قدس آنلاین - آیت الله عبدالله جوادی آملی از مراجع عظام تقلید که درسهای بیشماری را در محضر امام راحل طی کرده فارغ از درس و بحثهای علمی در مبارزات سیاسی هم دنباله رو معمار کبیر انقلاب اسلامی بوده است.
شرح خاطرات ایشان از بیان خودشان آن هم در این روزها شنیدنی است. همراه ما باشید.
در اثر سالیان متمادی شرکت در درس امام راحل(رضوان اللهّ علیه) طبیعی بود که خلق و خوی امام در شاگردان ایشان مؤثر باشد؛ چنانکه در ما نیز تأثیر خاص خود را داشت. افزون بر این، ما وظیفه داشتیم اعلامیهها، پیام و سخنان بیدار کننده و روشنگر ایشان را منتشر کرده، به گوش مردم برسانیم.
بر این اساس، تفکرات مترقیّ امام راحل(رضوان اللهّ علیه) در زمینههای علمی و سیاسی در ما به خوبی اثر کرد و جزو کسانی شدیم که رهبری امام و مرامها و پیامهای سیاسی انقلابی ایشان را به عنوان شاگرد و مرید پذیرفته بودند و در نشر و تبلیغ و انتقال آن به مردم میکوشیدند.
نگهداری عکس امام در منزل، آن روزها از جرمهای نابخشودنی بود، اما ما تمثال مبارک ایشان را در منزل نگهداری میکردیم. همچنین ذکر نام و بیان فتاوای فقهی ایشان در هر فرصت مناسب، بویژه در ایام تبلیغات ماه مبارک رمضان، در منبرها مورد توجه بنده بود و در همین ارتباط، چندبار ممنوع المنبر شدیم که یک بار آن در جریان قتل حسنعلی منصور (نخست وزیر وقت رژیم پهلوی) در ماه مبارک رمضان و در دهه سوم آن بود. گاهی نیز در غیر ماه مبارک رمضان ما را از منبر منع میکردند. زمانی نیز مأموران ما را به اداره ساواک ساری در مازندران احضار میکردند یا به کلانتری آمل میبردند که گاهی تهدید و اخطار بود و گاهی نیز حکم به محکومیت و ممنوعیت از منبر و وعظ و خطابه میدادند.
تحمل اهانتهای رژیم طاغوت
فشارهایی که در زمان رژیم طاغوت بر شخص بنده وارد شده بود، کمتر از فشارهایی بود که به دیگر مبارزان اسلامی وارد شده بود؛ اهانتهایی که معمولاً مأموران شهربانی و امنیتی آن روز، هنگام دستگیری و ممنوع المنبر شدن روا میداشتند، بسیار تلخ و ناگوار بود.
در این گیرودارها و دشواریها دو خاطره برایم بسیار تلخ آمد و هنوز هم هست؛ یک بار پس از حمله به مدرسه فیضیه که غارتگران رژیم، طلاب را زدند و کشتند، دستور دادند طلاب و روحانیان را سوار اتوبوس نکنند. آن وقت در خیابان صفاییه قم سکونت داشتیم. یک روز صبح سوار اتوبوس واحد شدیم تا به حرم آمده، در درس و بحث شرکت کنیم؛ ولی پس از چند لحظه نشستن در داخل اتوبوس، دستور رسید که باید روحانیان پیاده شوند و ما را از اتوبوس پیاده کردند!
برای من بسیار تلخ بود که در حوزه قم، کنار بارگاه حضرت معصومه (علیهاالسلام) این قدر احترام نداشته باشیم و به اندازه ساده ترین مردم این کشور، حق نداشته باشیم که به اتوبوس سوار شویم.
همچنین به یاد دارم، در ۲۹ شعبان که فردای آن اول ماه مبارک رمضان بود، حوزه تعطیل شد و امام خمینی(رضوان الله علیه) دستور دادند افرادی که از قم به سایر شهرها میروند، اعلامیه صادره از امام عظیم الشأن را به همراه ببرند؛ چون پیامی داده بودند که روشنگر بود. وقتی به حسن آباد در نزدیکی تهران رسیدیم، ما را که چند نفر بودیم، از اتوبوس پیاده کردند و به قم برگرداندند و گفتند: حقّ رفتن ندارید! ولی آن برگرداندن با همه تلخیاش برای من چندان سخت نبود؛ چون بیابان بود و در منظر عموم مردم نبود تا بسیار کوبنده و تحقیر آمیز باشد؛ اما زمانی که در قم ما را از اتوبوس پیاده کردند و حقّ سوار شدن به اتوبوس را به ما ندادند، به من بسیار سخت گذشت؛ گرچه به لطف الهی آن نیز حل شد و دیری نپایید؛ چون مردم متدین قم در برابر این نقشه ایستادند و مشکل را به آسانی حل کردند.
به یاد دارم در آمل نیز وقتی برای مرتبه دوم مرا به شهربانی احضار کردند، آن افسر نگهبان که با بدترین وضع دوران بازنشستگیاش را میگذراند، مرا به اتاق نگهبانی برد و گفت: میدانی چرا تو را به اینجا آوردهایم؟ برای اینکه خارج از دین اسلام حرف نزنی! این حرف در آن روز برای من بسیار سخت بود؛ چون ماه مبارک رمضان بود و کسی که اهل نماز و روزه نبود و اعتقادی به احکام الهی نداشت، چنین حرف تلخی را به من میگفت. زمانی نیز مرا به سازمان امنیت ساری بردند و ماه مبارک رمضان بود. مأموران گفتند: برای شما چای بیاوریم؟ گفتم: اگر ما رفتنی هستیم، زودتر برگردیم که پیش از ظهر به شهر آمل برسیم تا روزه دار باشیم، ولی اگر ماندنی هستیم، قصد روزه کنیم؛ در هر حال چای قدغن است. این گونه اهانتها ادامه داشت که به لطف الهی با پیروزی انقلاب اسلامی همه اینها حل شد.
نظر شما