به گزراش قدس آنلاین به نقل از ویژه نامه بیت المقدس؛ حمل سلاح، پیش از تربیت طولانیمدت گروههای مومن، کار خطرناکی است، چرا که حاملین سلاح (بدون ترتیب صحیح دینی) به گروههایی تبدیل خواهند شد که تهدیدکننده امنیت مردم هستند. (عبدالله عزام؛ اسلام و آینده بشریت) در فاصله کمتر از نیم کیلومتر از مرز میان پاکستان و افغانستان، میان شهرهای پیشاور و جلالآباد، مقبرههایی با پرچمهای سبز و قرمز به چشم میخورد که اگرچه فاقد شکوه و معماری ویژهای هستند، اما یادآور یکی از بزرگترین نقاط عطف تاریخ خاورمیانه و شاید تمامی جهان به حساب میآیند.
این مقبرهها متعلق به مجاهدین عربی است که در طول جنگ افغانستان با اتحاد جماهیر شوروی، از سرتاسر جهان عرب، برای ادای فریضه جهاد به یاری برادران افغان خود آمده بودند.( مشهور به افغانالعرب شدند) در این مقبرهها، نام شهدایی از مصر، تونس، یمن، عراق، سوریه و.. با ذکر مشخصات عملیاتهایی که در آنها به شهادت رسیدهاند، به چشم میخورد. به طور خلاصه میتوان گفت این مقبرههای کوچک، نمادی از تحقق رویای دیرین جهان اسلام، یعنی توحید در سایه جهاد هستند.
تهاجم شوروی به افغانستان و اشغال خاک این کشور در 1979، مقدمه شکلگیری جریانهایی بود که طی دهههای آینده به اهرمی قدرتمند در تعیین سرنوشت منطقه و جهان تبدیل شدند. حمله شوروی با مخالفت و مقاومت مردم مسلمان افغانستان روبرو شد و متعاقبا، تعداد قابل توجهی از جوانان عرب در سرتاسر جهان اسلام، برای ادای فریضه جهاد در سختترین شرایط ممکن، خود را به خاک این کشور رساندند.
مفهوم جهاد، البته همواره در طول تاریخ اسلام وجود داشته و هیچگاه برای مسلمین، مفهومی ناشناخته و جدید به شمار نیامده است، اما در آن مقطع زمانی، باتوجه به ظهور دولت ملتهای نوپای عربی از یک سو، و بازخوانی انقلابی سید قطب از مفاهیم اصلی اسلام، به ویژه جهاد از سوی دیگر، باعث شده بود تا آمادگی ملتهای عرب، برای ادای فریضه جهاد بیش از هر زمان دیگری پر رنگ شود، آمادگی که در سایه تجاوز رژیم صهیونیستی به اراضی فلسطین، به تدریج تمامی زمینههای سیاسی، اقتصادی، عقیدتی و نظامی خود را پیدا کرده بود.
تمامی پژوهشگران جریانات جهاد اسلامی بر این نکته اتفاق نظر دارند که ریشه تمامی گرایشهای عقیدتی و عملی جریانات مختلف جهادی که تا امروز در منطقه شکل گرفتهاند را باید در جنگ 10 ساله افغانستان جستجو کرد، جنگی که در پایان با پیروزی مسلمین بر کفار به پایان رسید و به تمامی جهان ثابت کرد که طفل نوپای بیداری اسلامی، اکنون وارد مرحله جدیدی از حیات تاریخی خود شده است.
وجه مشترک قدرتهای غربی و شرقی در مواجه با این پدیده نوظهور، اتخاذ موضع خصمانه و تلاش برای مهار آن بود، اما این سیاست با دو رویکرد مختلف و تاریخی از سوی ابرقدرتهای شرقی و غربی اجرایی شد؛ شوروی، همانطور که نبرد 10 ساله افغانستان نشان میدهد، رویکردی مبتنی بر مواجه سخت و نظامی را برای رویارویی و مهار جریانات جهادی اسلامی برگزید، رویکردی که هزینه زیادی به پای آن داد و در نهایت به هیچیک از اهداف خود در این زمینه دست نیافت.
اما طرف غربی و به ویژه آمریکا، بدون حذف مواجه سخت و نظامی، جبهه دیگری را نیز در این نبرد گشود که تاثیر مهمی در سرنوشت جریانات جهادی داشت، این جبهه جدید عبارت بود از بازتعریف مفاهیم بنیادین اسلام و اجرایی کردن این مفاهیم جدید به دست خود مسلمین؛ در حقیقت آنچه در جنگ افغانستان و در نهایت شکست شوروی رخ داد، به مثابه آزمایشگاهی برای غرب بود تا بداند، آنچه در درجه اول، در رابطه با جریانات نوظهور اسلامی دارای اهمیت بوده و باید مهار شود، نه قدرت جهادی و نظامی آنان، بلکه رویکردهای معرفتی است که مسلمین را به مقابله با سیاستهای قدرتها در منطقه به هر قیمتی وا داشته است
Deconstruction، کلید واژه فیلسوف معاصر فرانسوی، ژاک دریدا، و البته ترجمه عربی آن در این زمینه میتواند کمک بسیاری برای درک رویکرد غرب نسبت به اصول معرفتی مسلمین داشته باشد.
در مواجه اولیه با واژه Deconstruction و اصولا فلسفه دریدا، اینطور برداشت میشود که فروریختن امر محصل و آنچه موجود است، معنای اصلی مورد نظر فیلسوف است، اما همانطور که حسن حنفی، متفکر انقلابی مصری، به خوبی در ترجمه خود از این واژه (الهدم و البناء) آورده است، رویکرد سلبی و ویرانگر، تنها نمایانگر یک حیث از معنای نهفته در این واژه است.
حال آنکه حیث دیگر آن، ناظر بر برساخت معنا و امر محصل جدیدی است.در صحنه عمل نیز، آنچه غرب در قبال مفاهیم بنیادین موجود نزد مسلمین انجام داد، چیزی غیر از این نبود، چرا که مفاهیم اصیل اسلامی را گرفته، نزد خود از معنا تهی کرده، سپس با معانی جدیدی به نخبگان اسلامی بازگردانده است.
چنین مواجه معرفتی با جریانات جهادی و اسلامی، در عمل و با نفوذ در سطح نخبگان مسلمان، کامل شده و به این ترتیب، استحاله مفاهیم و در نتیجه عملکردهای جامعه اسلامی، به دست خود مسلمین رخ میدهد.
برای بررسی مختصر و کلی چنین رویکردی، میتوان به سرنوشت القاعده نگاهی داشت.
بدون شک، بذرهای اولیه این سازمان، در مباحثات مهمی شکل گرفت که در اواخر دهه هفتاد میلادی، میان عبدالله عزام، متفکر و مجاهد بزرگ فلسطینی، با اسامه بن لادن، جوان ثروتند سعودی، در جریان بود، مباحثاتی که خیلی زود، و کمی پس از آغاز جنگ شوروی و افغانستان، از حوزه نظر فراتر رفته و جامه عمل به خود پوشید.
به این ترتیب، با عزیمت نهایی بنلادن به پاکستان در 1982 و تاسیس دفتر کوچکی به نام بیتالانصار، مقدمه شکلگیری یکی از بزرگترین سازمانهای جهادی خاورمیانه، فراهم شد.
نکته مهمی که باید به آن توجه شود این است که بنلادن هیچگاه یک متفکر و یا حتی استراتژیست نبود، بلکه او صرفا تاجری بزرگ بود که از قضا، نسبت به اطرافیان خود درک بهتری از فضای رسانهای جهان داشت.
طی سالهای جنگ افغانستان، او همواره تحت تاثیر گفتمان و همچنین کاریزمای شخصیتی عبدالله عزام، استاد خود بود و این مسئله، از چشم سرویسهای اطلاعاتی غربی، که در آن دوران به دلیل اشتراک در اهداف، از جمله حامیان مجاهدین بودند، پنهان نبود.
عزام، که خود در دوران کسب مدرک دکترا در مصر، با افکار سید قطب و سازمان اخوان آشنا و به شدت تحت تاثیر آن قرار گرفته بود، همواره اولویت عملی خود را بر آزادی اراضی اشغالی مسلمین از دست کفار عنوان میکرد.
وی در کتاب «دفاع از سرزمینهای مسلمانان، آشکارترین فریضه واجب» به صراحت بیان میکند جهاد علیه نیروهای اشغالگر اجنبی، امری واجب بر تمامی مسلمانان است و اعتبار آن را همچون سایر ارکان اسلامی از جمله نماز، روزه و زکات میداند.
اما بنلادن، به تدریج و در سالهای پایانی جنگ افغانستان، از آراء و شخصیت عزام فاصله گرفت، به طوریکه جایگاه مشاور و مربی فکری او، از مجاهد افغانی (عزام) به طبیب مصری (ایمن الظواهری) منتقل شد.
الظواهری، علیرغم آنکه همواره متفکری رادیکال بوده و عزام و جریانات سنتی اخوانی منتسب به وی را، به عنوان عواملی موثر در کاهش سرعت حرکت جهاد اسلامی تلقی میکرد، اما از قضا هیچگاه مانند عزام، اولویتی برای آزادی اراضی اشغالی از دست کفار قائل نبود و در عوض بر رویکردهایی همچون ضربه وارد کردن به منافع و مصالح آمریکا در هر نقطه از دنیا و به طور کلی، تئوری جهانی کردن جهاد تاکید داشت.
مجاهدی که علیرغم نفرت نظری و عملیاش از آمریکا، هیچگاه پاسخی برای 2 سفر مبهم خود به این کشور در دوران جنگ افغانستان مطرح نکرد.
سرانجام و در پی شکست قطعی شوروی و خروج نیروهای آن از افغانستان، تمامی جریانات جهادی، که فلسفه شکلگیری بیشتر این گروهها، جنگ با شوروی بود، برای نخستین بار با پرسشی بنیادین مواجه شدند؛ بعد از آزادی افغانستان، چه باید کرد؟!
شکافهای پنهان داخل القاعده که عزام و الظواهری، اصلیترین اطراف آن را نمایندگی میکردند به سرعت پر رنگ شد؛ مجاهد فلسطینی، بر اساس مبانی عقیدتی خود، خواهان حرکت جهاد به سمت قدس و آزادی نهایی فلسطین بود، حال آنکه طبیب مصری، بر تهاجم به پایگاههای آمریکا، (و کمی بعد، شهروندان غیر نظامی غربی در سرتاسر جهان) تاکید میکرد.
سرانجام، عبدالله عزام در حالی که در تلاش برای آمادهسازی حرکت جهادی مجاهدین عرب و افغان هوادار خود به سوی فلسطین بود، در 24 نوامبر 1989، اندکی پس از پایان جنگ افغانستان و در پیشاور از طریق انفجار خودری سواریاش، ترور شد.
تا امروز، هیچ سند قطعی از عاملان و آمران ترور وی، به صورت رسمی منتشر نشده است، اما در تحقیقاتی غیر رسمی که در سطح رسانهها انتشار یافته، جالب است که نام سرویسهای اطلاعاتی تمامی قدرتهای درگیر در منطقه، یعنی آمریکا، شوروی، اسرائیل و حتی پاکستان دیده میشود! علاوه بر آنکه تا به امروز، بسیاری، ایمن الظواهری و بنلادن را مسئولین مستقیم ترور وی میدانند.
به هر روی، با حذف عزام از مسیر حرکت جهادی، جا برای تحرک نامحدود الظواهری و افکار وی باز شد و جهاد اسلامی افغانستان، با طی مسیری طولانی، به آنچه امروز با نامهای القاعده و دولت اسلامی در عراق و شام (شکل تکاملیافتهتر آن) میشناسیم تبدیل شد.
عبدالله انس، داماد عزام، در پاسخ به سوال خبرنگاری که از سرنوشت جهاد در صورت ادامه حیات عزام پرسیده بود گفته است: اگر او زنده بود، اصلیترین رسالتش یعنی آزادی سرزمین فلسطین را پیگیری میکرد، او مردم را به جهاد در افغانستان دعوت کرد چرا که شوروی آن سرزمین را به اشغال خود درآورده بود، اما آنچه امروزه تحت عنوان جهاد در منطقه دیده میشود، از کشتار شهروندان عادی گرفته تا گروگانگیری، بمبگذاری و...، آن جهادی نیست که عزام مردم را به آن دعوت میکرد./
انتهای پیام
سیاوش فلاح پور
ویژه نامه بیت المقدس دوشنبه هر هفته ضمیمه روزنامه قدس منتشر می شود
نظر شما