حالا میگفت: بنویسید رمضان را به خصوص آخرین پنجشنبه رمضان را چگونه گذراندهاید؟
اما دیگر نه من بچهام و نه آن دوران دنیای کودکی وجود دارد.
با این حال آخرین پنجشنبه ماه رمضان امسال برایم بسیار زیبا گذشت. چون به بازارچه غذایی رفتم که توسط بچههای تئاتر گروه باران (معلولان جسمی حرکتی) برپا شده بود.
پنجشنبه آخر رمضان، نزدیک افطار خیابان امامت 12- پلاک 11 وقتی به محل بازارچه رسیدم که صدای «ربنا» در فضای کوچه و خیابان پیچیده و مؤمنان را به سفرههای افطار دعوت میکرد.
خیابان شلوغ و جای پارک نیست، عدهای میآیند و دنبال جای پارک هستند و عدهای با ظرفهای غذا در دستشان در حال بازگشت هستند. همه جور آدم دیده میشود.
ولی همه یک هدف مشترک دارند آن هم افطار با غذاهایی که محصول تلاش و زحمت بچههای تئاتر گروه باران است و قرار است عواید حاصل از فروش این بازارچه به نفع کودکان معلول حسی حرکتی صرف شود.
بچههای باران از همان ابتدای ورود در عین معلولیت با خوشحالی سلام و خوشامد میگویند و حیاط خانه پر از آدمهای خوبی است که خود را به این بازارچه رساندهاند تا در کمک به کودکان معلول حسی حرکتی سهیم باشند.
یک میز اختصاصی مملو از کوکو و رولت و کشک و بادمجان و... یک میز پر است از انواع شله زرد و ژله و... یک میز نان و پنیر و سبزی و خرما و کنار آن شربت زعفران و جای... گوشه حیاط هم قابلمه بزرگ آش رشته و خانم جوانی که مشغول پر کردن پیالههای آش است در حالی که از ناحیه پا مشکل حرکتی دارد و... در کنار آن هم چیزهای دیگری است که به نفع کودکان معلول حسی حرکتی به فروش میرسد بر روی میز دیگری شماری کتاب نوشته حمید کیانیان کارگردان و سرپرست گروه باران برای فروش به نفع کودکان معلول و لوازم تزئینی و... و عروسکهای پارچهای و بافتنی و دست ساز بسیار زیبا که ساخت بچههای معلول حسی حرکتی است و به شاخههای درخت وسط حیاط آویزان شده و برای عرضه به مشتریان خودنمایی میکند.
زیباتر از آن حضور انسانهای بامعرفتی است که در شرایط سنی خاص (سالمند و...) به این بازارچه آمدهاند و روی بالکن و داخل ساختمان دورمیزی نشسته تا با غذاهای دستپخت بچههای معلول گروه تئاتر باران روزه خود را افطار کنند.
راستی چه منظرهای از این زیباتر که مردم ما هنوز هم شادیهایشان را با دیگران تقسیم میکنند.
نمیدانم چطور برایتان توصیف کنم؟ بچههایی را که به لحاظ جسمی و حرکتی به اندازه دیگران قدرت حرکت ندارند و مثل آدمهای سالم نمیتوانند فعالیت کنند، اما «امید» دارند و میخواهند با تمام قدرت با ناتوانی بجنگند و با معلولیت خود کنار بیایند.
وقتی خواستم با حمید کیانیان کارگردان و سرپرست گروه گفت و گو کنم آن قدر سرش شلوغ بود که ترجیح دادم وقتش در اختیار بچههای گروه و میهمانان باشد و با سمانه احسانی که خود نمونهای دوست داشتنی از بردباری و اراده است گفت و گو کنم چون با مشکل قطع نخاع و عوارض مربوط به آن باز هم عشق و امید به خدا دارد و مینویسد و گویندگی میکند و نمایشگاه نقاشی برگزار میکند و با دهان نقاشی میکشد و به دیگران (معلولان نظیر خودش) نیز امید میدهد.
* اولین گروه تئاتر معلولان ایران
او درباره این گروه میگوید: «بچههای باران» به کارگردانی حمید کیانیان به عنوان اولین گروه تئاتر معلولان ایران از سال 87 فعالیت خود را آغاز کرده و با حدود 40 نوجوان و جوان معلول حسی حرکتی تاکنون افزون بر مشهد در شهرهای تهران، سنندج، شیراز، رفسنجان، فردوس، کرمان، زاهدان، یزد، خواف، چالوس و... حدود 270 تا 280 اجرا داشته است .وی در خصوص شکل گیری گروه تئاتر باران خاطرنشان میکند: بچههای باران که معلولان حسی حرکتی حدود 19 تا 25 ساله هستند و به خاطر مشکلاتی از قبیل CP (فلج مغزی)، فلج اطفال، قطع نخاع، نانیسم (کوتاهی قد) و... دچار معلولیت شدهاند توسط حمید کیانیان کارگردان و سرپرست گروه از بین مجموعه توانیابان انتخاب و به صورت اولین گروه تئاتر معلولان ایران شکل گرفتهاند که یک جمع صمیمی و هنرمند را تشکیل میدهند.
*برنامههای گروه باران
احسانی به برنامههای گروه باران اشاره کرد، اظهار میدارد: هر پنجشنبه صبح ساعت 5/7 در پارک ملت بچههای باران با پوشش و گرم کن سفید و با آرم مخصوص گروه حضور خودشان را در اجتماع اعلام میکنند تا با مردم و جامعه ارتباط بیشتری داشته باشند، بنابراین چناچه با بچههای باران روبهرو شدید لطفاً آنها را «ببینید».
افزون بر آن تدریس در کلاسهای تئاتر درمانی توسط حمید کیانیان کارگردان و سرپرست گروه یک روز در هفته انجام میشود.
سمانه ادامه می دهد: من هرگز گلایه نمیکنم و همیشه خدا را شکر میگویم. فقط میخواهم مردم به بچههای معلول احترام بگذارند و آنها را ببینند، چون آنها هم مخلوق خدا هستند فقط با معلولیت و ناتوانی نسبت به افراد سالم.
از مسؤولانی که در ارتباط با این بچهها میتوانند کاری انجام دهند میخواهم از آنها حمایت کنند.میخواهم بگویم معلولان حسی حرکتی هم میتوانند برای جامعه و مملکتشان افتخارآفرین باشند. چون دوست ندارند «سربار» زندگی کنند و میخواهند روی پای خود بایستند حتی اگر از داشتن دو پای سالم محرومند و... .
۴ مرداد ۱۳۹۳ - ۲۳:۳۱
کد خبر: 225304
پروین محمدی: قدس ویژه خراسان - دلم میخواست هنوز هم بچه بودم و مثل آن زمانها که معلمم موضوع انشا میداد و میگفت بنویسید: تعطیلات نوروز را چگونه گذراندهاید.
نظر شما