رقیه توسلی
ای قبله هشتمین! پُراز دوست داشتن ایم این روزها... زندهتر از همیشه... نفس چاقتر از آفتابها و مهتابهای دیگر... این روزها که مغربها و سپیده دمانِ بینهایتی دارد ساحت شما...
همین روزها که آبستن کلافگی نیستیم و برای عرضِ حاجات نمی آییم. میدویم تا حرم که لبخندهایمان را از خانه، پای صحن و پنجره فولاد بیاوریم. میدویم تا ضریح که پچ پچ کنیم با خودمان. با امام بلندمرتبه ای که غمخوار و مَحرم است.
چقدر هیچ غمی سر به سرمان نمی گذارد در رمضانِ خانهتان... و چقدر اینجا همه، بهترین صاحبخانه بودن را میآموزند... اینجا که بهشت طوس و بهشت رمضان، حلاوت مجللی است...
حضرت کریم! دستمان که به شما بند باشد، گشایش پشت گشایش است. اندوه میرود. صبر و شور و نور میآیند. آسمان هفتم دیگر دور نخواهد بود. ملائک صلوات میفرستند و رمضان، بارانِ گل و سوره خواهد شد.
مولاجان! این روزها زائر شما که باشیم، رخ به رخ شدهایم با سعادت. این روزها که ربّ، دق الباب میکند و ما، خانه تکانی کردهایم ظاهر و باطن را. این روزها که باشکوهتر از همه فصلها، حالمان خوب است و رنگ عشق دارد.
امام رضاجان! دستانمان که به شما دخیل ببندند، یعنی رمضانمان در آسمان برپاست. یعنی رسیدهایم به بهاری که بیپایان است. پرواز کردهایم. اوجی که صفا و صدق و فضل دارد. یعنی بیحساب و کتاب، شادی را به چنگ خواهیم آورد و ردپای اهل شیدایی را. یعنی مُلک و بوممان خالی از کبوتر و گندم نخواهد گشت.
--
نظر شما