گروه سياسي- مليحه زرين پور - یکي از تمايزات اساسي ايران با کشور‌هاي غربي در واقع همين است که ما در مقابله با تروريست‌ها به صورت جدي وارد عمل شديم و از طرفي در ايجاد تروريست به اين معنا هيچ نقشي نداشتيم،

غرب به دنبال کنترل رشد جمعيت مسلمانان اروپاست

در حالي که غربيها نقش داشتند و به همين دليل مبارزه ما با آنها يک مبارزه جدي و واقعي بود؛ از اين نظر که يک نيرويي در منطقه به وجود آمده و امنيت منطقه را به خطر انداخته و با ايجاد اقدامات تروريستي، منطقه را نا امن ميکند، همه چيز را به آشوب ميکشد و خون بيگانهها را ميريزد، ما با اين نگاه است که وارد مبارزه با تروريست در منطقه شديم. هيچ نفعي هم به لحاظ شخصيتي از مبارزه با اين گروهها نداشتيم، جز اينکه ما اين گروهها را براي صلح و آرامش منطقه خطرناک ميديدم، به همين سبب وارد مبارزه با اين گروهها شديم. امروزه اين مردم دنيا هستند که بايد قضاوت کنند که حتي مبارزه ما با تروريست با مبارزه روسيه هم فرق ميکند، چرا که روسيه براي بازيافت آن وجاهت جهاني خود که احساس ميکند، بعد از فروپاشي  شوروي سابق از دست داده و در پي جبران آن است، وارد جنگ با داعش شده است، هر چند دلايل ديگري هم دارد. مبارزه واقعي با تروريست زماني معنا دارد که هم تعبير درستي از تروريست داشته باشيم و آنها را کامل بشناسيم و هم هدف اصلي از اين مبارزه مقابله واقعي با گروههايي باشد که امنيت جهان را به مخاطره انداختهاند. قدرتهاي بيرون از منطقه در شرايطي که مردم خود منطقه دارند به آگاهي ميرسند که مشکل از کجاست و چطور ميشود با آن مقابله کرد، نمي توانند با سلطه اقتصادي يا برخوردهاي نظامي به منافع خود دست يابند، به همين سبب چنين گروه هايي شکل ميدهند و بعد در قالب حمايت و برخورد با آنها حضور خود در منطقه را تقويت ميکنند تا به اهداف خود برسند. در حالي که ايران به عنوان يک مسأله انساني وارد آن شده، چرا که يک نيروي غير انساني در منطقه و براي کشورهاي منطقه ايجاد نا امني و وحشت کرده و بايد از بين برود و ايران همه همت و تلاشش از ورود به حمايت از مقاومت در سوريه و عراق هم بر اين اساس بوده است؛ اين تفاوت اساسي است که بايد در عرصه سياست خارجي براي مردم جهان آشکار و بيش از پيش تبيين شود که برخورد ما با تروريست نسبت به آنچه به عنوان تروريست مينامد با عملکرد غربيها که فقط براي منافع خود وارد آن ميشوند، متفاوت است.

 

13 نوامبر 2015 مصادف بود با حادثه تروريستي در پاريس، حادثه اي که با کشته شدن تعدادي از مردم پاريس و ايجاد وحشت و نا امني در فرانسه همراه بود. اين مسأله به اذعان بسياري از تحليلگران اهداف پيدا و پنهان بسياري دارد که نياز به بررسي ابعاد بسياري از آن احساس ميشود. چرا که از يک طرف با ايجاد موج اسلام هراسي توسط غربيها و نسبت دادن اين نا امنيها به اتباع سوريه و عراق دست ناتو را براي حضور نظامي در منطقه غرب آسيا باز ميکند و از ديگر سوي نقش دستهاي پشت پرده را براي رسيدن به اهداف خاصي را نشان ميدهد؛ در همين زمينه و براي بررسي بيشتر چرايي اين حادثه پاي صحبتهاي دکتر «محمد حسين جمشيدي»، عضو هيأت علمي گروه روابط بين الملل دانشگاه تربيت مدرس نشسته ايم. آنچه پيش رو داريد گفتوگوي «قدس» با اين  تحليلگر مسايل استراتژيک است.

 

 رشد مسلمانان

*جناب آقاي جمشيدي!بفرماييد که حوادث اخير در پاريس را چطور تحليل ميکنيد؟ ناآراميهاي داخلي اخير فرانسه و تظاهرات عليه سياستهاي نظام
سرمايه داري را چقدر در اين امر دخيل مي
دانيد؟

اولين و مهمترين تحليلي که ميشود از اين ماجرا ارايه کرد، نوعي اقدام براي بزرگ نمايي اسلام هراسي در اروپاست بخصوص با توجه به گفتوگوهايي که در وين در مورد وضعيت آينده سوريه و مسايلي که به پسابرجام ايران و همچنين ورود روسيه با شدت بيشتري به جنگ با داعش در سوريه است؛ اولين مسأله، بزرگ نشان دادن اين امر است که خود از چند جنبه قابل بحث است؛ يکي از اين جهت که به رشد مسلمانان در فرانسه توجه دارد که اين رشد از يک طرف از طريق مهاجرتها و سيل حرکتي مسلمانان در قالب آوارگان از سوريه و عراق انجام ميشود و چه رشد جمعيتي خود مسلمانان در اروپاست.

در حقيقت، دست پشت پرده اين ماجرا ميخواهد رشد مسلمان در اروپا را تهديدي براي آينده اروپا نشان دهد.

نکته دوم که نتيجه همين رشد جمعيتي مسلمانان در اروپاست، در واقع تغيير ترکيب جمعيتي اروپا خواهد بود. خيلي از نگاهها امروز متوجه اين مسأله شده که با افزايش مسلمانان ترکيب جمعيتي اروپا تغيير ميکند و اين ميتواند تهديدي براي آينده اروپا محسوب شود، به همين دليل برخي از تحليلگران به اين امر توجه داشته اند که حادثه 13 نوامبر 2015 زمينه اي براي بازگشت به ناسيوناليست اروپايي و پايان دادن به نگرش چند فرهنگي و حتي پروژه اتحاديه اروپاست و از سوي ديگر تغييرات جمعيتي خطرناک خواهد بود. اين حادثه براي اين رخ ميدهد که اروپاييها را متوجه اين امر کند که جلوي رشد مسلمانان و تغيير ترکيب جمعيتي را بگيرند.

از سوي ديگر اتفاقاتي که معمولاً در اين راستا رخ ميدهد به اين جهت است که افراطي هايي که در اروپا هستند و نسبت به مسلمانان ديد منفي تري دارند سر کار بيايند؛ چنانکه در حادثه قبلي در فرانسه يکسري تغييرات سياسي در اين کشور رخ داد و احزاب تند و مخالف مسلمانان سر کار آمدند. به عبارتي انجام گرفتن چنين حوادثي در قلب اروپا تلاش در اين راستاست که مردم اروپا را به اين سمت سوق دهد که رشد مسلمانان براي اروپا تهديد است و بايد ترکيبات سياسي به گونه اي تغيير کند که جلوي اين تهديدها گرفته شود.

در واقع دستهاي پشت پرده ميخواهد، اين چنين القا کند که تروريسم اسلامي در دنيا در حال رعب و وحشت است و ديگر به اقدامهاي تروريستي در منطقه غرب آسيا بسنده نکرده و اين اقدامها دارد به ديگر نقاط دنيا هم کشيده ميشود که اين مسأله در ادامه پروژه اسلام هراسي غرب است و نه تنها اروپا که کل جهان بايد آمادگي براي مقابله با آن را داشته باشند. برخي تحليلگران قايلند که در واقع داعش ميخواهد در فرانسه ايجاد ناامني کند تا مردم و سياستمداران اين کشورها  انگشت اتهام خود را سوي مسلمانان بگيرند و در نتيجه مقابله جهاني  با مسلمانان را بيشتر کند.

اين حوادث براي آن است که اذهان مردم دنيا را از يک سو و متحدين آمريکا در اروپا  را از ديگر سوي متوجه اين مسأله کند که مقابله با جنبش جهاني اسلام به عنوان حرکتي که در پي گسترش اسلام از طريق اقدام خشونت بار هست، را بگيرند؛ ولي اينکه اين حوادث چقدر به ناآراميها و سياستهاي خود فرانسه مربوط ميشود ضعيف ولي قابل طرح است، چرا که اگر اين حوادث تأثيرگذار باشد در سياست خارجه فرانسه مؤثر است نه سياستهاي داخلي آن و اين امر متوجه سياست خارجي اولاند است.

 

 شرق آسيا، هدف جديد غرب

*تلاش کشورهاي غربي را در راستاي برجسته سازي اصل 5 ناتو و دخالت دادن ناتو به حضور نظامي در غرب آسيا را چطور تحليل ميکنيد؟ در حالي که دستگاههاي اطلاعاتي فرانسه عوامل اصلي اين حوادث را از اتباع خود اروپا و بروکسل عنوان ميکنند؟

اين کاملاً درست که به لحاظ مقرراتي هدف ناتو و آنچه در مواد اساسنامه آن آمده اين است که در شرايطي که تهديدي براي خاک اعضاي ناتو ايجاد گردد، ميتواند وارد عمل شود، البته اين مسأله به بيرون آن سرايت نمي کند. ولي نمي توان آن را به گونه اي تفسير کرد که ناتو نتواند به مناطق ديگر جهان وارد شود، چرا که بحث اصلي ناتو تأمين امنيت سرزمينها و اتباع اعضاي ناتو است، حالا از هر ناحيهاي که تهديد شود و اينها با تفسير اين ماده ميتوانند از اين مسأله استفاده کنند و پاي ناتو را به وسط بکشند که وارد ماجراي سوريه و عراق شود.

حمله اي تروريستي از سوي کساني که احساس ميشود، جايگاه اصليشان سوريه و عراق است براي اين اعضا رخ داده است؛ فرض ميکنيم تروريستهاي داعش به صورت مستقيم و بدون دخالت غرب و آمريکا دست به اين اقدام زدهاند، اين مسأله از سوي ناتو اينگونه قابل تفسير است که اصولاً تهديدي عليه خاک و سرزمين اروپا صورت گرفته به همين جهت اصول اساسنامه اين اجازه را به ناتو ميدهد که براي دفاع از آنها و تحت عنوان خنثي کردن اين تهديد و جلوگيري از خطر وارد منطقه شود.

اين تحليل درستي نيز به نظر ميرسد، چرا که يکي از راهبردهاي اصلي غرب و آمريکا در فضاي فعلي، اين است که براي رسيدن به ترتيبات امنيتي جديد در منطقه غرب آسيا و زمينهسازي براي ايجاد ساختارهاي سياسي منطقه به گونهاي اقدام کنند که با منافع آنها انطباق داشته باشد؛ در حالي که خود اقدام لازم را براي مقابله با تروريست در منطقه انجام ندادهاند، ناتو ميتواند به عنوان قائم مقام آمريکا و کسي که براي کشورهاي اروپايي احساس خطر ميکند، وارد منطقه شود.

 

 مهار چين

البته اينجا بحث ديگري هم وجود دارد و آن اينکه برخي ميگويند که اگر ما کاري براي رسيدن به ترتيبات جديد در منطقه غرب آسيا نداشته باشيم، آمريکا يک راهبرد جديد مطرح ميکند با نام گردش به شرق و مهار چين که با توجه به توسعه اقتصادي چين در جهان که بتدريج نه تنها به لحاظ اقتصادي بلکه به لحاظ فرهنگي هم امروز رقيب آمريکا و اروپا شده است؛ آمريکا براي اينکه خود را متوجه مقابله با توسعه چين در جهان کند و جلوي رشد اين اقدام چين را بگيرد، نياز دارد که متحدينش که اروپا و ناتو هستند، جاي خالي او را در منطقه پر کند تا آمريکا با خيال راحت به مسأله چين بپردازد.

آمريکا تحرکاتي هم در نزديکي چين انجام ميدهد، مانند اعزام ناوهاي هواپيمابر و
 بمب افکنهاي بي 53 و اتحاد با همسايگان پکن که اينها روندي افزايش هم در سالهاي اخير داشته و نشان ميدهد که آمريکا يک قصد جدي براي حضور در منطقه شرق آسيا و مقابله با گسترش فرهنگ چيني در منطقه شرق آسيا دارد؛ به همين جهت اگر آمريکا بخواهد همه تلاش خود را صرف فعاليت در شرق آسيا کند، نياز دارد که جاي نقش او را در منطقه غرب آسيا اروپاييان چه به صورت کشور و چه در قالب ناتو بازي کنند.

 غرب آسيا در انتظار داعش

* يک مقام آمريکايي از ارسال محموله جديد سلاح به تروريستهاي سوريه که واشنگتن از آنها به عنوان ميانه رو نام ميبرد خبر ميدهد؛ به نظر شما اين اقدام تا چه حدي در ادامه بحران سازي و به خطر افتادن امنيت جهاني نقش دارد؟ آيا اين اقدام زمينه سازي براي تکرار حوادثي چون پاريس است؟

در واقع سياستي که غربيها چه آمريکاييها و چه اروپاييها در برخورد  با جهان اسلام در پيش گرفتهاند، حالت يک شمشير دولبه را دارد. يک طرف آن حمايت و طرف ديگر آن کوبيدن است و هر دو با هم است به اين معنا که وقتي ميخواهيم با خصم بزرگي روبهرو شويم در داخل نيروهاي مقابله با آن را تجهيز ميکنيم.

فلسفه شکل گيري داعش در منطقه غرب آسيا و حتي قبل آن گروههاي  تروريستي ديگر چون طالبان به همين جهت بوده و نقش  و تأثير غرب در شکل گيري آنها غير قابل انکار است که اين گروههاي تروريستي دست پرورده غربيها هستند.

 

 عوام فريبي به نام مبارزه با داعش

اين دست پروردهها را غربيها به دو صورت به کار ميگيرند؛ يکي اينکه  آنها را تقويت ميکنند در جهت مقابله با مخالفان و کساني که منافعشان را در جهان به خطر مياندازند، يعني مقابله مستقيم با مخالفان و از سوي ديگر براي رسيدن به اهداف از پيش تعيين شده از آنها بهره ميگيرند. آنچه بنده از مسأله پاريس و تقويت کردن اين گروههاي تروريستي توسط آمريکا استنباط ميکنم، اين است که غربيها از يک طرف از داعش با عنوان نيروهاي مردمي يا هر عنوان ديگري حمايتهاي مختلف مالي و پولي، تسليحاتي و حتي نظامي و آموزشي ميکنند و از سوي ديگر ميبينيم که اقداماتي از اين گروه تروريستي  سر ميزند که در ظاهر مخالف منافع آنهاست.  پس طبيعي است که از اين نيروها به دو صورت استفاده ميشود؛ اول مقابله مستقيم با کساني که آنها را دشمن خود ميدانند، مانند اقداماتي که داعش در يمن، سوريه و عراق انجام ميدهد و ديگري اقدامات غيرمستقيم است يعني از اين نيروها براي ايجاد يک نوع موج وحشت استفاده ميکنند تا بگويند اين نيروها  پيرو و آلت دست ما نيستند، بلکه مستقل هستند و کمک ما به آنها کمکهاي انسان دوستانه به نيروهاي معتدل است، به همين جهت عملکرد خود را از طريق اين گروهها پوشش ميدهند.  هيچ کدام از اين حملات به سياستمداران در مجالس و پارلمانها کاري ندارد، بلکه متوجه مردم عادي است و خود اين نشان ميدهد که دستي در کار است، چرا که اگر داعش به عنوان يک نيروي مستقل بخواهد کاري کند يک راست سراغ مکانهاي سياسي و نظامي ميرفت و همين که نمي روند نشان دهنده دستهاي پشت پرده اين حوادث است. اينکه نشان ميدهند داعش با غرب و آمريکا هم مشکل دارد، تنها عوام فريبي است و از سوي ديگر چون داعش يک گروهک مسلمان است و در خاک اروپا اين کارها را ميکند، پس مشکل از مسلمانان است و ما بايد با آنها بجنگيم!  اين اقدام آمريکا ميتواند سبب نا امنيهاي دنباله دار در دنيا شود و امنيت جهاني را به خطر مياندازد.

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • علی IR ۲۳:۵۶ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۲
    0 0
    متاسفانه سیاست درهای باز اروپای غربی به ضررش شده است ،مسلمانان به دلیل تفکرِ اسلامی که دارند هیچ وقت جزء جامعه اروپایی نمی شود و همیشه نگاه غیرخودی به جوامع اروپایی دارند(منظورم عموم مسلمانان هست و نه همه)، خودم به عنوان کسی که کودکیم در اروپا بزرگ شدم به دلیل اینکه اکثر مراجع اهل کتاب را نجس و کافر می دانستند و هنوز هم عموما نجس می دانند (چه برسد به غیر اهل کتاب) , اینکه مسیحیان را منحرف می دانستیم به این دلایل پدر و مادرم هیج وقت علاقه نداشتند با اروپایی ها رفت و آمد کنیم فقط یک دوست اروپایی داشتیم که تازه شیعه شده بود و از ما هم بدتر بود چون پدر و مادرش کمونیست بودند، پدر و مادرش را ترک کرده بود و توی مسجد شیعیان زندگی می کرد. عموم مسلمانان متعصب در اروپا زندگی می کنند باز ناراضی هستند اگر ناراضی هستند بروند کره شمالی، بروند چین زندگی کنن