بحث ولایت فقیه از مباحث بسیار مهم در حکومت اسلامی است. این بحث دارای پیشینه تاریخی طولانی در میان عالمان شیعه است و مراتب، دلایل عقلی و نقلی و پشتوانه‌های قرآنی آن مورد بحث‌های فراوان قرار گرفته است. با این حال، نظریه ولایت مطلقه فقیه که در دوره معاصر از سوی امام خمینی(ره) در قالب یک نظریه جامع علمی با قوت بیشتری مطرح شد و با پیروزی انقلاب اسلامی مجال اجرایی شدن یافت، همچنان برای بسیاری افراد بخصوص نسل جوان، بخوبی تبیین نشده است.

استبداد رأی در ولیّ فقیه راه ندارد/ «ولایت فقیه» دارای پشتوانه محکم عقلی و نقلی است

به گزارش قدس آنلاین، بحث ولایت فقیه از مباحث بسیار مهم در حکومت اسلامی است. این بحث دارای پیشینه تاریخی طولانی در میان عالمان شیعه است و مراتب، دلایل عقلی و نقلی و پشتوانه‌های قرآنی آن مورد بحث‌های فراوان قرار گرفته است. با این حال، نظریه ولایت مطلقه فقیه که در دوره معاصر از سوی امام خمینی(ره) در قالب یک نظریه جامع علمی با قوت بیشتری مطرح شد و با پیروزی انقلاب اسلامی مجال اجرایی شدن یافت، همچنان برای بسیاری افراد بخصوص نسل جوان، بخوبی تبیین نشده است.

قدس آنلاین: بحث ولایت فقیه از مباحث بسیار مهم در حکومت اسلامی است. این بحث دارای پیشینه تاریخی طولانی در میان عالمان شیعه است و مراتب، دلایل عقلی و نقلی و پشتوانههای قرآنی آن مورد بحثهای فراوان قرار گرفته است. با این حال، نظریه ولایت مطلقه فقیه که در دوره معاصر از سوی امام خمینی(ره) در قالب یک نظریه جامع علمی با قوت بیشتری مطرح شد و با پیروزی انقلاب اسلامی مجال اجرایی شدن یافت، همچنان برای بسیاری افراد بخصوص نسل جوان، بخوبی تبیین نشده است. با انگیزه تبیین دلایل عقلی و نقلی این بحث و پاسخ به برخی شبههها و پرسشهای موجود درباره این موضوع مهم، با حجت الاسلام والمسلمین غلامرضا باقریکیا، پژوهشگر و استاد درس خارج حوزه گفت و گو کردهایم.

ابتدا تعریفی از مفهوم ولایت فقیه داشته باشید تا مخاطبان بخصوص جوانان با این مفهوم، بهتر آشنا شوند.

ولایت فقیه بنا بر نظریه ولایت عامهای که امام راحل ارائه کردند عبارت از این است که آنچه را فقیه جامع الشرایط در غیبت امام معصوم(ع) به مصلحت اسلام و مسلمین یا به ضرر اسلام و مسلمین تشخیص داد، ولایت دارد که وارد عمل شود، حکم صادر کند، عزل و نصب کند و ...

این ولایت مربوط به زمانی است که حکومت اسلامی تشکیل شده یا قبل از آن هم وجود دارد؟

مشروعیت ولایت فقیه بدون تشکیل حکومت هم ثابت است و این مقبولیت است که بحث آن پس از تشکیل حکومت اسلامی مطرح می شود. این مشروعیت ولایت از صدر اسلام و در زمان ائمه(ع) نیز ثابت بوده است.

ما یک سری دلایل عقلی و نقلی درباره ولایت فقیه داریم و دلایل قرآنی هم برای این بحث وجود دارد. ابتدا اشارهای به دلایل قرآنی و نقلی داشته باشید تا برسیم به دلایل عقلی ولایت فقیه.

بله؛ ما برای عنوان کلی «ولایت» دلایل و آیات روشن قرآنی داریم ولی برای بحث ولایت فقیه دلایل ما عمدتاً در روایات است. دلایل قرآنی هم مربوط به ولایت معصومین(ع) است. مثلاً آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ».

پس «ولایت» دارای مراتبی است، درباره این مراتب توضیح بفرمایید.

بله؛ ولایت در تقسیم اول بر دو قسم است؛ ولایت ذاتی و ولایت غیرذاتی. ولایت ذاتی منحصر به «الله» جل جلاله است. «ولایت ذاتی» یعنی ولایتی که از کانال مافوق داده نشده است و از خودِ ذات متولی میجوشد. این ولایت تنها منحصر به ذات خداوند است و چند آیه در قرآن به این ولایت تصریح دارد از جمله آیه ۱۰۷ سوره مبارکه بقره و آیات ۱۱۶ سوره توبه، ۲۲ عنکبوت، ۴۲ شوری که میفرماید: «وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ» و در آیه ۴ سوره سجده نیز نزدیک به همین مضمون را دارد: « مَا لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا شَفِیعٍ». این آیات تصریح دارند که از ناحیه غیرخدا، هیچ ولیی ندارید و این همان ولایت ذاتی است که از غیرخدا سلب شده است حتی از رسول خدا(ص) و معصومین(ع). خداوند متعال همانطور که صفاتش مانند علم و قدرت و حکمت و ... ذاتی است، ولایتش هم ذاتی است.

مرتبه و مرحله دوم، «ولایت اعطایی» است یعنی ولایتی که از ناحیه خداوند به  دیگری اعطا و داده شده است. این ولایت هم خودش بر دو قسم است؛ ولایت اعطاییِ اصلی و ولایت اعطایی فرعی. به ولایتی که خداوند به شخص یا مقامی در قرآن بدهد میگوییم «اصلی» و اگر این ولایتِ خدا از کانال روایات داده شده باشد به آن میگوییم ولایت اعطاییِ فرعی.

خوب حالا می رسیم به ولایت معصومین(ع) و غیر معصومین.

بله؛ ولایتِ اعطایی اصلی که در قرآن به اشخاص داده شده همان ولایت معصومین(ع) است. این ولایت هم خودش بر دو قسم است؛ ولایت اعطاییِ اصلی بلاواسطه و معالواسطه. ولایت بلاواسطه ولایت شخص رسولالله (ص) که در قرآن مستقیماً به آن تصریح و اشاره شده و پیامبر(ص) را مورد خطاب قرار داده است. ولایت اعطاییِ اصلیِ معالواسطه، ائمه هدی(ع) هستند که از کانال قرآنی که پیامبر واسطه آوردنش هستند، به امامان معصوم(ع) اعطا شده است. این دو ولایت هر دو اصلی هستند.

و ولایت اعطاییِ فرعی؟

این ولایتی است که از کانال روایات داده شده است که خودش بر دو قسم است؛ ولایت اعطاییِ فرعیِ اسمی و ولایت اعطاییِ فرعیِ وصفی. گاهی شخصی با اسم تعیین میشود و گاهی با وصف. «نُوّاب اربعه» مصداق ولایت اعطایی فرعی اسمی هستند زیرا نام آنها از سوی امام زمان(ع) بیان شده و ولایت آنها باواسطه امام معصوم(ع) به خداوند میرسد. پس رتبه نُواب اربعه رتبه اعطایی فرعی اسمی است.

و اما ولایتِ اعطاییِ فرعیِ وصفی می شود «ولایت فقیه». بنابراین رتبه ولایت فقها اولاً اعطایی است و ثانیاً فرعی است یعنی در روایات به آن اشاره شده و ثالثاً وصفی است یعنی با اسم نمیگویند مثلاً حاج آقا روحالله یا آقا سید علی، بلکه یک اوصافی در روایات بیان شده که از کانال این اوصاف، فردی تطبیق مصداقی می شود و بر اثر صدق این اوصاف به رتبه ولایت اعطایی فرعی وصفی می رسد و این مخصوص دوران غیبت کبری است.

سپاس استاد از این دستهبندی جامعی که درباره مراتب و اقسام «ولایت» داشتید که موضوع را تا حد زیادی روشن میکند. اما بحثی هم داشته باشیم درباره دلایل «عقلی» ولایت فقیه و ضرورت آن در دوران غیبت کبری بخصوص با توجه به اینکه بنیانگذار جمهوری اسلامی یعنی امام خمینی(ره) از نظریهپردازان اصلی این بحث در دوران معاصر هستند.

بله؛ امام راحل(ه) در زمینه این بحث از نظریهپردازان اصلی هستند. برخی از بزرگان و محققان، ادله ولایت فقیه را بر سه بخش تقسیم میکنند؛ ادله عقلی محض، ادله نقلی محض و سوم هم تلفیقی از ادله عقلی و نقلی یعنی عقل به پشتوانه نقل. نظریه امام خمینی(ره) مبتنی بر نوع سوم یعنی ادله عقلی با پشتوانه نقل (احادیث) است. بنده هم خودم برای اثبات اصل ولایت فقیه از همین راه وارد میشوم و آنچه عرض میکنم مبتنی بر همین روش است.

ما در باب برهان عقلی ولایت فقیه، سه مسئله را در نظر میگیریم و میگوییم «عقل» می گوید اگر کسی اولاً عالمانه و ثانیاً منصفانه، در آیات قرآن و روایت معصومین(ع) که دو منبع اسلامی هستند تدبّری داشته باشد به سه نتیجه «قطعی» خواهد رسید. اول؛ مسئله «جامعیتمحوری». یعنی عقل میگوید در ملاحظه آیات و روایات به این نتیجه می رسیم که اسلام جامع ترین دین آسمانی است و این امری واضح است. دین ما دینی است که از قبل از تولد تا پس از مرگ ما برایمان برنامه دارد و حتی برای عادیترین امور روزمره مثلاً چگونه غذا خوردن هم راهکار دارد. آداب همسرداری، آداب فرزندداری، آداب معاشرت با دوستان و والدین و هر چیزی که فکرش را بکنیم.

در این رابطه آیاتی از قرآن داریم که پشتوانه این جامعیتمحوری است. آیه ۱۳ سوره شوری می فرماید: «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ ...»؛ یعنی خداوند تشریع کرد برای شما دینی را که برای نوح و ابراهیم و موسی و عیسی(ع) تشریع کرده بود و تأکید میکند بر اینکه « وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ» یعنی به علاوه آنچه اختصاصاً به پیامبر اسلام وحی شده و این نشانه جامعیت دین اسلام نسبت به ادیان قبلی است. آیه دوم آیه ۹ سوره اسرا است که میفرماید: « إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ»؛ این قرآن هدایت میکند به آن چیزی که پابرجاتر است و این «اقوم» صفت تفضیل است بنابراین باید یک «قوی» باشد تا بعد «اقوم» پیدا شود. این آیه یک تفسیرش این است که « إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلشّریعت الذی هِیَ أَقْوَمُ» یعنی دینی که جامعترین و کاملترین دین است. چهار شریعت قبلی قوی بودند اما اسلام «اقوم» است. آیه سوم هم آیه ۸۹ سوره نحل است؛ « وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ»؛ ما کتابی بر تو فرستادیم که بیان هر چیزی است و آنچه را که بشریت با گذر زمان و پیشرفت علم در همه ابعاد مادی و معنوی، جسمی و روحی، فردی و اجتماعی نیاز دارد در این کتاب موجود است و این جامعیت قرآن و اسلام را میرساند.

مقدمه دوم مسئله «ابدیتمحوری» است. اگر کسی عالمانه و منصفانه تدبری در آیات قرآن کریم داشته باشد به این نتیجه می رسد امتیازی که اسلام بر دیگر ادیان دارد این است که ابدی و اِلی یوم القیامه است و تاریخ مصرف خاصی ندارد. مثلاً عمر شریعت حضرت نوح ۱۲ قرن بوده، عمر شریعت حضرت ابراهیم ۶ قرن، عمر شریعت حضرت موسی ۱۷ قرن و عمر شریعت حضرت عیسی نزدیک به ۶ قرن بوده است اما عمر اسلام الی یوم القیامه است و تاریخ انقضایی ندارد. خوب این هم شد مقدمه دوم عقلی یعنی «ابدیتمحوری» که البته آیات زیادی از قرآن پشتوانه آن است از جمله؛ سوره مبارکه سبأ آیه ۲۸  که میفرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ»؛ ما نفرستادیم تو را مگر برای همه مردم. این «کافّه» اطلاق زمانی و مکانی دارد یعنی برای همه مردم در همه زمانها و مکانها.

آیه دوم درباره ابدیتمحوری، آیه ۱۸۵ سوره بقره است؛ «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلنَّاسِ» یعنی قرآن هدایت برای همه مردم است نه گروه خاصی. شاهد سوم در سوره انعام آیه ۱۹ است که دلالت روشنی دارد؛ «وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ»؛ تأکید ما بر «من بلغ» است که اطلاق دارد و میگوید انذار قرآن برای همه افراد است بدون هیچ قیدی تا روز قیامت. شاهد دیگر هم آیه اول سوره فرقان است که میفرماید: «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا» و در اینجا «للعالمین» اطلاق زمانی و مکانی دارد. آیه ۲۷ سوره تکویر هم میفرماید: إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ که همه عالمیان را در همه زمانها و مکانها در بر میگیرد.

مقدمه عقلی سوم هم بحث «حکومتمحوری» است که آیات حدود و قصاص و دیات و ... ناظر بر آن است. یعنی یک بخش از قوانین اسلام بافتش بافت حکومتی است یعنی تا حکومت نباشد این قوانین قابل اجرا نیست. احکام اسلام از یک نگاه بر دو بخش است؛ یا انفرادی است مانند نماز و روزه و یا حکومتی است مانند دیه و حد. پس ما برای اقامه بسیاری از قوانین الهی نیاز به حکومت داریم.

حالا این سه مقدمه را جمعبندی میکنیم؛ عقل میگوید دین اسلام یک دین ابدی است و از سویی یک دین جامع است و نمیتوان باور کرد اسلامی که از جامعیتی برخوردار است که برای آب نوشیدن مسلمانان هم دستور دارد، برای رهبری جامعه اسلامی در دوران غیبت که از مهمترین مسائل جامعه است برنامه نداشته باشد. آیا اگر امام نبود باید دین و اداره امور عمومی را به حال خود رها کرد؟ عقل میگوید چون اجرای احکام تعطیل بردار نیست و نیاز به مجری دارد این مجری در وهله اول باید معصوم باشد اما اگر معصوم در غیبت بود، مجری امور باید کسی باشد که در شاخصههای رهبری، نزدیکترین فرد به معصوم باشد. این برهان عقلی برای اثبات ولایت مطلقه فقیه است که میتوان گفت هیچ خدشهای به آن وارد نیست.

استاد باقریکیا! یکی از شبهاتی که این روزها به ولایت فقیه وارد می شود و البته در گذشته هم مطرح می شده، بحث استبداد رأی است. عدهای میگویند اگر دامنه اختیارات ولی فقیه خیلی گسترده شود، این موضوع زمینه استبداد رأی را فراهم میآورد. در این باره چه پاسخی وجود دارد؟

بحث استبداد رأی با توجه به مقدماتی که ما برای اثبات ولایت فقیه ارائه کردیم خود به خود منتفی میشود. با توجه به همین مقدمات باید گفت این ولایت که به هر کسی داده نمی شود زیرا ولی فقیه باید دارای ده شاخصه باشد و تا این ویژگیها در کسی جمع نشود نمیتواند به مقام ولایت نائل شود.

ممکن است به این شاخصهها اشاره کنید؟

بله؛ ولیّ فقیه به اعتبار ذاتی باید حلالزاده باشد، به اعتبار سن باید بالغ باشد، به اعتبار جنسیت باید مرد باشد، به اعتبار درک و فهم باید عاقل باشد، به اعتبار مذهبی باید شیعه اثنی عشری باشد، به اعتبار معنوی باید باتقوا و عادل باشد، به اعتبار علمی باید مجتهد مسلم باشد یعنی نیازمند به تقلید نباشد، به اعتبار مادی باید حریص و طماع نباشد، به اعتبار روحی باید شجاع و نترس باشد تا در تصمیمگیریها و عزل و نصبها و برخوردها دچار مشکل نشود و به اعتبار سیاسی هم مدیر و مدبر باشد. ما ولایت را به چنین کسی واگذار میکنیم یعنی فردی که به دنبال هوای نفس نیست و مدیر و مدبر است. شخصی که کارآمد است و به لحاظ برداشتهای فقهی و اسلامی خودش مجتهد مسلم است. افزون بر اینکه این فقیه با این جامعیت، باز هم خودش دارای مشاورانی است و در امور تخصصی از نظر آنها هم استفاده میکند. مشاوران اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و ... اما نظر و تصمیمگیری نهایی با ولیّ فقیه است. چنانکه قرآن کریم هم به پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ» یعنی ای پیامبر! تو هم مشورت کن اما هنگام تصمیم گیری، تصمیم نهایی با خودت است.

در اینجا هم همینطور است. وقتی پیامبر(ص) مشاور دارد، ولیّ فقیه هم به طریق اولی مشاور دارد اما تصمیم گیری نهایی با خود اوست. با این اوصاف اصل موضوع شبهه یعنی استبداد رأی منتفی میشود زیرا فردی با چنین اوصاف و جامعیتی که دارد، با آگاهی، تقوا و عدالتی که دارد و با استفاده از نظر مشاورانی که دارد نمیتواند دچار استبداد رأی شود.

بحث استبداد وقتی مطرح میشود که پای مسائل غیرالهی و نفسانی به میان آید در حالی که ولیّ فقیه از چنین اغراضی دور و مبراست.

خوب، حالا برخی میگویند فقیه که معصوم نیست و غیرمعصوم نیز ممکن است مرتکب خطا و اشتباه شود؟

بله؛ اصلاً پایه بحث ولایت فقیه بر غیرعصمت است و این پیشفرض ماست. اگر فقیه، معصوم بود که دیگر نیازی به این همه بحث نداشتیم و ولایت او هم دقیقاً مانند ولایت معصومین(ع) بود.

ببینید! در باب تقلید و فتوا هم همین بحث را داریم. شما از هر مرجعی که تقلید میکنید با علم به این است که مرجع تقلید شما در فتوایش معصوم نیست و احتمال خطا دارد با این حال تقلید میکنید؛ چرا؟ چون حکم مرجع تقلید حجت است اگرچه خود او معصوم نیست و این حجیت را خداوند اعطا کرده است. پس به همان دلیلی که به فتوای فقیه غیرمعصوم عمل میکنیم در این جا نیز به نظر ولی فقیه غیرمعصوم عمل میکنیم چون اگر کسی دارای این شاخصهها شد خدای متعال نظر او را معتبر و حجت دانسته است هر چند اگر اشتباه حکم کرده باشد. درست مانند بحث فتواست که ممکن است مجتهدی پس از فحص علمی و اجتهادی اقدام به صدور فتوا کند اما در عالم واقع دچار خطا شده باشد ولی حکم او حجت است و خودش و مقلدینش مأجور و معذور خواهند بود.

استاد! در اینجا بحث عصمت در تشخیص و عصمت در گناه هم مطرح میشود ...

بله! قائلین به این شبهه یعنی معصوم نبودن ولی فقیه - البته آنهایی که اهل تبحر و تشخیص هستند - در واقع منظورشان عصمت در تشخیص است نه عصمت از گناه. یعنی میگویند فقیه اگر مقدس اردبیلی یا شیخ مفید یا آیتالله بهجت هم باشد، مصون از خطا نیست و راست هم میگویند که خوب پاسخش را هم دادیم.

در باب امامت میگوییم عصمت بر دو قسم است؛ عصمت مطلق و عصمت نسبی. عصمت مطلق فقط مربوط به چهارده معصوم(ع) است. عصمت مطلق یعنی: ۱- عصمت از گناه و معصیت ۲- عصمت از خطا و اشتباه و ۳- عصمت از نسیان یا فراموشی. این عصمت تنها مختص چهارده معصوم(ع) است. اما عصمت از گناه برای غیرمعصوم هم قابل دستیابی است و محال نیست؛ برای بنده و شما هم با جد و جهد و تلاش قابل دستیابی است و این در برای همه باز است. اما عصمت در تشخیص از باب همان عصمت مطلق است که مختص معصومین(ع) است و غیرمعصوم حتی شیخ مفید هم ممکن است در تشخیصش دچار خطا شود. کما اینکه شیخ مفید در یکی از فتاوای مهمش اشتباه کرد و امام زمان(عج) خطای وی را اصلاح کردند.

بنابراین خوانندگان محترم دقت کنند که برای ولیّ فقیه، عصمت در تشخیص شرط نیست و اساساً قابل دستیابی هم نیست بلکه ولی فقیه با دارا بودن شرایطی که گفته شد، در حُکمش دارای حجیت است.

میرسیم به بحث قید «مطلقه» و اینکه ولایت مطلقه فقیه یعنی چه و چه فرقی با ولایت فقیه به معنی عام آن دارد؟

به طور کلی در تاریخِ مرجعیت در غیبت کبری یعنی از زمان شیخ مفید در قرن چهارم که اولین مرجع تقلید شیعیان بوده تا امروز، در این ده قرن هیچ فقیهی نداشتهایم که منکر اصل ولایت برای فقیه باشد. یعنی اصل ولایت را همه فقها قبول ندارند ولی در چگونگی آن اختلاف نظر دارند. دو شاخه ولایت را همه قبول دارند؛ ولایت فتوایی و قضایی. همه فقها متفقالقول میگویند فقیه ولایت دارد در حقالله یعنی دین خدا فتوا بدهد و در حق الناس قضاوت کند.

شاخه سوم، ولایت فقیه در امور حِسبیّه است. این را هم اکثر قریب به اتفاق فقها یعنی بیش از ۹۰ درصدشان قبول دارند. امور حِسبیه یعنی چیزهایی که در اسلام نباید بر زمین بماند. مثلاً ثروت میلیاردی فردی که از دنیا رفته و وارث ندارد. تقریباً همه متفقند که ولایت این ثروت با فقیه است.

حالا در این مرحله به ولایت مطلقه می رسیم یعنی تمام اختیاراتی را که نبی اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) در حوزه مصلحت و ضررهای وارده به اسلام داشتند، در نبودشان همان اختیارات را فقیه جامعالشرایط دارد. این نظر قائلین به ولایت مطلقه است که اکثراً گمان میکنند طرفداران اندکی در بین علما دارد اما بر اساس بررسیهایی که اخیراً انجام شده بسیاری از فقهای بزرگ ما در طول تاریخ قائل به ولایت مطلقه هستند.

ممکن است تعدادی از آنها را نام ببرید؟

بله! در دوران حکومت عباسی و سلطه ایلخانان مغول بر ایران، شیخ مفید، سید مرتضی علم الهدی، شیخ طوسی، ابن حمزه، ابن بَرّاج، ابن ادریس، علامه حلی و محقق حلی. اینها، هم قائل به ولایت نصب هستند هم ولایت عامه. در دوران صفویه؛ محقق کَرکی، مقدس اردبیلی، فیض کاشانی، کاشف الغطاء، وحید بهبهانی و علامه مجلسی؛ در دوران قاجاریه علامه نراقی، محقق مراغی، صاحب جواهر؛ در دوره مشروطه هم میرزای نائینی و آخوند خراسانی و در زمان حاضر هم در رأس همه امام خمینی(ره) هستند و البته آیتالله بروجردی هم جزء قائلین به ولایت مطلقه فقیه هستند.

اشارهای به بحث مشروعیت و مقبولیت هم داشتید. در کشور ما، کشف ولی فقیه طبق قانون اساسی بر اساس ساز و کاری مبتنی بر انتخاب مردم که مجلس خبرگان را انتخاب میکنند و سپس انتخاب ولی فقیه از سوی خبرگان ملت، انجام میشود. آیا این انتخاب و دخالت مردم مشروعیت دارد و تناقضی با اعطایی بودن فرعیِ وصفیِ ولایت فقیه از ناحیه خداوند ندارد؟

بله؛ شما میخواهید بپرسید که ولایت فقیه از جنس انتخاب است یا انتصاب؟ اگر از ناحیه مردم باشد میشود انتخاب و اگر از ناحیه خداوند باشد میشود انتصاب.

ولایت فقیه از جنس انتصاب است و ما آن را با دو مقدمه عقلی ثابت میکنیم. مقدمه اول: تمام حقها در عالم یا به حقالله برمیگردد یا به حقالناس و غیر از این نیست.

مقدمه دوم: صاحب و مالک دین خداست. خوب، روشن است که امر دین از جمله حقالله است و گفتیم که صاحب دین هم خداست. پس رئیس دین را چه کسی باید تعیین کند؟ صاحب آن یعنی خداوند! به این میگوییم برهان انتصاب.

از طرفی معتقدیم که ولیّ فقیه در دوران غیبت رئیس دین است. رئیس دین در اولویت اول، پیامبر و امام است و در نبود ایشان نوبت به کسی میرسد که خداوند او را تعیین میکند و آن شخص هم همانطور که قبلاً توضیح دادیم بصورت غیرمستقیم و باواسطه (بوسیله امام معصوم) به اذن خداوند انتخاب و در واقع نصب میشود و این شخصِ نصب شده همان ولیّ فقیه است.

و جایگاه مردم و خبرگان چه میشود؟

نقش مردم این است که باید تفحص و تجسس کنند و این منصوب وصفی را پیدا کنند و ببینند در این زمان چه کسی مصداق اوصاف ولیّ فقیه است. این وظیفه مردم است اما چون خبره این کار نیستند، وکیل میگیرند و وکیل مردم همان خبرگان هستند. بنابراین خبرگان به وکالت از مردم، ولیّ فقیه را پیدا میکنند. پس دقت کنید که کار «خبرگان» انتخاب یا انتصاب ولیِّ فقیه نیست بلکه کار خبرگان، کشفِ نصب ولیّ فقیه به وکالت از مردم است. بنابراین جایگاه مردم اولاً کشف ولیّ فقیه با وکالت خبرگان و ثانیاً مقبولیت دادن به ولیّ فقیه است. مشروعیت را خدا به ولیّ فقیه میدهد و مقبولیت را مردم با اطاعت کردنشان به ولیّ فقیه میدهند.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.