دکتر هادی وکیلی را می‌توان از مطلع‌ترین تاریخ‌پژوهان در خصوص ابعاد قیام گوهرشاد دانست.

ذبح فرهنگ ملی پیش پای فرهنگ غربی

دانشیار گروه تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد که رساله دکترای خود را نیز سال ۷۹ با همین موضوع دفاع کرد و به عنوان دبیر علمی اولین همایش ملی قیام گوهرشاد و در قامت یک استاد دانشگاه همواره سعی کرده از یک واقعه مهم تاریخی که به مدت ۸۰ سال همه جوره سانسور و مسکوت گذاشته شده بود، حرف بزند و غبار فراموشی از آن بزداید. به بهانه فرارسیدن ۲۱ تیرماه، سالروز قیام مردمی گوهرشاد علیه کشف حجاب رضاخانی که به روز «عفاف و حجاب» نام‌گذاری شده پای صحبت‌های ایشان نشستیم تا درباره یکی از تلخ‌ترین وقایع تاریخ ایران زمین بیشتر بشنویم. 

جناب وکیلی، در ابتدا از سابقه تاریخی کشف حجاب در ایران بگویید و سپس تمایز آنچه در دوره رضاخان با پیش از او در این خصوص اتفاق افتاد.
کشف حجاب در ایران به صورت پراکنده از دوره قاجار شروع شده بود. نخستین زنی که کشف حجاب کرد قره‌العین بود. بابی‌ها به عنوان نخستین عَلَم استعمار در ایران، نخستین کشف حجاب را علناً مطرح می‌کردند. گام بعدی، فراماسون‌ها بودند که رسماً طرفدار بی‌حجابی هستند. نکته اینجاست که نقطه آغاز کشف حجاب در ایران کاملاً استعماری است و طرفداران آن نیز همه غرب‌زده و خیلی‌هایشان نیز جاسوس آمریکا و اروپا و غرب هستند. در دوره رضاشاه نیز نکته جالبی که وجود دارد این است تا پیش از داستان ۱۳۱۴، رضاشاه مدام جامعه را تست می‌کند تا ببیند چقدر آمادگی کشف حجاب و منع حجاب را دارد. رضاشاه پنج شش بار در سال‌های ۱۳۰۵، ۱۳۰۷، ۱۳۱۳،۱۳۱۱ و ۱۳۱۴ جامعه را در این زمینه تست می‌کند و میزان استقبال و رشد بی‌حجابی در ایران را می‌سنجد. مثلاً امان‌الله خان، پادشاه افغانستان با همسر بی‌حجابش با ماشین روباز از تهران راه می‌افتند، همین که به سبزوار می‌رسند ملت دست به تظاهرات می‌زنند و واکنش نشان می‌دهند. 

قبلاً هم فرموده بودید ما در دوران رضاخانی با مقوله «منع حجاب» در درجه اول روبه‌رو هستیم. اهمیت تأکید بر گزاره «منع حجاب» در کنار «کشف حجاب» برای چیست؟
یک غلط مشهور رایجی هست که مکرر به کار گرفته می‌شود و آن هم اینکه در دوره رضاشاه کشف حجاب شد. کشف یعنی کنار زدن؛ بله در دوره پهلوی کشف حجاب شد ولی آنچه شما در دوره رضاشاه دارید و مثلاً در ۱۷ دی ۱۳۱۴ به طور رسمی دنبال شد، کشف حجاب نیست، بلکه منع حجاب است. کشف حجاب از قبلش شروع شده، ما اینجا با منع حجاب روبه‌رو هستیم. به تعبیری از ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰ که رضاشاه سقوط می‌کند در کشور ایران منع حجاب داریم، حجاب جرم است و به‌شدت با آن برخورد می‌شود. یکی دو سال پس از سقوط رضاشاه نیز این قانون به صورت کج‌دار مریز پیاده می‌شود ولی چون مقاومت اجتماعی در برابرش بسیار زیاد است، پهلوی دوم منع حجاب را برمی‌دارد ولی تا سال ۵۷ کشف حجاب را ادامه می‌دهد. 

روایت نزدیکان رضاشاه از این ماجرا چطور است؟ منظورم برداشتشان از رویکرد رضاخان در پیاده کردن فرهنگ غربی در کشور است. 
مخبرالسلطنه ۶ سال نخست‌وزیر رضا شاه بوده است؛ خود او می‌گوید رضاشاه تقلید بی‌حکمت می‌کرد از غرب. در دوره رضاشاه شاهد تقلیدهای بی‌حکمت از مدرنیته سطحی شده و مبتذل هستیم. رضاشاه که نرفته اروپا، تیمورتاش و بقیه به او می‌گویند آقا این خیابانی هست شانزلیزه، توی آن مثلاً کافه و سینما دارد، توی آن مثلاً مرکز فساد دارد و چه دارد، بعد رضاشاه می‌گوید یکی توی تهران عین همان را اینجا بسازید. نتیجه‌اش می‌شود اینکه در تهران می‌خواهند خیابان شانزلیزه پاریس را بازتولید کنند، از دلش خیابان لاله‌زار بیرون می‌آید. می‌گوید غربی‌ها چطور لباس می‌پوشند، می‌گویند کت و شلوار، می‌گوید ما هم همه ایرانی‌ها را مجبور می‌کنیم کت و شلوار بپوشند. می‌گوید غربی‌ها چه کلاهی سرشان می‌گذارند می‌گویند کلاه شاپو، می‌گوید ایرانی‌ها را مجبور می‌کنیم همه کلاه شاپو سر بگذارند. سال‌های ۱۳۰۳ و ۱۳۰۴، رضاشاه اعلام کرده در کل ایران همه مردم ایران باید کلاه پهلوی سرشان کنند، همه مردم از بچه ۸-۷ساله گرفته تا پیرمرد ۹۰ ساله. همین رضاشاه فروردین ۱۳۱۴ به نخست‌وزیرش فروغی ابلاغ می‌کند در کل  کشور، کلاه پهلوی از امروز ممنوع و همه مردم باید کلاه فرانسوی سرشان کنند. هر کس هم کلاه سرش نباشد هشت تومن جریمه‌اش می‌کنند. یک کارمند پنج تومن حقوقش بوده و کتک می‌زنند،‌ بازداشت می‌کنند و این طور چیزهایی که زیاد شنیدید. کی؟ ۱۳۱۴. قبلش چی؟ ۱۳۰۷ کت و شلوار را اجباری کرده، دارد هی به سر و کله من ور می‌رود، لباس من را عوض کند، کت من را عوض کند، قبای ایرانی نپوشم، کلاه ایرانی نپوشم، کلاه غربی بپوشم.
می‌دانید که رضاشاه در کل عمرش فقط یک‌بار به ترکیه رفت که در همان سفر نیز چنان آتاتورک روی او اثرگذاشت که دستور کشف حجاب داد. مخبرالسلطنه می‌گوید خدمت ایشان شرفیاب شدم گفتم قربان، شما نه اروپا رفتی نه آمریکا. قربان ولی من آمریکا رفته‌ام، اروپا رفته‌ام، ژاپن رفته‌ام، مکه رفته‌ام، هر جا بگویی در دنیا رفته‌ام. جزو رهبران مشروطه هستم، ۶ سال هم هست که نخست‌وزیر تو هستم. می‌گوید: گفتم قربان به شما بگویم غرب واقعیتش چی است؟ غرب دو تا فرهنگ دارد، فرهنگ لابراتواری و فرهنگ بولواری. اگر غرب پیشرفت کرده است با فرهنگ لابراتواری‌اش پیشرفت کرده نه با فرهنگ بولواری‌اش. شما فکر کردی اگر یک بولوار شانزلیزه اینجا تقلید کنیم ما هم پیشرفت می‌کنیم. غرب با لابراتوارش پیشرفت کرده، با علمش پیشرفت کرده، با دموکراسی‌اش پیشرفت کرده، با مثلاً حقوق بشر و آنچه آن‌ها خودشان می‌گویند داریم. آن‌ها همه را ما سرش حرف داریم اما بالاخره اگر پیشرفت کرده، ‌با یک مکتب و منطقی پیشرفت کرده. شما همه آن‌ها را گذاشتی کنار، علم را بهش توجه نمی‌کنی، دموکراسی را درش را گل گرفتی، مجلس را تعطیل کردی، همه کارها را خراب کردی، مشروطه را تعطیل کردی بعد آمدی می‌گویی من می‌خواهم مثل غرب باشیم. لابراتوارش را نمی‌گیری، بولوارش را می‌گیری. 

در جامعه ما مدام دارند در فضای مجازی و امثال این‌ها تبلیغ می‌کنند رضاشاه یک شخصیت ملی بوده، ملی‌گرا بوده، به ملیت ایرانی و ایران باستان خیلی توجه داشته؛ تاریخ در این خصوص چه می‌گوید؟
رضاشاه فرهنگ دینی را به پای فرهنگ ملی ذبح کرد که بگوید آقا ما ایرانی هستیم، ایرانیت داریم، دین می‌خواهیم چکار، اسلام می‌خواهیم چکار و از این حرف‌ها؛ یعنی اسلامی بودن را به پای ملی بودن و ادعای ملی بودن و سپس ملی بودن و فرهنگ ملی را به پای فرهنگ غربی ذبح کرد. به من گفت حق نداری لباس اسلامی بپوشی، به زن ایرانی گفت حق نداری لباس اسلامی بپوشی؛ به بهانه اینکه می‌خواهیم لباس ملی بپوشی. کلاه پهلوی سرت کنی. کلاه ملی بود. بعد از مدتی کلاه ملی ممنوع شد اعم از کلاه سنتی ملی، کلاه مشهدی و... در همین خراسان ما پنج شش کلاه داشتیم کلاه قوچانی و کلاه چی، همه ممنوع شد. هر کس سرش کرده بود کتکش می‌زدند و پاره می‌کردند. لباس ایرانی ممنوع، لباس غربی الزامی و اجباری و اکراهی! آقا تو ملی‌گرا هستی چرا لباس ملی را ممنوع کردی؟ درست است؟ پس کاملاً معلوم است رضاشاه از یک جایی دارد خط می‌گیرد که فرهنگ دینی و ملی باید حذف شود و فرهنگ غربی آن هم ظاهر فرهنگ غربی گسترش پیدا کند.

واکنش علما به ماجرای منع و کشف حجاب چه بود؟
فراستی که عالمان شیعه داشتند موجب شد پیش از اینکه رضاشاه رسماً در ۱۷ دی ۱۳۱۴ کشف حجاب را اعلام کند مخالفت‌ها شروع شود. در مشهد حرکت به طور جدی از اردیبهشت ۱۳۱۴ شروع می‌شود، مثلاً در شیراز یک کشف حجابی در فروردین و اردیبهشت شد، بعد آیت‌الله سیدعبدالله شیرازی که آن موقع روحانی جوانی بود به مشهد آمد و بدل به آیت‌الله العظمی سید عبدالله شیرازی‌ای شد که از مبارزان انقلابی است. 
مهم‌ترین عالم دینی در مشهد آیت‌الله العظمی قمی بود. ایشان همراه با ۱۵-۱۰ تن از علمای دیگر جلسه می‌گذارند، عبارت آقای قمی خیلی قشنگ است، می‌گوید رضاشاه دارد در داستان کشف حجاب «تنصُّر» می‌کند؛ تنصُر یعنی نصرانی شدن،‌ یعنی خود را به کافران شبیه کردن. خب می‌دانید که تشابه به کفار در اسلام حرام است. ما نباید لباس کفار بپوشیم، نباید شبیه کفار حرف بزنیم، نباید شبیه کفار مثلاً زندگی کنیم من تشبَّه بقومه فهو منهم؛ نهی شده در دین ما. می‌گوید این رضاشاه می‌خواهد ما را کلاً از لباس، اخلاق، مسائل دینی و اخلاقیمان تخلیه نموده و غربیمان کند، بنابراین باید یک فکری کنیم. علما جمع می‌شوند جلساتی می‌گذارند و آقای قمی می‌گوید من پیشنهادم این است -حالا ایشان مرجع تقلید بود دیگر، در حد خیلی بالایی مطرح بود- خودم پا می‌شوم می‌روم تهران با خود رضاشاه بحث می‌کنم. می‌گویم آقاجان دست بردار. نقل است که به ایشان گفته بودند اگر بروی پیش رضاشاه چه جوری برخورد می‌کنی، می‌گویند رضاشاه خیلی آدم کله‌شق، خشن، بی‌ادب و بی‌اخلاق است. گفته بود از رضاشاه خواهش می‌کنم، التماس می‌کنم برای حفظ دین خدا دست از این کارها بردارد. اگر قبول نکرد تندتر می‌گویم، قبول نکرد تندتر می‌گویم، قبول نکرد تندتر می‌گویم آخرش قبول نکرد خلاصه با قاطعیت می‌گویم من در این راه می‌آیم اصلاً به جهاد ولو کشته شوم.
 هر چه هست آقای قمی برای اینکه این درخواست علمای ایران و از جمله مشهد را منتقل کند می‌رود تهران. اردیبهشت و خرداد در مشهد جلسات زیادی برگزار می‌شود، در خرداد و اوایل تیر این جلسات به حرم منتقل شده و در تیر ماه ۱۳۱۴هر شب در مسجد گوهرشاد تقریباً از بعد از نماز مغرب وعشا تا سحر علما، روحانیون و شخصیت‌های مختلف سخنرانی می‌کنند. جامعه به‌شدت نگران است که رضاشاه علناً پرچم مبارزه با دین برداشته، جامعه هم متدین و نگران این مسئله، رضاشاه چکار می‌کند؟ رضاشاه در تهران آیت‌الله قمی را راه نمی‌دهد. در شهر ری آقای قمی را تحت نظر گرفتند، حبس خانگی کردند و حتی اجازه ندادند کسی با ایشان دیدار کند. خبر به مشهد می‌رسد؛ اوضاع مشهد ملتهب و بحرانی می‌شود. التهاب آن‌قدر شدید می‌شود که مردم دیگر تجمع می‌کنند، شعار می‌دهند؛ خواستار آزادی آیت‌الله قمی هستند. در حدود دهم تا بیستم تیر، علما بیانیه صادر می‌کنند؛ آیت‌الله حائری مرجع تقلید قم به شاه نامه می‌نویسد و درخواست می‌کند دست از این کارها بردارد و به شاه پیام می‌دهند  به خواسته‌های آقای قمی توجه کند و ایشان را تحت فشار نگذارد. مردم هم در مشهد، در مسجد گوهرشاد متحصن می‌شوند، خواسته‌های مردم چیست؟ یک، آزادی آیت‌الله قمی؛ دو، اینکه حکومت دست از این سیاست‌های اسلام‌ستیز خود بردارد. مردم نه جنگ دارند نه دعوا، نه حتی رفتارهای براندازانه. مطالبه‌هایی دارند اما مطالبات، مطالبات معمول از این جنس است. آقا ما می‌خواهیم کلاه خودمان را سرمان کنیم، می‌خواهیم لباس خودمان و حجاب خودمان را حفظ کنیم.

خود ماجرای کشتار گوهرشاد چطور اتفاق می‌افتد؟
در این شرایط، رضاشاه به ایرج مطبوعی فرمانده لشکر، پاکروان استاندار و محمدولی خان اسدی نایب‌التولیه آستان قدس می‌گوید با هم جلسه می‌گذارید، متحد می‌شوید، مردم را یا بیرون می‌کنید یا در داخل سرکوب می‌کنید؛ بالاخره به‌سرعت در ۲۴ ساعت باید غائله مشهد به قول رضاشاه بخوابد. خب درست برعکس، خبر به اطراف می‌رسد. از روستاها و بلاد اطراف می‌آیند مسجد گوهرشاد؛ چند هزار جمعیت می‌شود. حکومت اینجا می‌تواند دو تا کار کند، یک اینکه نیروهای ارتش بریزند داخل مسجد و حرم و مردم را پراکنده کنند.  گزینه دوم بریزد داخل مسجد، اما درها را ببندد و کشتار کند. گزینه دوم را انتخاب می‌کند؛ تیربارهایی می‌گذارند بالای دورتادور مسجد، تمام درها را می‌بندند که مردم نتوانند بروند بیرون و از ساعت ۱۲ شب کشتار را شروع می‌کنند. حداقل ۶-۵ هزار نفر هستند، تحصن دارند، عده زیادی از این‌ها کشته می‌شوند. عده‌ای می‌روند به سمت درها، درها را به سختی باز می‌کنند؛ درگیری‌هایی  رخ می‌دهد، این‌ها فرار می‌کنند و می‌گریزند بیرون به کوچه‌های اطراف شهر و طرف محله نوغان و آن طرف‌ها و از سمت محمدآباد مشهد و جاهای مختلف درمی‌روند. عده زیادی هم -بیش از هزار نفر- به رگبار بسته شده و کشته می‌شوند. این قتل عام عمومی به چه جرمی انجام می‌شود؟ به جرم اینکه این‌ها می‌گویند ما می‌خواهیم لباس خودمان را تنمان کنیم. دقت می‌کنید؟ حالا توجه داشته باشید یک، مردمی که کشته شدند مردم مسلمان متدین همین ایران هستند که اتفاقاً بخشی از مطالبه‌شان ملی و بخشی‌اش دینی است. دو، محل کشتار مقدس‌ترین مکان ایران است، حرم و مسجد، حرم امام رضا و مسجد. سوم، رضاشاه دارد در مسجدی کشتار می‌کند که یک زن ساخته و به نام آزادی زن در مسجدی که چندصد سال پیش زنی به نام گوهرشادخاتون به آن زیبایی ساخته که مظهر و نماد تمدن زیبای ایرانی اسلامی است، زن ایرانی را به رگبار می‌بندد و می‌کشد به جرم اینکه زن ایرانی نمی‌خواهد ظاهرش شبیه زن فاسد غربی باشد. آیا این رضاشاه قابل تقدیر است؟ آیا این رضاشاه ایرانی است؟ آیا این رضاشاه ملی است؟ آیا رضاشاه دینی است؟ 

جریان مقاومت در برابر پروژه استعماری منع حجاب به کجا ختم شد؟ 
جامعه ایرانی اعم از مرد و زنش مقاومت کرد، به‌شدت هم مقاومت کرد. آن قدر مقاومت کرد که وقتی سال ۱۳۲۰ رضاشاه رفت در کل ایران تعداد زنان بی‌حجاب کمتر از ۳هزار نفر شد. پیتر آورین، نویسنده انگلیسی در کتاب تاریخ معاصر ایرانش می‌گوید: با رفتن رضاشاه همه زن‌ها باز چادر سرشان کردند و اصلاً این پروژه شکست خورد. حتی جالب است بدانید پس از رفتن رضاشاه، زنان به مجلس نامه نوشتند گفتند قانون منع حجاب را لغو کنید و مجلس تحت فشار ملت تسلیم شد و لغوش کرد، حتی زنان فشار آوردند که ما می‌خواهیم باحجاب باشیم و دوباره حجاب در کشور خیلی شدیدتر گسترش پیدا کرد. جالب است بدانید حدود سال‌های ۲۲-۱۳۲۱ همین سرلشکر مطبوعی که این کشتار را انجام داد، محاکمه و بر اثر فشار مردم و به جرم کشتار هزاران نفر حکم اعدام برایش صادر شد، منتها شاه عفوش کرد. گفت چون پیرمرد است گناه دارد. درواقع آن‌قدر رژیم کم آورد که محمدرضا نتوانست ادامه بدهد. 

خبرنگار: محسن فاطمی نژاد

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.