وجود مارهای مرموز در غسالخانه و دفن تخم مرغ به همراه مرده!

قطعاً شما نیز با این نظر موافقید که قضاوت کردن قبل از شناخت افراد در وجود همه ما وجود دارد، بر همین اساس و به اقتضای برخی مشاغل تصورات و قضاوتهای ذهنی خاصی از شاغلان در آن حرفه داریم.
مثلاً به محض شنیدن کلمه قصاب و جلاد در ذهنمان، فردی قوی هیکل و با سبیل‌های از بناگوش در رفته را تجسم می‌کنیم یا با شنیدن کلمه غسال و تلقین‌خوان، فرد نحیف و بی‌احساسی را تصور می‌کنیم که همچون جادوگران کارتونهای دوران کودکی‌مان کمی‌رنگ پریده و نگاه‌های بی‌روح دارند.
با تصویر ذهنی بر گرفته از کمی منطق و اندکی غیرمنطقی راهی بهشت رضا مشهد می‌شوم تا با غسالان و تلقین خوانان شاغل در این محل گفت‌وگویی انجام دهم، تصور می‌کردم قرار است با پیرمردی که ریش و ابروهای بلند و چشمان گود رفته با دستهای سرد و لاغر مواجه شوم راستش را بخواهید مصاحبه با کسانی که کارشان محصول قابل دیدن و توصیف نیست کار سختی است چون هر چه هست مربوط به احساس است و فقط خود فرد می‌داند و هیچ‌گاه نمی‌تواند بطور کامل آن را به دیگران منتقل کند، اما به هر ترتیب با دو تن از غسالان و تلقین خوانان
گفت‌وگو هایی انجام دادم.
****
ساعتی در غسالخانه
قدیر عرب تیموری، جوان 31 ساله‌ای که به عنوان غسال روبه‌رویم می‌نشیند، هیچ کدام از نشانه‌های ذهنی‌‌ام از غسالان را ندارند، جوان رشیدی است و از همه مهمتر دستان گرمی دارد که نمی‌شود حتی فکرش را کرد که او با دنیای سرد مردگان در تماس است.
مسأله دیگر اینکه شاید بسیاری از ما بر این باور باشیم که روحیه آدمها به سبب اشتغال به کاری که دارند تغییر می‌کند و بر همین اساس انتظار می‌رود وقتی قرار است با فردی که شغلش غسل مردگان است صحبت کنیم فردی که رو به روی ما می‌نشیند، عبوس و بی انرژی باشد، اما لحن سخن گفتن و خنده‌های مدام تیموری کاملاً فضا را عوض می‌کند، لذا همان ابتدای کار و بی‌تعارف و کنایه به او می گویم که شما در مکانی کار می‌کنی که حزن و اندوه است و مهمتر از همه مرگ رامی‌بینی، اما روحیه ات تغییر نکرده است.
غسال جوان می‌گوید: نمی‌خواهم شعار بدهم، اما غسالی آرامش روحی آدم را بیشتر می‌کند وقتی هر روز می‌بینم که آدمهای مختلف از قشرهای مختلف و با روشهای گوناگون عمرشان سرآمده و باید به خاک سپرده شوند و این امکان دارد که هر لحظه ما نیز اجلمان رسیده و عمرمان به پایان برسد، دلیلی برای غصه خوردن نمی‌بینم.
تقدیر ما غسالی بوده
از او می‌خواهم برای شروع چگونگی ورود به این حرفه و سابقه کاری خود را بگوید که اظهار می‌دارد: من به این گفته اعتقاد دارم که می‌گویند «قسمت» هر کس و تقدیرش مشخص است، چون من از دوران کودکی وقتی مرده‌ای را در روستا می‌شستند به هر طریقی بوده سعی می‌کردم از روی دیوار حیاط و پشت بام یا درز و شکافها غسل مردگان را تماشا کنم، گویا قسمت بوده که من هم غسال باشم.
با این حال 8 سال و چند ماه است که به عنوان غسال مشغول به کار هستم و شاید در ابتدای کار کمی ناراحت بودم، اما پس از سالها فعالیت در این شغل باور کنید، اگر زمان به عقب برگردد، بازهم وارد همین کار می‌شوم، چون عاشق این کار هستم. او در جواب این سؤال که آیا از مردن می‌ترسی و به مرگ فکر می‌کنی هم می‌گوید: وقتی در محل کار هستم، فقط این قضیه که ما هم یک روز باید روی این سنگ شسته شویم فکر می‌کنم، اما باید اعتراف کنم زمانی که در خانه تنها باشم به مردن زیاد فکر می‌کنم و احساس خوبی ندارم، لذا سعی می‌کنم هیچگاه تنها نباشم و یا اینکه اگر تنها ماندم از خانه خارج می‌شوم.
از تیموری می‌خواهم درخصوص وضعیت کلی، غسالخانه بهشت رضا مشهد توضیحاتی بدهد تا اطلاعات کلی از این محل داشته باشیم و او می‌گوید: در حال حاضر در غسالخانه بهشت رضا مشهد 5 غسال مرد در بخش مردان فعالیت دارند و از 7 صبح در این محل حضور دارند که تا ساعت یک بعدازظهر ساعت موظفی همه است و بعد از ساعت یک تا ساعت 4 بعدازظهر برای موارد احتمالی و اضطراری تعدادی از همکاران حضور دارند.
وی در پاسخ دادن به سؤالم درباره میزان حقوق دریافتی با مکثی نسبتاً طولانی می‌گوید: ای آقا خدا بزرگه با کم و زیادش ساخته‌ایم ولی واقعاً به نسبت مشکلات خاص شغل غسالی متأسفانه حقوق دریافتی‌مان زیاد نیست، شاید هم بتوان گفت کم است، هر چند می‌گویند طبق قانون کار است، اما معمول دریافتی من حدود 500 هزار تومان است، حالا ببینید با این حقوق چگونه می‌شود ماهیانه 150 هزار تومان اجاره و هزینه زندگی خانواده‌ای 6 نفره را تأمین کرد. اما باور کنید یکی از خوبی‌های کار در غسالخانه همین است که برای مال دنیا زیاد جوش نمی زنم، چون هر روز می‌بینم که غنی و فقیر چیزی با خود از این دنیا نمی‌برد.
از تیموری می‌خواهم کمی در مورد قواعد کار در غسالخانه بگوید که اظهار می‌دارد: از لحظه‌ای که جسد متوفی تحویل غسالخانه می‌شود، معمولاً نیم ساعت طول می‌کشد تا کار تغسیل انجام شود اما اجسادی هم وارد غسالخانه می‌شود که یک ساعت و یا بیشتر هم زمان می‌برد، بطور مثال شستشو و تغسیل اجساد کسانی که در تصادفات شدید جان باخته‌اند و جراحتهای زیادی برداشته‌اند کار بسیار سخت و زمان‌بری است.
پارتی بازی ممنوع
او می‌افزاید: تابلو ویژه‌ای در غسالخانه وجود دارد که طبق جدولی اطلاعات لازم بر روی آن ثبت می‌شود که بطور دقیق مشخص شود میت چه ساعتی وارد غسالخانه شده و در کدام نمره (چند سکو یا سنگ شستشوی مردگان وجود دارد که اصطلاحاً به آن نمره می‌گویند) و توسط چه کسانی کار شستشو انجام شده است و ساعت خروج هم ثبت می‌شود.
وی با همان شوخ طبعی که دارد می‌گوید: عده‌ای تصور می‌کنند اینجا هم برای شستن اجساد پارتی‌بازی می شود، اما این‌گونه نیست و براساس برگه‌هایی که به دست ما می‌رسد، اجساد وارد غسالخانه می‌شوند و اینجا مانند ارتباطات عالم زنده‌ها نیست که طرف خودش را معرفی کند و یا چیزی بگوید که باعث شود بیشتر به او توجه کنیم و پارتی‌بازی بکنیم.
انگشترها و اشیاء قیمتی همراه اموات
از تیموری می‌خواهم توضیحاتی هم درخصوص اموال یا وجوه نقد همراه اموات بدهد و او این‌گونه پاسخ می‌دهد: اجسادی که از مراکز درمانی به این محل منتقل می‌شوند، معمولاً چیزی همراه ندارند و یا تعدادشان اندک است که مثلاً چیزی همراه وی باقی‌مانده باشد، اما تعدادی از اجساد که فرد متوفی به مرگهای طبیعی یا تصادفات جان باخته است، اموال و یا وجوه نقدی همراهشان هست مثلاً مواردی بوده که کارت عابربانک، یا وجه نقد و تراول همراه جسدی بوده اما بطور معمول انگشتر و تسبیح نسبتاً بیشتر از سایر اموال و اشیا همراه اجساد است و تمامی اشیاء یا وجوه‌های همراه اجساد تحویل دفتر و به نزدیکان متوفی اطلاع داده می‌شود تا با مراجعه به دفتر آن را تحویل بگیرند.
چند جمله قابل تأمل و یک خاطره
تیموری در پاسخ به این سؤال من که پرسیدم نسبت به سالهای اول شروع به کارش آیا در علت فوت امواتی که به غسالخانه می‌آورند تغییری می‌بیند، می‌گوید: متأسفانه هنوز هم در تابستانها سهم تصادفات بیشتر از سایر علل در مرگ و میرهاست، اما در سالهای اول که به این کار آمدم، پس از تصادفات بیشتر فوتی‌ها به افراد کهنسال بود که عمدتاً به مرگ طبیعی بود؛ اما متأسفانه در حال حاضر بیشتر فوتی‌ها به سبب بیماریهاست.
یکی از دغدغه‌های اصلی شاغلان در مشاغلی چون غسالی نحوه برخورد دیگران با آنان است تیموری برای مثال می‌گوید: منزل فردی رفته بودیم و متوجه شدم لیوانی را که من در آن چایی خوردم را با وایتکس شسته‌اند.
تیموری می گوید: اگر همه آدمهایی که حرص مال دنیا را دارند و یا برای رسیدن به یک پست و مقامی حاضرند دست به هر کاری بزنند، چند روز بیایند غسالخانه و ببینند که انتهای خط این دنیا چیزی جز چند مترپارچه به نام کفن با خود ندارند، قطعاً خیلی چیزها عوض می‌شود.
تیموری در قسمتی از حرفهایش می‌گوید: از بین تمام امواتی که دیده‌ام یا غسلشان داده‌ام، جسد 2 نفر همواره در ذهنم مانده است، اولی مربوط به مردی بود که بسیار چهره نورانی داشت و آرامش زیادی در صورت بی جانش وجود داشت و وقتی از بستگانش پرسیدم که او که بوده است گفتند مدام در حال عبادت خدا بوده و دیگری جوان سربازی بود برای من هم سخت بود که تصور کنم جان ندارد، چون بسیار آرامتر از هر میتی بود و گویی بدنش سرد نبود.
غسال دیگری که قرار است با او صحبت کنم، از قسمت زنان است او رغبت چندانی به ذکر نامش در روزنامه ندارد و ما هم به نظر او احترام می‌گذاریم، این زن جوان در پاسخ به اولین سؤالم درخصوص سابقه کار خود و تعداد همکارانش در قسمت زنان غسالخانه بهشت رضا مشهد می‌گوید: مدت 10 سال است که به کار غسالی مشغول هستم و هر چند من هم در ابتدا از این‌که وارد این کار شده‌ام گلایه داشتم، احتمال داشت اگر کار دیگری پیدا می‌کردم، این کار را ترک می‌کردم، اما با گذشت زمان فهمیدم که این شغل تأثیرات زیادی روی روحیه و باورهایم گذاشته و به این باور رسیده‌ام که 95 درصد دنیا بی‌ارزش است و 5 درصدی که ارزش دارد فقط کارهای خوبی است که می‌توان برای کمک به دیگران انجام داد.
او تعداد زنان غسال را 4 نفر ذکر می‌کند و اضافه می‌کند از صبح تاالان (زمان مصاحبه در ساعت 11 و 30 دقیقه) هشت جسد را شستشو و غسل داده‌ایم و بطور معمول و بطور متوسط هر غسال زن روزی 4 تا 5 جسد غسل می‌دهد، اما روزی بوده که ما 24 جسد را هم شستشو و غسل داده‌ایم.
از او می‌خواهم کمی از وضعیت زندگی‌اش بگوید و او با جمله‌ای معنادار پاسخش را آغاز می‌کند و می گوید: این روزها زندگی کردن بیشتر از هر زمان دیگری وابسته به درآمد شده و حالا شما تصور کنید با حقوق دریافتی 400 تا 450 هزار تومان در ماه و در منزل اجاره‌ای چگونه می‌شود دغدغه‌ها را کم کرد، اما واقعاً به این گفته باور دارم که چون این کار ما به‌جای پول، معنویت دارد، خدا پشتیبان ماست و آرامش خاصی به زندگی‌ام داده که شاید با میلیونها تومان پول نشود چنین آرامشی ایجاد کرد.
من که هیچ جوابی در مقابل حرفهای او ندارم، فقط این سؤال در ذهنم ایجاد می‌شود که در شهر 3 میلیونی مشهد کمتر از 20 غسال وجود دارد و آیا باید چنین وضعیتی داشته و حتی در استخدام قراردادی شهرداری هم نباشند و سال به سال با یک شرکت خصوصی قرارداد امضا کنند، خلاصه برای آنکه خودم را از شر وجدان نیمه بیدارم که دقیقاً همان لحظه کمی هوشیار شده بود خلاص کنم از وی می‌پرسم از احوال خودش به هنگام کار بگوید و اینکه آیا اجساد کسانی را شسته که مرگشان داستانهای خاصی داشته و موجب حسرت او شده است وی بدون کوچکترین مکثی می‌گوید: موارد متعددی پیش آمده که موجب حسرتم شده است بطور مثال جسد دختر جوانی را شستم که قرار بوده 2 روز دیگر مجلس عروسی‌اش برگزار شود، جسد زن جوانی را شستم و غسل دادم که به همراه شوهرش و پس از مجلس عروسی‌شان به سفر ماه عسل رفته بودند و به محض بازگشت از این سفر در یک سانحه رانندگی هر 2 نفر جان باخته بودند، اما باید بگویم نوعی حسرت دایمی برای غسل جوانترها و بویژه اجساد زنان و دختران که در تصادفات جان باخته‌اند، وجود دارد.
موسیقی کار غسالها؟
او می‌افزاید: برخی مواقع اجسادی را تحویل گرفته‌ام که به هنگام شستشو و غسل آن نوعی احساس ارتباط خاص با آن داشتم و انرژی مثبت خاصی همراه جسد در فضای غسالخانه احساس می‌کنم گویی فرد زنده است و با ما به زبانی خاص حرف می‌زند، مثلاً موارد زیادی پیش می‌آید که هنگام غسل یک جسد ناخودآگاه سراغ تلفن همراهم می‌روم و ادعیه و یا نواهای مذهبی و زیارت‌نامه‌هایی را در حافظه‌اش دارم پخش می‌کنم، انگار آن جسد به من می‌گوید چه چیزی برایش پخش کنم، چون ناخودآگاه مثلاً سراغ زیارت عاشورا می‌روم یا سوره خاصی را انتخاب می‌کنم و این می‌شود موسیقی کار ما در غسالخانه.
از این غسال زن هم می‌خواهم از اشیاء و اموال ارزشمند و خاصی که همراه اجساد پیدا می‌شود، هم کمی سخن بگوید که او نیز این‌گونه پاسخ می‌دهد: همراه داشتن انگشتر، گردنبند که به هر دلیل فراموش شده و با جسد وارد غسالخانه می‌شود، چیز خیلی عجیبی نیست اما در مواردی هم چیزهای ارزشمند یا خاص همراه اجساد پیدا می شود. مثلاً جسد زنی که از سوی بستگانش مورد بازبینی نهایی قرار گرفته بود، برای شستشو تحویل گرفتم که گردنبند بی‌ارزشی به شکل یک کیف کوچک به همراه داشت و بستگانش از خارج کردن آن از گردنش صرف‌نظر کرده بودند، اما داخل آن را نگاه کردم متوجه شدم تراولی داخل آن قرار دارد که از طریق دفتر به بستگانش تحویل داده شد.
خاطره مارهای مرموز در غسالخانه
از او می‌خواهم عجیب ترین اتفاقی را که در غسالخانه شاهد بوده برایمان بازگو کند و او بدون هیچ تأملی اظهار می‌دارد: عجیب ترین اتفاق مربوط به مدتها قبل می‌شود صبح یک روز جسد زنی حدوداً 45 ساله را تحویل غسالخانه دادند که در بیماستان فوت کرده بود، بستگانش اعلام کردند شستشو انجام شود تا زمانی که کفن خریداری شده او را از یکی از شهرهای نزدیک مشهد بیاورند، نزدیک ظهر بود کفن را تحویل غسالخانه دادند، وقتی کار شستشو و غسل میت را آغاز کردیم، به یکباره ماری را در کنار جسد دیدیم که همکاران مار را گرفته و از غسالخانه خارج کردند، اما با کمال تعجب وقتی مجدداً به سراغ جسد آمدیم، مار دیگری آنجا بود که مایه تعجب همه ما شد. هنوز هم وجود آن 2 مار کنار جسد آن زن سؤال بی‌جواب است که در ذهنمان مانده است.
گفت و گو با شاغلان در آخرین ایستگاه دنیا
در ادامه و پس از گفت وگو غسالان به سراغ کسانی می‌رویم که به گفته خودشان در آخرین ایستگاه دنیا کار می‌کنند، قطعاً حدس زده‌اید که منظورمان کسانی است که کار تلقین و تدفین را انجام می‌دهند.
ابتدا با جوانی به نام علی همصحبت می‌شویم که یکی از تلقین دهندگان بهشت رضای مشهد است او که از سال 84 شروع به کارکرده می‌گوید: تلقین کار ارزشمندی است که اجر معنوی فراوانی دارد و در این دنیا هم اهمیت فراوانی دارد، زیرا هیچ مسلمانی حاضر نیست بدون تلقین به خاک سپرده شود.
او می‌افزاید: این شغل آخرین شغل دنیاست و من در اوایل کارم شاید کمی دلهره داشتم اما حالا واقعاً از این کار خوشم می‌آید، چون در این شغل بی‌آنکه معلمی داشته باشی چیزهایی یاد می‌گیری که به نظر من زندگی آرام است، آموخته‌ام بی دغدغه زندگی کنم، چشمم دنبال چیزی نیست، چون می‌دانم کفن جیب ندارد، باید تمام دارایی‌ها را برای دیگران گذاشت و از این دنیا رفت.
علی از احساس خاص فضای درون قبر می‌گوید و می‌افزاید: داخل قبر خالی، حتی در کنار میت خوابیده‌ام باور کنید هر جایی می‌شود آدم به خودش دروغ بگوید یا کارهایش را توجیه کند، اما وقتی داخل قبر می‌شوی و به این باور می‌رسی که روزی باید در چنین جایی قراربگیری، نمی‌شود هیچ کاری را توجیه کرد، خلاصه اینکه شاید در زمان زندگی خانه‌هایمان با هم متفاوت است، اما آخرین خانه همه آدمها در این کره خاکی جز یک جای تنگ و تاریک نیست.
زندگی در نزدیکترین نقطه به مرگ
ابوالفضل جوان تلقین دهنده دیگری است که 6 سال سابقه کار دارد و سخنانش را با این جمله آغاز می‌کند: اینجا در دام دنیا نمی‌افتیم، چون می‌دانیم زرق و برق دنیا فقط برای فریب آدمهاست و آخر قصه همه آدمها در این زمین خاکی مشترک است.
وی می‌افزاید: اینجا در نزدیک ترین نقطه به مرگ زندگی می‌کنیم و مدام این درس برایمان تکرار می‌شود که هر چه هستی و هر که هستی باش، چون تفاوتی در ظاهر قصه آدمها در پایان راه دیده نمی‌شود، اما روح آدمها می‌تواند آرام باشد یا ناآرام از کارهایی که انجام داده در عذاب گرفتار شود.
از وی در خصوص احساسش نسبت به مردگانی که دفن می‌کنند و آخرین لحظه در کنارشان و درون قبر هستند بگوید که اظهار می‌دارد: صورت بعضی از اموات به قدری نورانی و آرام است که تصور می‌شود در خواب هستند و زمانی که در کنارشان هستی، احساس خاصی داری اما در مقابل بعضی مواقع پیش می‌آید که درون قبر برخی از اموات فضا به قدری سنگین می‌شود که نمی‌توان تحمل کرد.
ابوالفضل می‌گوید: برخی از مرده‌ها چشمان‌شان باز است عوام می‌گویند چشمش به دنیا بوده اما می‌شود اینگونه تعبیر کرد که مرگ حتی فرصت نداده چشمش را ببندد. و در کمتر از یک چشم به هم زدنی باید همه چیز را گذاشت و رفت و پس باید کاری بکنیم تا بانور اعمالمان این خانه تاریک روشن شود.
دفن تخم مرغ بامرده!
از علی و ابوالفضل می‌خواهم تا از رفتارها و باورهای عجیبی که در مدت زمان فعالیتشان شنیده و دیده‌اند تعریف کنند و آنها با اشاره به اینکه اینجا خرافات زیاد است به موارد جالبی اشاره می‌کنند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم؛ عده‌ای بر این باورند که اگر یکی از زوجین جوان فوت کند، برای آنکه دیگری از مرگ در امان باشد، تخم مرغی همراه میت دفن می‌کنند.
یک بار همراهان یک میت مقدار زیادی نمک آورده بودند تا بر روی مرده بریزند و می‌گفتند جاودانه می‌شود.
برخی‌ها وقتی 2 نفر از یک خانواده به فاصله چند روز فوت می‌کنند، کفشهای نفر دوم را نیز همراه میت در قبر می‌گذارند و اصطلاحاً می‌گویند کسی دنباله رو آنها نمی‌شود.
موردی بوده که مرغ سر بریده داخل قبر گذاشته‌اند، قرار دادن چراغ روشن داخل قبر، خوابیدن داخل قبر قبل از دفن میت به نیت کاهش فشار قبر از جمله خرافات قابل بیان دیگر می‌باشد.

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 52
  • نظرات در صف انتشار: 12
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • محمد IR ۰۸:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۶
    36 1
    باسلام اي کاش مي شد بعضي از مسئولين ، بازيگران ، ورزشکاران و.....را هرماه يک بار برد تا ببينند آخر کار چيست
  • م IR ۰۷:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۷
    21 0
    قابل توجه خودم و همگان و مديران و مسئولان
  • رسول IR ۲۳:۰۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    28 10
    شنيديد چي گفت گفت جسد زني 45 ساله را اوردند که ماري از او پيدا شد و مار گرفتند ولي مار ديگري پيدا شد بخدا قسم اين عذاب الهيست عذاب است بترسيد جوونا
  • قرباني اراک IR ۲۰:۵۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۲۹
    22 2
    سلام خداوند ارج دنيا اخرت به شما بدهد
  • قرباني ازاراک IR ۲۱:۰۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۲۹
    18 1
    سلام شبخير دوستان سلام مارا به اقا امام رضا برسان خوش به حال افرادي که خداوند متعال نسيب انها کرده اند
  • مرتضي IR ۱۶:۰۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    16 1
    چه خوب است اين سايت آن لاين شستن را نشان دهد زيرا در آنجا نميگزارند داخل شوي وببيني كه جاي انتقاد دارد...وبقول آقاي بهجت دنيا مثل ميله زنداني است براي مومن واقعي بياييد خوب باشيم
  • مجتبي IR ۱۹:۲۰ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۵
    32 0
    دوستان دنيا محل گذر است، پس به خودمان بياييم.
  • احمد IR ۱۶:۳۲ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۴
    19 1
    از اين مصاحبه لذت بردم ، لطفا مطالب بيشتري جمع آوري کنيد . منمنون
  • حسن IR ۰۹:۴۱ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۴
    11 2
    ايکاش مي شد ماهم در اين محل ها کار کنيم تا به خودمان بيايم
  • بنده خدا IR ۱۶:۰۷ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۰
    12 0
    واقعادنياهيچ ارزشي نداردي ذره فکرکنيم ميفهميم
  • محمد IR ۲۲:۵۰ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۹
    14 2
    کاش بانکي ها را يک روز ببرن اونجا تا کمتر از مردم بيچاره نزول بگيرن به خاطر پول همه چيز را فراموش کرده اند بي انصاف ها
  • سامره IR ۱۷:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۸/۱۸
    10 0
    باسلام به خاطرمطالب قشنگي که توسايتتون ميزاريدمتشکرم
  • مريم IR ۲۲:۴۶ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۳
    12 2
    واقعا بايد به اونهايي که فکر مي کنند واقعا دارن عدالت رو برقرار مي کنن ببرن اينجا که از مرده ها عبرت بگيرن چون اينا از اينهمه بيماري سرطان و ... که متاسفانه در بين جوانها و حتي کودکان به دنيا آمده هم خيلي زياد شده عبرت نمي گيرن
  • مرضيه IR ۲۳:۲۱ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۴
    15 0
    کاش منم وقتي بميرم که خدا واقعا گناهام و ببخشه و بيامرزه و آقا امام زمانم و ببينم بعد بميرم کاش وقتي ميميرم آقام ابا عبدالله پيشم باشه تا فشار قبرم و نفهمم کاش وقتي ميميرم کسي باشه که برام خيرات بده و قران بخونه کاش تا وقتي ميميرم مادرم زنده باشه کاش.. کاش...............
  • مرضيه از مارليک IR ۲۳:۲۴ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۴
    14 1
    برام دعا کنيد خدا من و ببخشه
  • سارا IR ۱۳:۵۸ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۳
    8 0
    خاطرات عبرت اموز بيشترى رو بذازيد
  • علي IR ۱۴:۱۰ - ۱۳۹۲/۰۹/۱۵
    10 0
    خدا ببخشه همون رو
  • سما IR ۱۰:۵۲ - ۱۳۹۲/۰۹/۱۸
    8 1
    خيلي تامل برانگيز همچنين زيبا بود
  • حسن ترکاشوند نهاوندي IR ۱۹:۳۸ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۷
    9 2
    اي انسانها عبرت بگيريد بخدا من دوستي داشتم دلش درد گرفت رفت بهداري يه امپول بهش زدن شوک بهش وارد شد فوت کرد بنده خدا جوون بود خدا رحمتش کنه مرگ از رگ گردن به ما نزديک تره به ناموس مردم نگاه نکنيد چون مستقيم وارد جهنم ميشويد شهدا را الگوي خود قرار بدهيم از همه چيز گذشتن حتي جونشون
  • شايان IR ۱۲:۲۳ - ۱۳۹۲/۱۱/۲۸
    10 0
    سلام عالي بود ممنون اميدوارم درس عبرتي باشه براي من و ديگران
  • !الهه IR ۱۶:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۱
    3 0
    اجالب د مدتها بود که از ياد مرگ غافل شده بودم ميروم توبه کنم ازتون ممنونم
  • مرضيه IR ۱۵:۲۷ - ۱۳۹۳/۰۲/۰۳
    5 0
    خدا به شما خير بدهد .اگر ادمها يقين داشتن ميميرن اينقدر بدي نمي کردند.يکي را ميشناسم براي بهم زدن زندگي ديگران هر کاري ميکند.حالا بچه هاي اين فرد تقاص کار هاي مادرشان را بس مي دهند .پس بدانيم انسانهاي درست کار وخير انديش باشيم
  • محمد IR ۱۵:۲۹ - ۱۳۹۳/۰۲/۰۳
    5 1
    به ادم ها بگويد غيبت نکنند به زندگي ديگران کار نداشته باشند
  • حسين صفائي راد IR ۲۰:۳۲ - ۱۳۹۳/۰۲/۰۶
    3 1
    اينجااخرخط است دراين دنيا براي آخرت چه کرده ايد؟دنيامحل گذراست وعمرمامثل بادگذران است....چه خوب است همه ماقبول کنيم که فرصت زيادي نداريم.خداوندميفرمايدمامرگ راازرگ گردن به شمانزديکترکرده ايم
  • گمنام IR ۱۹:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۹
    7 2
    سلام. من دوست دارم اينجورداستانهابخونم.من خيلي گناهکارم قبلادختر تقريبابي حجابي بودم اما8ماه عقدکرم وچادري شدم الان خييييلي اززندگيم ووضعيتم راضيم خدامنوخيلي دوست داشت اماهمش بخاطرگذشتم احساس گناه ميکنم قبلاازمرگ ميترسيدم اماالان نه زياد.اميدوارم جايي واسه جبران باش
  • سارا IR ۱۲:۰۱ - ۱۳۹۳/۰۲/۳۰
    5 1
    من سال گذشته تصادف سختي داشتم به طوري که هيچ کس فکرش را هم نميکرد زنده بمانم چه برسد بتوانم سلامتيم را بدست اورم اما به لطف خدا به دنيا برگشتم در لحظه اخر تصادف رويايي ديدم در صحرا يي بدون اب وعلف نشسته بودم هيچ کس و هيچ چيز نبود و صداي دو نفر را شنيدم يکي گفت ببريمش ديگري گفت نه برگرده اون لحظه اگه تمام دنيا را بهمن ميدادن انقدر خوشحال نميشدم حسش قابل توصيف نيست به خدا التماس کردم گفتم يه فرصت ولي متاسفانه هنوز نتوانستم از اين فرصت دوباره نهايت استفاده را بکنم به اين فکر کنيدکه چقدر زود دير ميشود
  • داشخانه.س IR ۱۰:۴۸ - ۱۳۹۳/۰۵/۳۱
    1 0
    خدا خيرتون بده.انتظار ميره مسؤلين از اين بندگان خدا که کار به اين سختي دارند بيشتر حمايت کنند. انشاا.. شرايطي پيش بياد ماهم بتونيم بياييم تو اينکار تا اينقد گناه نکنيم و هميشه به ياد خدا ومرگ باشيم.
  • نيلو IR ۱۵:۵۰ - ۱۳۹۳/۰۶/۰۳
    5 1
    لطفا احساس کسانيکه کاملا از مرگ برگشتند را بنويسيد و همچنين درمورد واقعيت پس از مرگ نه خرافات بيشتر توضيح دهيد مثلا نظر بزرگ مرحوم قاضي و يا علامه جعفري و... من محجبه نيستم اما نماز و روزه وتقريبا اعمالي که خداوند دستور داده انجام ميدهم و با لطف و عنايت خداوند سعي کردم هميشه از بدخواهي و بدگويي پرهيز کنم و از پروردگارم هميشه خواسته ام مرا از هر انچه که سبب دوري از او ميشود دور کند ولي حجابم کامل نيست وبه ان اعتقادي ندارم فقط راهنماييم کنيد نه نصيحت( در پناه حق
  • ندا IR ۱۲:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۶/۰۵
    3 0
    وقتي آدما خيلي خوشحالن يا خيلي ناراحت بهترين راه براي اينکه جلو نفسشون گرفته بشه ديدن و فکر کردن به مرگه و واقعا آرامش ميده
  • akram IR ۱۹:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۹/۲۴
    1 0
    دیدن این تصاویر ارومم کرد خیلی دلم میخاست برا یکبارم شده جایی ک مادرم بوده روببینم هزارافسوس....
  • هانیه IR ۰۰:۴۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۲۴
    1 0
    واقعا شرایط سختی دارند توروخدا این ادما مارو برای با خدا روبروشدن طهارت میدن حمایت کنید خدایا ماروببخش کمکمون کن از بدیها دورباشیم
  • فاطمه IR ۱۶:۳۵ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۹
    7 0
    من خیلی گناه دارم اما چند وقته از بیشتره گناهام توبه کردم و از خدا میخام منو هیچ وقت تنها نذاره مخصوصا موقع مرگ.برا دعا کنیین خدا توبمو بپذیره.الهی آمییییییییین
  • نازنين IR ۱۲:۰۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۶
    2 0
    واقعا زيبا و در عين حال تكان دهنده...با اين كه همه ما ميدونيم يه روز ميميريم اما بازم گناه ميكنيم..خدايا ببخش مارو.....
  • لاله IR ۲۲:۳۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۸
    8 0
    از مشکلات زندگیم، حال خیلی بدی داشتم. با خوندن این متن و فکر مرگ، و دل چر از آشوبم که رو سنگ غسالخونه آروم میگیره، آروم شدم...إنشاءالله خدا هممون رو چاک کنه و به ملاقاتش ببره.
  • شما IR ۱۵:۱۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۸
    4 0
    یکم اروم شدم ممنونم دیگه غصه نمیخورم
  • حامد IR ۱۶:۰۲ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۴
    2 6
    سلام من۱۶سالمه من دنیا رو جز بیهوده وخالی نمیبینم. به خودم میگم زندگی هیچ ارزشی نداره اخرش که باید بمیرم چرا اینقدر سختی بکشم. میخوام وقتی به سن قانونی رسیدم برم سوریه عضو نیرو های مدافع حرم بشم.انشااله خداشهادتو نصیبم کنه.وکمکم کنه از این تصمیمم برنگردم.
  • حسین IR ۱۰:۰۰ - ۱۳۹۴/۰۸/۲۰
    4 2
    ولی ما انسانها خیلی زود فراموش کاریم فقط انسانهای مخلص از اینها درس میگیرند
  • نسرین IR ۱۶:۲۰ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۸
    2 1
    خیلی خوب بود ,ادم این چیزارو میشنوه از مال دنیا دست میکشه ,خدا از سر تقصیراتمون بگذره
  • سارا IR ۱۶:۳۴ - ۱۳۹۴/۱۰/۲۵
    3 0
    خدایا من رو به خاطر همه ناشکری هاوناسپاسی هایم ببخش .چه قدر امروز سرمسایل مادی باشوهرم دعواکردم..ای وای خدایا من رو ببخش..
  • محمدرضاملکی IR ۰۲:۴۸ - ۱۳۹۴/۱۰/۲۶
    3 1
    ای کاش بتوان حقوق کارمندان بهشترضا اضافه گردد واقعادرسرماگرما ماه رمضان سخته کارشون
  • ساینا IR ۲۲:۲۴ - ۱۳۹۵/۰۲/۰۹
    1 0
    فقط میدونم دنیا.دنیای بی ارزشیه وامیدوارم بابته تمامه گناهانی که کردم خدا ببخشه منوشرمندش نباشم .
  • محبوبه IR ۱۲:۱۵ - ۱۳۹۵/۰۲/۲۸
    1 0
    سلام.واقعا با داشتن اين شغل ارزش بوسيدن دستاتون رو دارين.هر چي هم بهتون بدن كمه.اونجايي كه نوشته بود خانومي كه غسلش دادن داشت اشك ميرخت دلمو به لرزه انداخت .اونا آرزو ميكنن فقط چند ثانيه برگردن كمش يه صلوات بفرستن فرصتاتونو از دست ندين.
  • سید مجتبی روحی IR ۱۹:۳۴ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۴
    1 3
    سلام من دفعه ی اولمه که به اینجا اومدم خیلی برام جالبه دست همگی درد نکنه