دارد و تخیل هر کاری می‌تواند بکند.

همین را می‌شود در مورد اسم‌های معنی و ذات هم گفت. ممکن است در یک شعر اسم‌های ذات زیادی باشند اما شعر، انتزاعی باشد. این‌طور شعرها معمولاً اسم‌های ذات را با تخیل خودشان تبدیل به یک چیز ذهنی می‌کنند؛ مثلاً:

بیرون از پنجره
در سرزمین‌های دور
چترها در هوا پرواز می‌کردند
و ماشین‌ها شناور بودند مثل قویی در آب
چمدان دست مرا گرفت و نگذاشت در تلویزیون سفر کنم
از خواب پریدم
رختخوابم گریه می‌کرد، به یاد سفری که هرگز نرفتم

این شعر سرشار از اسم‌های ذات است اما انتزاعی است و در بیرون نمی‌شود این چیزها را دید و لمس کرد. این‌جور چیزها فقط در ادبیات و داستان‌های تخیلی و خواب وجود دارند.

 

کارگاه شعر

خب به آخر مطلب این هفته رسیدیم. یک خواهش از تمام دوستان خوبم دارم. خواهش می‌کنم چیزهایی را که اینجا می‌خوانید، تمرین کنید و تمرین‌هایتان را به بزرگ‌ترها یا معلمتان نشان دهید یا برای ما ارسال کنید. بدون تمرین هیچ‌وقت آدم چیزی یاد نمی‌گیرد. همان‌طور که برای باسوادشدن باید درس‌های زیادی خواند و تمرین‌های زیادی کرد، برای شاعر و ادیب‌شدن هم باید زیاد کتاب بخوانید و زیاد تمرین کنید.

برای تمرین این هفته یک شعر می‌گذارم که عینی است و هم اسم‌های ذات در آن وجود دارد و هم اسم‌های معنی. البته چند بیت از یک شعر را در اول این مطلب به عنوان مثال نوشتم اما حالا کاملش را برایتان می‌گذارم:

یاد دارم یک غروب سرد سرد
می‌گذشت از کوچه‌مان یک دوره‌گرد
دوره‌گردم، دار قالی می‌خرم
دست دوم، جنس عالی می‌خرم
گر نداری، کوزه‌خالی می‌خرم
کاسه و ظرف سفالی می‌خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی زد و بغضش شکست
اول سال است و نان در خانه نیست
ای خدا شکرت! ولی این زندگی است؟
سوختم، دیدم که بابا پیر بود
خواهر کوچک‌ترم دلگیر بود
بوی نان تازه هوشم را ربود
اتفاقاً مادرم هم روزه بود
خم شده آن قامت افراشته
دست خوش‌رنگش ترک برداشته
باز آواز درشت دوره‌گرد
پرده اندیشه‌ام را پاره کرد:
دوره‌گردم، دار قالی می‌خرم
دست دوم، جنس عالی می‌خرم
خواهر من ناگهان  بیرون دوید
آی آقا، سفره‌خالی می‌خرید؟


 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.