*دکتر حمیدرضا مظاهری سیف
دوستی پیامی فرستاد و نوشت که چه جوابی به این متن میدهی.
تو خدا را سر سجاده مییابی من خدا را در لبخند مادرم...
تو خدا را در حجابت مییابی و من در دستان زحمتکش پدرم...
تو خدا را در نماز شبت مییابی من در گرفتن دست یک نیازمند...
تو خدای خودت را داری و من هم خدای خودم را...
خدای من بخشندهتر از این حرف هاست که مرا به خاطر ندانم کاری هایم در آتش بسوزاند. خدای من دستانم را میگیرد و مرا از گمراهی هایی که دچارش شدهام نجات میدهد.
خدای من برای امتحان کردنم مرا در برزخ این دنیا نمیاندازد، او به من قدرت تصمیم گیری داده تا انتخاب کنم. بهترینها را!
من از آیندهام هیچ هراسی ندارم، چون خدای من همیشه یک قدم زودتر از من میرسد.
من خدایم را این گونه شناختهام، همین قدر مهربان، همین قدر با گذشت پس لطفاً خدای خودت را با دلایل و افکار بظاهر منطقی خودت به من تحمیل نکن. من خدایی که حرفش را میزنم هرثانیه دیدهام، اما تو خدایت را به امید دیدار آینده ات رها کردهای.
نمیگویم تو اشتباه میگویی، فقط هرکداممان به گونهای خاص درک کردهایم، این هستی را.
پس لطفاً خدای خودت را به من تحمیل نکن.
***
اما پاسخ ما:
هم نماز گذرگاهی به سوی خداست و هم لبخند مادر روزنهای که نور خدا از آن میتابد.
خداوند هم به حجاب بانویی که صحنه زندگی را به هوس آلوده نمیکند، عشق میورزد و هم به دستان پدری که برای روزی شرافتمندانه زحمت میکشد.
هم عبادت نیمه شب شرح شیدایی دلهای عاشق خداست و هم گرفتن دست نیازمندان در آمدن دست خدا از آستین بنده اوست.
خدای همه ما یکی است، یک نور، یک عشق، یک بخشندگی بی پایان.
خدا به خاطر ندانم کاری تو را در آتش نمیسوزاند، ولی وقتی که تو آگاهانه خطا میکنی و به سمت آتش میروی و دعوت خدا را برای بازگشت نمیپذیری، خدا هم از تو میگذرد و دیگر کاری به کارت ندارد و به زور تو را به بهشت نمیبرد. چون انتخاب را به تو سپرده است.
مشکل از زمانی آغاز میشود که وقتی خدا دستت را میگیرد تا تو را از گمراهی نجات دهد، دستت را میکشی و جاذبههای گذرا را بر عشق جاودان الهی ترجیح میدهی.
خداوند به تو قدرت تصمیم گیری داده تا بهترینها را انتخاب کنی، ولی اگر قلبت را به وسوسهها بسپاری در برزخ حیرت انگیز هوسها و دوزخ حسرت خیز گناه گرفتار میشوی و این دقیقاً انتخاب اشتباهی است که ممکن است من و تو انجام دهیم.
خدا به ما هوشی داده تا او را بشناسیم و عشقی تا به او عشق بورزیم. و تو را به من و من را به تو داده تا درباره این عشق مشترک با هم گفتوگو کنیم و او را بهتر و بیشتر بشناسیم و بخواهیم. پس وقتی از خدا برایت میگویم، دلگیر نشو.
همۀ ما این خدای بزرگ و بخشنده و مهربان را میبینیم، در سجاده، در لبخند مادر، در دستان زحمتکش، در لطف باران و در زیبایی گلهای بهاری، اما خیلیها چشم شان را به روی او میبندند. یا فقط گاهی او را میبینند و گاهی ترجیح میدهند او را نبینند و با چشمان بسته، خود را به میان شعلههای سرکش هوسی پرتاب کنند، که افروخته شده و به زودی فرو مینشیند.
انتخاب با توست، آتش یا آغوش مهربان خدایی که همیشه با توست و اگر تو او را نمیبینی، او تو را میبیند.
نظر شما