تحولات منطقه

از ابتدا تا انتهای مصاحبه مهدوی کیا می شد همه حس ها را تجربه کرد. هیجان، آرامش و خشونت. ابتدای مصاحبه تحت تاثیر حجب و حیای همیشگی مهدوی کیا بود. با همان متانتی که فقط خاص اوست، وارد مصاحبه شد اما به تدریج جو تغییر کرد.<BR> <BR>

مهدوی کیا؛ از بازگشت و دنیزلی تا اختلاف با کریمی+عکسهای دیدنی
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

به گزارش قدس انلاین به نقل از تماشا , از ابتدا تا انتهای مصاحبه مهدوی کیا می شد همه حس ها را تجربه کرد. هیجان، آرامش و خشونت. ابتدای مصاحبه تحت تاثیر حجب و حیای همیشگی مهدوی کیا بود. با همان متانتی که فقط خاص اوست، وارد مصاحبه شد اما به تدریج جو تغییر کرد. قابل پیش بینی نبود که او با شخصیت محجوبش بتواند اوج هیجان و حتی اوج عصبانیت را به نمایش بگذارد اما این اتفاق افتاد.

زمانی که درمورد دوران بازیگری اش در هامبورگ و بوندس لیگا صحبت می کرد و انگار تمام آن صحنه ها یکی پس از دیگری از جلوی چشمش می گذشت، هیجانی ناب را به معرض نمایش گذاشت اما وقتی بحث به فوتبال ایران کشید، جو عوض شد.

 

صحبت کردن راجع به داماش و اتفاقاتی که در گیلان برای او افتاده بود، او را به اوج عصبانیت کشاند؛ عصبانیت از قضاوت های بدی که راجع به او شده بود و برچسب هایی که برای اولین بار به او چسبانده بودند. اولین بار بود که این عصبانیت را در چهره و صدای مهدوی کیا می دیدیم. صحبت های بیشتر را از زبان خودش می خوانید.

*بعد از 13 سال به پرسپولیس برگشتی. به نظر خودت زمان مناسبی برای بازگشت بود یا کمی دیر آمدی؟

دقیقا 13 سال گذشت. دقیقا 13 دی بود که آخرین بازی ام را برای پرسپولیس انجام دادم و بعد از 13 سال به این تیم آمدم. خیلی زود گذشت و اصلا باورم نمی شود که این زمان گذشته است. نمی دانم دیر است یا زود، خیلی دوست داشتم دو سال پیش این اتفاق می افتاد و زمانی که به ایران آمدم، به پرسپولیس می آمدم اما به دلایلی این اتفاق نیفتاد تا امروز به پرسپولیس بیایم. خیلی خوشحالم بعد از 13 سال به تیمی برگشته ام که از بچگی عاشقش بودم. چهار سال رویایی را در این تیم گذراندم و روزهای بسیار خوبی در ایران و آسیا داشتیم.

*باتوجه به روندی که در فوتبال آلمان داشتی و حسابی در آن فضا جا افتاده بودی، هیچ کس فکرش را نمی کرد که روزی به ایران بیایی و چند سال در لیگ برتر بازیکنی. خودت فکر این روز را می کردی؟

هیچ وقت فکر نمی کردم بازهم در ایران فوتبال بازی کنم. البته از روزی که رفتم، همیشه در ذهنم بود که باید با پیراهن پرسپولیس خداحافظی کنم اما اینکه چند سال در ایران و در یک تیم دیگر بازی کنم، فکر نمی کردم اتفاق بیفتد. اما به خاطر مشکلاتی که قبلا توضیح دادم، برگشتم. فکر می کنم در یازده سالی که در فوتبال آلمان بودم، توانستم نماینده خوبی برای ایران باشم.

سال هایی که در هامبورگ بازی کردم، خوب بودم و حتی بعد از سال ها توانسته ام رابطه خوبم را با مسئولان و هواداران این تیم حفظ کنم. دوست دارم در یک مرحله دیگری از فوتبال اروپا ادامه دهم و آن هم بحث مربیگری است که صحبت هایی شده و دوست دارم مربیگری را از پایه و در اروپا آغاز کنم. همان طور که در بازیگری پله پله بالا آمدم، دوست دارم در مربیگری هم این مرحله را طی کنم.

 

*برنامه 90 یک نظرسنجی گذاشت درمورد موفق ترین لژیونر ایران که در آن نظرسنجی علی دایی اول شد. این درحالی بود که همه فکر می کردند به خاطر تداوم حضورت در فوتبال آلمان، مردم به شما رای دهند. نظر خودت در این مورد چیست؟

به نظرم تداوم در فوتبال اروپا بسیار مهم است و یک بحث جدی می خواهد. در فوتبال اروپا تیم ها بدنسازی بسیار سختی دارند و اینکه شما بیش از یک دهه در فوتبال اروپا بمانید، نشان می دهد که روحیه بالا و پشتکار زیادی داشته اید. بازی کردن در اروپا مشکلات خیلی خیلی زیادی دارد و بالا و پایینش زیاد است.

من در اروپا هم دوران خوب داشتم و هم دوران بد و حتی چند ماه سکونشین بودم اما آن قدر جنگیدم تا بتوانم حقم را بگیرم. همیشه وحید هاشمیان را ستایش می کنم که یازده سال در فوتبال آلمان بود و واقعا این کار آسانی نیست. بریا من هم بیشتر زمانش خوب بود، با اینکه یک سال آخر روزهای خوبی نداشتم. زمانی که در هامبورگ بودم، به اکثر چیزهایی که می خواستم، رسیدم و عناوینی به دست آوردم که برای یک بازیکن ایرانی ارزشمند است. امیدوارم در آینده بازیکنانی پیدا شوند که بتوانند این راه را ادامه دهند.

*به نظر می رسد دیگر نسل بازیکنان لژیونر در آلمان تمام شده است.

من و وحید دیگر آخرین بازیکنان بودیم. زمانی 14، 15 بازیکن در فوتبال آلمان بودند اما مدت هاست بعد از ما دیگر بازیکنی نرفته است.

*چرا؟ به نظر می رسد علاوه بر مسائل فوتبالی، شرایط اجتماعی و سیاسی هم در این قضیه موثر بوده.

شاید اما آن زمان تیم هایی مانند استقلال و پرسپولیس بیشتر بازیکن می ساختند و شرایط فوتبال هم بهتر بود. شما ببینید چند بازیکن از این دو تیم ترانسفر شده اند.

*یعنی فقط به خاطر کیفیت بازیکنان آن دوره بود که ترانسفر می شدند؟

نه. بارها بحث کرده ام که تنها جایی که فوتبال اروپا به فوتبال آسیا توجه می کند، جام جهانی است. مثلا فینال جام ملت های آسیا در اروپا در حد یک خبر سه چهار ثانیه ای مورد توجه قرار می گیرد اما جام جهانی جایی است که همه بازیکنان زیر ذره بین باشگاه های اروپایی قرار می گیرند.

 

*لیگ کشورهایی مانند کره و ژاپن را هم دنبال نمی کنند؟

نه. البته بحث لیگ این کشورها به خاطر اسپانسرهایی که دارند، جدا از کشورهای دیگر است. شرایط یرا که بازیکنان ایرانی در اواخر دهه 70 در فوتبال اروپا داشتند در حال حاضر بازیکنان کره و ژاپن دارند بازیکنانی بسیار باکیفیت که در تمام لیگ های اروپایی حضور دارند. تا اواخر سال 90 ژاپنی ها جزو تیم های درجه دوم و سوم آسیا بودند اما با یک برنامه ریزی صحیح به جایگاه فع لی شان رسیده اند. آنها چند بازیکن باتجربه اروپایی را به لیگشان آوردند، تماشاچی و اسپانسر را جذب کردند و نتیجه اش این شد که می بینید.

اما برای ما برعکس این قضیه اتفاق افتاد. فوتبال ما بسیار پویا بود و فوتبالمان زنده شده بود، بعد از آن، فوتبالمان را حرفه ای کردیم درحالی که هیچ امکانات حرفه ای نداریم و AFC هم سهمیه های ما را کم می کند، بحث دیگری که متاسفانه در فوتبال ما پررنگ شده، بحث نتیجه گرا بودن است که هم در فوتبال نتیجه گرا شده اند. مدیر یا مربی می خواهد خودش را ابقا کند و بماند و به همین دلیل هم برنامه درازمدت وجود ندارد. یک بحث دیگر هم که ساعت ها می شود درمورد آن بحث کرد فوتبال پایه است.

زمانی که در تیم های پایه بازی می کردم سطحش در حد فوتبال بزرگسالان بود اما الان این طور نیست. در این مورد بارها با آقای دوستی مربی سابقم بحث کرده ام. او یک بار حرف جالبی به من زد و گفت کیفیتی که شما داشتید، اگر بازیکنان الان داشتند ما هر سال قهرمان آسیا می شدیم. ما فوتبال پایه مان را رها کردیم و می خواهیم در سطح ملی و باشگاهی نتیجه بگیریم.

*فکر می کنی چقدر از این مشکل به بحث مدیریتی برمی گردد؟ مدیران ما اکثرا فوتبالی نیستند و زمانی که به فوتبال می آیند سال ها زمان نیاز دارند تا با این فضا آشنا شوند.

من یک مثال برای شما از فوتبال آلمان می زنم. آلمان همیشه در هر تورنمنتی که شرکت می کند جزو چهار تیم برتر است. اول مسابقات همه می گویند آلمان هیچ مقامی نمی آورد؛ اما آنها همیشه با مقام، هر تورنمنتی را ترک می کنند. دلیلش چیست؟ به خطار اینکه آنها با نظم و انضباط فوتبال را یاد می گیرند و بازی می کنند.

سراسر فوتبال آنها برنامه ریزی شده است و کسی که می خواهد فوتبالیست شود از پنج شش سالگی فوتبال را یاد می گیرد. میانگین سنی تیم ملی آلمان به 22 سال رسیده یعنی آنها این قدر استعداد دارند که میانگین سنی شان را به 22 رسانده اند. روزی که اولیور کان از فوتبال خداحافظی کرد همه گفتند این تیم تمام می شود اما چند دروازه بان جوان به تیم ملی معرفی شدند.

زمانی که قبل از جام جانی دروازه بانشان آسیب دید همه نگران بودند؛ اما این تیم آن قدر دروازه بان جوان داشت که هیچ مشکلی به وجود نیامد. یا مثلا بالاک؛ او وقتی یک هفته قبل از جام جهانی مصدوم شد همه نگران بودند، به غیر از خود آلمانی ها. بالاک حتی فرصت خداحافظی هم پیدا نکرد چون آن قدر استعداد پشت سرش بود که یک مصدومیت باعث شد از فوتبال آلمان محو شود.

 

*پس شرایط اقتصادی و سیاسی را در این مسئله بی تاثیر می دانی؟

مطمئنا تاثیر دارد، اما نه بیشتر از مسائل دیگر. همان طور که گفتم جام جهانی بهترین میدان برای دیدن بازیکنان آسیایی است. در گذشته ژاپن و کره به خاطر اسپانسرهایشان و مسائل اقتصادی توانستند به فوتبال اروپا راه پیدا کنند؛ اما الان شرایط فرق می کند و آنها واقعا بازیکنان باکیفیتی دارند. مثلا زمان که من در هامبورگ بودم و تاکاهارا برای تست دادن آمده بود پنج شش دوربین تلویزیونی و 15، 16خبرنگار و چهار پنج اسپانسر قوی همراه او به هامبورگ آمدند که همه تعجب کرده بودند.

این نشان می دهد که بحث اقتصادی چقدر مهم است. البته این مسئله که نفرات اولی که به فوتبال یک کشور می روند در رفتن نفرات بعدی بسیار مهم است. علی دایی، باقری و عزیزی نمایندگان بسیار خوبی از فوتبال ایران بودند و همین مسئله باعث شد تا بقیه بازیکنان هم به آلمان بروند. یکی دیگر از شانس های ما همگروهی با آلمان در جام جهانی بود چون آنها خیلی درباره فوتبال ایران تحقیق کرده بودند و شناخت زیادی از فوتبال ایران داشتند.

*به عنوان بازیکنی که سال ها در فوتبال آلمان بوده فکر می کنی مهم ترین فاکتور برای ماندگارشدن در فوتبال اروپا چیست؟ خیلی کم اتفاق افتاده که بازیکنان ایرانی بتوانند سال های طولانی در فوتبال اروپا بمانند؟

واقعا سخت است که در فوتبال آلمان بمانی. بعضی اوقات تمرینات و فشار آن قدر سخت است که از فوتبال بازی کردن پشیمان می شوی و می گویی که نمی خواهم در فوتبال بمانم، مگر اینکه هدفی داشته باشی. در فوتبال آلمان باید بهتر از بازیکن آلمانی باشی تا بتوانی بازی کنی. اگر بهتر نباشی، آنها پولشان را دور نمی ریزند که تو را جذب کنند. اول که می روی زبان بلد نیستی و این مشکل ترین قسمت است. سختی بعدی ارتباط عاطفی برقرارکردن با بازیکنان و مربی است.

زمانی که ما به آلمان رفتیم جو مثبتی برای ایرانی ها نبود و این شرایط روز به روز سخت تر می شد. باید آن قدر رفتارهای حرفه ای از خودت نشان دهی و آن قدر احترام بگذاری و آن قدر کار کنی تا بدانند برای کمک کردن آمدی؛ اما وقتی تو را قبول کردند آن وقت ستاره می شوی و همه از تو حمایت می کنند. روزنامه ها، تماشاگران و مربیان همه از تو حمایت می کنند و دیگر برایشان فرقی نمی کند که تو خارجی هستی چون می خواهی به تیمشان کمک کنی. مثل اتفاقی که برای جواد نکونام افتاده. در ترکیب اصلی بازی می کند، پنالتی می زند و همه کاره است. شرایطی که من در هامبورگ داشتم واقعا خوب بود. بعد از شش سال فیکس بازی کردن مرا به سکو فرستاندند با تمام توانایی های فنی ام و با تمام محبوبیتم.

 

*چرا این اتفاق افتاد؟

مربی می گفت که تو به سیستم من نمی خوری و به تو اعتقاد ندارم.

*او همبازی ات هم بود؟

بله.همبازی و دوستم بود، الان هم سرمربی الهلال است و همدیگررا می بینیم؛ اما من از یک اخلاق آنها خوش می آید و آن، این است که حرفشان را رک می زنند. نشست وسط زمین بعد از تمرین و گفت: «وایسا باهات کار دارم». یک روز بعد از تمترین مرا صدا کرد که هیچ وقت یادم نمی رود، وسط زمین روی توپ نشست و من هم روی توپ رو به رویش نشستم. در چشمان من نگاه کرد و خیلی رک گفت تو باید از این تیم بروی. گفت تو به درد سیستم من نمی خوری، من می خواهم با دو مهاجم بازی کنم و تو را نمی خواهم.

اگر اینجا بمانی شانسی برای بازی کردن نداری. من هم به کار خودم اعتقاد داشتم و می دانستم که می توانم هافبک و دفاع راست بازی کنم. گفتم می توانم بازی کنم؛ اما مربی گفت نه من ندیده ام تو در پست های دیگر بازی کنی و از تو استفاده نمی کنم. به او گفتم من می مانم و تمرین می کنم و دوباره برمی گردم؛ اما گفت نه غیرممکن است این ایتفاق بیفتد. من فقط یک جمله گفتم که اگر تیمی پیدا نکردم و ماندم و تمرین کردم و خوب بودم شما به من بازی می دهی؟ بلند شد دست داد و گفت اگر تیم دیگری نرفتی و خوب تمرین کردی و خوب بودی به تو بازی می دهم.

*خب با این شرایط چقدر طول کشید تا توانستی به ترکیب برگردی و خودت را ثابت کنی؟

بیش از دو ماه روی سکو نشستم، با اینکه در تمام تست های بدنی نفر اول بودم و در تمام بازی های دوستانه عالی کار می کردم.

*هوادران هم به شدت تشویقت می کردند.

هوادار به شدت ناراحت بود؛ اما مربی تصمیم می گیرد و کسی هم نمی تواند حرفی بزند.

 

*واقعا مشکل و با سرمربی، فنی بود؟ در ایران می گفتند توماس دال با شما مشکل شخصی داشت و به همین دلیل بازی ات نمی داد.

نه مشکل فنی بود. در آن زمان روزنامه های ایران از قول من نوشتند مشکل من با سرمربی، فنی نیست. روزنامه های آلمانی هم این مطلب را ترجمه کردند و جو بدی به راه افتاد به من زنگ زدند و من گفتم هیچ وقت چنین حرفی نمی زنم. دارم تمرین می کنم و این حرف را نزدم. خودش هم یک بار من را دید و با عصبانیت گفت چرا از من معذرت خواهی نمی کنی. من هم گفتم بابت حرفی که نزده ام، معذرت خواهی نمی کنم. بعد از چند هفته از شانس من چند بازیکن تیم همزمان با هم مصدوم شدند و با یخ از زمین بیرون رفتند!

همیشه ساکم پشت ماشینم بود چون همیشه ایمان داشتم که جزو 18 نفر قرار می گیرم. سومدیک که الان پرسپولیس است، آن موقع کمک مربی ما بود و من را صدا کرد و گفت میای امروز جزو 18 تا؟ رفتم لباس هایم را از پشت ماشین برداشتم. سومدیک رابطه خیلی صمیمانه ای با من داشت و به من گفت سرمربی خیلی تردید دارد که از تو استفاده کند؛ اما امروز جزو 18 تا هستی. به او گفتم چی شد که بعد از این همه مدت می خواهد از من استفاده کند.

سومدیک گفت توماس دال می خواست از بازیکنان تیم آماتور استفاده کند؛ اما من به او گفتم مهدی دو ماه است دارد با ما تمرین می کند و یکی از آماده ترین بازیکنان ماست. بعد وارد 18 تا شدم؛ اما بازی نمی کردم. بعضی از بازی ها از دقیقه 45 به من می گفتند گرم کنم. من سه بازی 45 دقیقه گرم می کردم؛ اما حتی یک دقیقه هم بازی نمی کردم. یادم است با بیله فلد بازی داشتیم. به من گفتند گرم کن و من فکر کردم این بار هم مثل دفعات قبل است. در آن بازی خوب گرم نکردم و بیشتر حواسم به بازی بود که دقیقه 75 وقتی بازی گره خورده بود، دیدم سومدیک اشاره می کند. پیش خودم گفتم که با من نیست، اما دیدم هیچ بازیکنی دور و بر من نیست و فهمیدم با من است. به من گفت بیا، سومدیک دستم را گرفت و به من گفت الان تو این 10 دقیقه باید خودت را نشان دهی و الان موقع اش است.

 

به بازی رفتم و آنقدر در آن 10 دقیقه دویدم که وقتی بازی تمام شد، انگار داشتم خون بالا می آوردم. در پست دفاع راست بازی کردم و واقعا عالی بودم. یک پاس خیلی خوب دادم که بازیکنمان موفقیت صددرصد گل را نزد. بازی برگشت و ما دو بر صفر برنده شدیم. بازی تمام شد و بازی های بعدی بازهم نیمکت نشین بودم. بعد از آن یک بازی با تیم دسته سومی در جام حذفی داشتیم که بازهم بازی گره خورد و دیدم مرا صدا می کند. با سرعت آمدم و سومدیک گفت این بار 15 دقیقه وقت داری که خودت را نشان دهی. تا وارد زمین شدم. یک پاس گل دادم و تاکاهارا گل زد.

چند دقیقه بعد پشت 18 قدم کاشته شد. توپ را برداشتم و کاشتم. به همه بازیکنان گفتم این گل است و یکضرب کاشته را زدم توی گل و بازی را 3 بر یک بردیم. (می خندد) اما بازهم بازی بعدی نشستم روی نیمکت! چند بازی بعد در فینال اینترتوتو، بازی رفت را یک بر صفر برده بودیم و در بازی برگشت باید در استادیوم والنسیا در یک جو وحشتناک بازی می کردیم. وسط بازی بود که باز هم به من گفتند گرم کنم. در این بازی من را گذاشتند هافبک چپ و خیلی خوب بازی کردم. بازی صفر – صفر شد و ما رفتیم جام یوفا.

بعد از آن همه روزنامه ها از من حمایت کردند و گفتند او دیگر باید بازی کند. در هفته سوم بندس لیگا با هانوفر بازی داشتیم و بعد از سه ماه در ترکیب اصلی قرار گرفتم. در آن بازی وحید هاشمیان که در هانوفر بود، پاس گل داد و آنها گل اول را زدند. این دربی در آلمان خیلی حساس است و جو بسیار بدی راه افتاده بود. سه چهار دقیقه بعد یک توپ سانتر شد و من با سر زدم توی گل. 60 هزار نفر انگار تمام عقده هایشان ترکید و یکصدا مرا تشویق کردند.

آن روز دوتا ضربه سر دیگر به تیر دروازه زدم و عالی کار کردم. بعد از آن دیگر در ترکیب اصلی قرار گرفتم و در تمام بازی های بعدی گل زدم. خیلی خوب بودم تا اینکه بعد از شش هفت بازی مصدوم شدم و عضله دوقلوی پایم کش آمد. واقعا برایم سخت بود و در اوج آمادگی سه هفته باید استراحت می کردم. رفتم بیرون و وقتی برگشتم دوباره نیمکت نشین شدم. بازهم خدا خواست و دفاع راست ما به خاطر دعوا و درگیری محروم شد و من بازی کردم. اما بازهم نیمکت نشین شدم. بعد از آن رفتیم در یکی از کشورهای اروپای شرقی و یک بازی جام یوفا داشتیم. دفاع راست نداشتیم و یکی از هافبک های دفاعی مان را گذاشتند دفاع راست و خیلی بد بازی کرد. دیدم دست مربی بسته است و خیلی ناراحت است.

قبل از برگشت به هامبورگ ساعت 9 صبح رفتم دم در اتاق توماس دال و رفتم تو. گفت چیه؟ گفتم می خواهم یک پیشنهاد بدهم. گفت بگو. گفتم من را بگذار دفاع راست بازی کنم. چند سال در تیم ملی دفاع راست بازی کرده ام. آلمانی ها یک مثالی دارند که می گویند من این را پشت سرم دارم یعنی بهش فکر کنم. گفتم نه این را پشت سرت نگه ندار. بیار جلوی چشمات. گفتم من می توانم به تیم کمک می کنم. گفت باشه فکر می کنم.

آلمان که رفتیم یک روز قبل از بازی آمد و من را صدا کرد. تخته گذاشت و گفت می خواهم فردا دفاع راست بازی کنی. یکی از بهترین بازی هایم را در تاریخ فوتبالم بازی کردم و بعد از آن یک فصل دیگر در آن پست بازی کردم. دفاع راستشان هم خوب شد؛ اما او را به جناح چپ بردند. من تمام بازی ها فیکس بودم. بعد از اینکه فصل تمام شد، باشگاه هامبورگ یک جشنی گرفته بود که در آن همه بازیکنان و مربیان و مسئولان حضور داشتند.

جشن که تمام شد، توماس دال من را دم در بغل کرد و جمله ای به من گفت که هیچ وقت یادم نمی رود. گفت خیلی خوب بود، تو من را از رو بردی. این داستان یک فصلی بود که خیلی به سختی گذشت؛ اما خیلی خوب تمام شد. خیلی زحمت کشیدم و واقعا جنگیدم و در پایان سال هم به عنوان بهترین دفاع راست بوندس لیگا انتخاب شدم.

 

همیشه مربیان می روند و بازیکنان می مانند!

*سال بعد شما ماندید و دال اخراج شد؟

آره! خیلی جالب بود واقعا. وقتی که اخراجش کردند به داخل رختکن آمد و با همه بازیکنان خداحافظی کرد. طوری با من دست داد که معنی اش این بود که تو ماندی و من رفتم! این رسم روزگاره. همیشه مربیان می روند و بازیکنان می مانند!

*با همه محبوبیتی که در هامبورگ داشتی اما هیچ وقت کاپیتان نشدی. چرا؟

این به بحث فرهنگی برمی گردد. من یک مثال جالب بزنم. من و وحید تازه به هامبورگ رفته بودیم که قرار شد کاپیتان را انتخاب کنند. ما فکر می کردیم مثل ایران است و بازیکن بزرگتر را به عنوان کاپیتان انتخاب می کنند.

ما از بقیه پرسیدیم که چه کسی از همه بزرگ تر است و آنها نام یک نفر را گفتند و ما نوشتیم. اما بعد از اینکه کاپیتان انتخاب شد من و وحید از تعجب خشکمان زده بود. جوان ترین بازیکن تیم به عنوان کاپیتان انتخاب شد. بعدها فهمیدیم که داستان کاپیتانی کاملا با ایران فرق دارد و آنجا یک دنیای دیگر است و ما از یک دنیای دیگر آمده ایم! زمان توماس دال هم او گفت که خودم کاپیتان را انتخاب می کنم که فان در فایت را انتخاب کرد. آنجا هم وقتی سرمربی تصمیم می گیرد بازیکنان باید ساکت باشند و هیچ کس حق اعتراض ندارد.

*خودت هیچ وقت از اینکه کاپیتان نبودی ناراحتی نشدی؟ به هر حال با آن همه سابقه و محبوبیت حتما انتظار داشتی کاپیتان باشی.

بعضی مواقع می گویند توفیقات اجباری نصیبت می شود که حتی فکرش را هم نمی کنی. من هیچ وقت کاپیتان نبودم اما در لیگ قهرمانان اروپا و مقابل پورتو یک نیمه کاپیتان هامبورگ بودم که فکر می کنم افتخار بزرگی است. در یک بازی دیگر هم در اروپا این اتفاق افتاد. البته مهم نیست، به خصوص الان که دیگر اصلا به آن اعتقاد ندارم.

 

*چرا؟

چون جدیدا هر وقت بازوبند را بسته ام چندان برایم خوش یمن نبوده و اتفاقات خوبی برایم نیفتاده است.

*به نظر می رسد اتفاقاتی که در زمان دال در هامبورگ برایت افتاد در زمان علی دایی هم در تیم ملی تکرار شد. او در ابتدا به شما اعتقاد نداشت اما بعد متوجه شد که به شما نیاز دارد.

من همیشه به اعتقادات مربی احترام می گذارم اما کار خودم را انجام می دهم. شاید مربی بگوید که تو نمی توانی این کار را انجام بدهی اما من نباید قبول کنم و باید کارم را انجام دهم. به هر حال علی دایی چند بازی مرا دعوت کرد و چند بازی دعوت نکرد و اصلا مسئله عجیبی نیست. ما در فوتبالمان خیلی احساسی برخورد می کنیم اما دعوت نشدن یک بازیکن به تیم ملی اصلا مسئله عجیبی نیست.

*اما درمورد علی دایی گفته می شد که دلایل و زمینه های دیگری وجود داشته است.

من هیچ وقت به این مسائل فکر نمی کنم و تلاش می کنم تا مثبت فکر کنم. فکر می کنم دلیل بازی ندادن من فنی بود و همه تلاشم را می کنم تا اشکالات فنی ام را برطرف کنم.

*گفته بودی که قرار است تابستان از فوتبال خداحافظی کنی. اینکه فقط چندماه دیگر در فوتبال ایران هستی برایت سخت نیست؟

اولا که هیچ چیز قابل پیش بینی نیست. من در بدترین شرایط به پرسپولیس آمده ام. شرایطی که شاید اگر بازیکن دیگری جای من بود قبول نمی کرد و می گفت اگر من به این تیم بیایم و نتوانم کمک کنم شاید برای خودم هم بد باشد.

 

*پس چرا آمدی؟

از وقتی به ایران آمدم هواداران پرسپولیس هر وقت مرا می بینند می پرسند که چرا به پرسپولیس نمی آیی و هر روز این سوال از من پرسیده می شود. دوست نداشتم این ذهنیت به وجود بیاید که من می توانستم به تیم کمک کنم و نیامدم. از ابتدا می خواستم به پرسپولیس بیایم اما هر بار اتفاقاتی افتاد که نشد. همان طور که اولش هم گفتم از ابتدا هدفم خداحافظی با پیراهن این تیم بود. با این حال هیچ چیز مشخص نیست و فقط دوست دارم که اتفاقات خوبی برای این تیم بیفتد.

*زمانی که در آلمان بودی در مصاحبه هایت گفته بودی که می خواهی فوتبالت را در آلمان تمام کنی و فقط برای خداحافظی به پرسپولیس می آیی. اما طوری شد که مجبور شدی دو سال به ایران بیایی. از این تجربه راضی هستی؟

نه. زیاد تجربه خوبی نبود. با اینکه دوستان خیلی خوبی پیدا کردم اما از نظر فوتبالی خوب نبود و شاید اگر زمان به عقب برمی گشت این تصمیمات را نمی گرفتم.

*یعنی وقت گذاشتن در این دو سال ارزشش را نداشت؟

دقیقا. اصلا نمی ارزید. در این چند هفته ای که فقط تمرین می کردم اخبار را پیگیری می کردم. در این مدت مطالبی را خواندم که واقعا دلگیر شدم. این همه زحمت بکشی و اعتبار به دست بیاوری اما خیلی ها جملاتی بگویند که آدم را دلگیر کند. مثلا یکی از جملات این بود که من بهانه گرفتم که از داماش بیایم و به پرسپولیس بروم. این جمله خیلی برای من سنگین بود. وقتی از رشت آمدم به آلمان رفتم و بعد از اینکه از آلمان آمدم آقای رویانیان با من تماس گرفتند. یا بعد گفتند که من در بازی با پرسپولیس از قصد توپ را لو دادم. آدم وقتی این حرف ها را می شنود با خودش می گوید که این فوتبال مگر چقدر ارزش دارد. بعضی وقت ها به این فکر می کند که بگذارد و برود. یا اینکه می گویند من به زور می خواستم خودم را به پرسپولیس بیندازم.

 

*مطمئنا برای آمدن از داماش دالیل خودت را داشتی؛ اما قبول داری که رها کردن تیم در وسط فصل یک تصمیم حرفه ای نیست و هواداران حق دارند از دستت ناراحت باشند؟

من هیچ مشکلی با هواداران واقعی داماش نداشتم. بعد از اتفاقاتی که در بازی با پرسپولیس افتاد بعضی از صحبت ها و پچ پچ ها مرا اذیت می کرد. در بازی های بعدی من واقعا برای داماش از جان مایه گذاشتم و تیم را به رده ششم جادول رساندیم. در بازی با نفت باز هم یک اشتباه داشتم و عده ای کل استادیوم را علیه من کردند. احساس کردم عده ای در میان تماشاگران نفوذ کرده اند و در آینده اتفاقات خوبی نخواهد افتاد. در بازی با پرسپولیس 80 درصد من مقصر بودم، قبول. اما چرا وقتی بقیه بازیکنان اشتباه می کردند چنین جوی به راه نمی افتاد؟ من انتقادات را قبول می کنم اما بعضی حرف ها را نمی توانم تحمل کنم.

چطور یکسری ادم در تماشاگران نفوذ می کنند و می خواهند جو را به هم بریزند. من با مردم رشت ارتباط خیلی خوبی داشتم و هیچ وقت به بازیکن، تدارکات، تماشاچی یا هیچ کس دیگر بی احترامی نکرده بودم. اگر کسی آمد و گ فت من به کسی بی احترامی کرده ام فوتبال را کنار می گذارم. من همه پولی که از داماش گرفتم را برگردانم تا ذهنیت بدی پشت سرم نباشد و کسی فکر نکند من به خاطر پول به داماش آمدم. من به خاطر رفاقت با آقای عابدینی و کمک به داماش آمده بودم. اگر من ضعیف بودم یا کم کاری کردم تماشاگر حق دارد اعتراض کند اما با یک اشتباه کوچک چرا با ید مرا محکوم کنند؟

اگر کسی به من اهانت کند زندگی ام را جمع می کنم و می روم

*شعارهایی که می دادند چه بود؟ آیا اهانت می کردند؟

اصلا. کسی حق ندارد به من بی احترامی کند چون من در طول فوتبالم به کسی بی احترامی نکرده ام. اگر کسی این کار را بکند من زندگی ام را جمع می کنم و می روم. فوتبال برای من این قدر ارزش ندارد که به خاطرش شخصیتم و خانواده ام را وسط بگذارم. خیلی جالب است این افراد آن قدر نفوذ داشتند که نظرسنجی می گذاشتند که من باید در ترکیب تیم بازی کنم یا نه؟! این قسمت از همه جالب تر بود که به جای سرمربی تصمیم می گیرند که من بازی کنم یا نه. شما فکر کنید من آنجا می ماندم و یک بار اتفاقی توپی به من می خورد و داخل گل خودمان می رفت چه اتفاقی می افتاد؟ چه جوی علیه من راه می افتاد؟ من برای پیش گیری از این مسائل وسایلم را جمع کردم و به تهران آمدم.

 

*اما شاید هواداران با این توضیحات شما قانع نشوند. در خیلی از ورزشگاه ها علیه خیلی از بازیکنان جو منفی وجود دارد اما آنها تیمشان را ول نمی کنند. به نظر خودت این توضیح می تواند برای هواداران قانع کننده باشد؟ شما در بدترین شرایط جنگیدی.

بله. اما خط و خط بازی قضیه اش فرق می کند. گفتم اگر در بازی با استقلال و پرسپولیس و در زمین لغزنده توپ به نم می خورد و به گل خودمان می رفت چه کسی اتفاقات بعد از آن را تضمین می کرد؟

*به نظر خودت رفتن به داماش برای بازیکنی با سابقه و کارنامه تو درست بود؟

این را باید تماشاگر داماش درک می کرد که من با این همه سابقه برای کمک به تیم آمده ام. اشکالی ندارد من از اعتبارم برای کمک به یک تیم مایه می گذارم اما دیگر خط و خط بازی را تحمل نمی کنم و اجازه نمی دهم شخصیت مرا زیر سوال ببرند. من نه به پول فوتبال احتیاج دارم و نه به شهرتش. آن را می بوسم و می گذارم کنار. من این جریان را قطع کردم تا حرمتی که میان من و هواداران داماش بود خدشه دار نشود.

*به عنوان سوال آخر؛ این روزها حرف و حدیث زیادی درمورد اختلاف شما با علی کریمی وجود دارد. این شایعات تا چه حد صحت دارد؟

من مشکلی نه با کریمی و نه با هیچ بازیکن دیگری ندارم.

*یعنی به اندازه زمان تیم ملی با هم صمیمی هستید؟

چرا نباید باشیم، مگر اتفاقی افتاده؟ صمیمیت من و علی کریمی به اندازه گذشته است و هیچ چیز فرقی نکرده.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • حسين سليمي IR ۲۱:۲۷ - ۱۳۹۰/۱۱/۰۸
    0 0
    بهتر بود به جاي يک سرمربي خارجي يک ايراني انتخاب مي کرديد شايد فرصت جبران بود وبچه ها با غيرت بازي مي کردند