به گزارش قدس آنلاین، این روزها که بازار سخن از کار فرهنگی داغ است، بی تردید الگوی نهضت فرهنگی امام صادق(علیهالسلام) راهی را پیش رویمان میگذارد که میتوانیم بدون حاشیه و شبهه، در جبهه فرهنگ فعال باشیم.
از این رو به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت امام صادق(علیهالسلام) در گفت وگو با دکتر محمدحسین رجبی دوانی استاد و مؤلف برجسته تاریخ اسلام و عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(علیهالسلام) فلسفه، برکات و ابعاد نهضت فکری فرهنگی این امام همام را به بحث گذاشتهایم که مشروح آن تقدیم میشود:
چه عاملی سبب شد امام صادق(علیهالسلام) میدان علم و فکر را برای هدایت جامعه برگزینند؟
- حضرت صادق(علیهالسلام) در منصب سیاسی نبودند، مخالفتها با ایشان در بُعد فکری و عقیدتی مطرح میشد. بنابراین متکلمان اهل سنت همچون اشاعره، معتزله و مرجئه، خوارج (اگرچه در بعد سیاسی مطرح نبودند، اما در مکه و مدینه آزادی عمل داشته و اعتقاداتشان را بیان میکردند)، جریان معروف به «دهریون» که به مبدأ و معاد اعتقاد نداشتند و نیز غُلات که برخی آن را به شیعه منتسب میکردند، اما ائمه(علیهم السلام) آنها را نفی و طرد کردهاند، به عنوان جریانهای معارض در دوران حیات امام صادق(علیهالسلام) فعال بودند.
در نوع مواجهه امام صادق(علیهالسلام) با این جریانها باید گفت، چون آنها اهل فکر و بحث بودند، امام حتی در مکانهایی همچون مسجدالحرام و مسجدالنبی با بزرگان این جریانهای فکری، مناظره میکردند و از هر راهی که برای اثبات حرف هایشان وارد میشدند، حضرت با استدلالهای قوی و متقن محکوم شان میکردند. حتی با غیرمسلمانان هم امام با منطق و سعه صدر و کلام مستحکم، صحبت و دیدگاه شان را رد میکردند.
البته گاهی هم حضرت با تربیت شاگردان ورزیده از مناظره مستقیم پرهیز کرده و کسانی چون هشام بن حَکَم و مؤمن طاق را به بحث با آنها گسیل میداشتند. اگر نیاز به استحکامِ بیشتر بحث بود، حضرت ورود کرده یا پایه استدلال شاگردان را محکم میکردند.
چرا با وجود فضای باز سیاسیِ ناشی از تغییر خلافت، امام صادق(علیهالسلام) به جای قیام سیاسی و در دست گرفتن حکومت به راه اندازی نهضت علمی فرهنگی اقدام کردند؟
امام صادق(علیهالسلام) تجربه خاصی را در دوران امامت خودشان داشتند که برای دیگر ائمه(علیهم السلام) پدید نیامد؛ یعنی انتقال خلافت از خاندانی فاسد به خاندان فاسد دیگر؛ هنگام تزلزل بنی امیه، سرکرده دعوتگران بنی عباس، «ابوسلمه خلال» بود که در کوفه میزیست و ابومسلم خراسانی زیرنظر وی فعالیت و قلمروی بنی امیه را تصرف میکرد و به عراق نزدیک میشد؛ ابوسلمه با آنکه در خدمت عباسیان بود، تصمیم گرفت خلافت را به امام صادق(علیهالسلام) برساند. بنابراین نامهای برای حضرت نوشت و عرض کرد: اگر بپذیرید با شما بیعت کنم و با سقوط بنی امیه شما خلیفه شوید، اما امام نامه او را بدون گشودن و خواندن، سوزاندند و وقتی فرستاده ابوسلمه از پاسخ نامه پرسید، حضرت فرمودند: پاسخ همان بود که دیدی.
علت آنکه این انتقالِ قدرت بر پایه خروش مردم به جان آمدهِ از ظلم نبود؛ بلکه جنگ قدرتی بود بین دو گروه باطل که در این میان بسیاری از مردم هم فریب خورده و تصور میکردند بنی عباس مسیر درست را طی میکند. از دیگر سو، ابومسلم که فرمانده نظامی بنی عباس بود، با جنایات و کشتار وسیع و ایجاد رعب و وحشت درصدد سقوط بنی امیه برآمد، بنابراین امام حق، هرگز در رأس حاکمیتی که بر اثر جهل و بی خبری مردم و جنایات وسیع حاصل میشد، قرار نمیگرفت.
به عبارت دیگر اگرچه امام صادق(علیهالسلام) جایگاه رهبریِ امت و جامعه را حق خود میدانستند، اما نه به هر قیمتی. بنابراین اگر میپذیرفتند وامدار ابوسلمه و ابومسلم که عملکردشان فاسد بود، شوند، حفظ چنین حکومتی را باید با روش ابومسلم یعنی رعب و وحشت دنبال میکردند و این از ساحت مقدس امام به دور بود و این کارِ فرصت طلبان و قدرت دوستان بود.
نگاه حضرت(علیهالسلام) به کار فرهنگی برای رسیدن به چه مقصدی بود و چقدر نهضت علمی فکری امام صادق(علیهالسلام) منتج به آن شد؟
بنابر تعبیر رهبر معظم انقلاب، امام صادق(علیهالسلام) درپی آن بودند که با کار فرهنگی و علمی زمینهای فراهم کنند تا مردم به بصیرت برسند و جایگاه امام را بدرستی شناخته و سراغ ایشان بروند؛ اما بنی عباس با فرصت طلبی خود مانع شده و مردم را در جهل نگاه داشتند.
اگرچه جایگاه امامت و ولایت امام از سوی خدا تعیین شده است، اما برای آنکه این ولایت به حاکمیت مردم برسد، باید مردم معرفت داشته، مطیع امام و حاضر به جانفشانی در راه ایشان باشند که جامعه عصر امام صادق(علیهالسلام) با این موقعیت فاصله بسیار داشت، بنابراین امام صادق(علیهالسلام) درصدد برآمدند این فاصله را با بصیرت افزایی کاهش دهند.
چه کارشکنیهایی از سوی دستگاه خلافت در برابر اقدامهای فرهنگی و نهضت علمی امام صادق(علیهالسلام) انجام شد. حضرت چگونه این موانع را برطرف میکردند؟
خلفای عباسی، بویژه منصور دوانیقی که امام صادق(علیهالسلام) را به شهادت رساند، میدانست حضرت، رهبر حقیقی امت و منصوب از جانب خداست. بنابراین بشدت مقابل فعالیتهای علمی فرهنگی ایشان که در دوران انتقال خلافت گسترش یافته بود را گرفت و جلسات حضرت را در مدینه کاهش داد. منصور چندین بار امام صادق(علیهالسلام) را به مرکز حکومت یعنی کوفه یا هاشمیه(پایتخت ساخته منصور) احضار کرد. ایشان را زیرنظر داشت، اما امام جلسات درس و بحث خود را در همین شهرها و زیر گوش خلیفه نیز برگزار میکرد. عدهای همچون ابوحنیفه، رأس فرقه حنفی و نگارنده «لولا السنتان لهلک النعمان» (منظور دو سال درک محضر امام صادق(علیهالسلام) است)، در این ایام از محضرشان بهره بردهاند.
جالب است، امام صادق(علیهالسلام) در این سفرهای اجباری و احضاری، به زیارت امیرالمومنین(علیهالسلام) میرفتند. در حالی که قبر مطهر حضرت در آن دوران هنوز مخفی بود و این زیارت و نیز زیارت امام حسین(علیهالسلام) جزو آگاهی بخشیهای امام صادق(علیهالسلام) است. بویژه با بیانات درباره جایگاه حق امیرمؤمنان(علیهالسلام).
همین روشنگریهای امام صادق(علیهالسلام)، منصور عباسی را دچار ترس کرد تا کسانی همچون ابوحنیفه را مأمور کند تا تأثیر اقدامهای علمی فرهنگی امام(علیهالسلام) را با حمایت خلافت، خنثی کنند و آنها نیز حضرت را البته در نبودشان نقد میکردند؛ چون قدرت هماوردی با ایشان را نداشتند. این یعنی فرستادن فقهای درباری به میدان خنثی سازی تلاشهای امام صادق(علیهالسلام) که موفق نشدند و در نهایت منصور با توطئه، حضرت را به شهادت رساند.
آیا برکات نهضت علمی فرهنگی امام صادق(علیهالسلام) به دوران امام رضا(علیهالسلام) نیز گسترش یافت و میتوان جلوههایی از آن را در اقدامهای عالم آل محمد(علیهالسلام) یافت؟
بله؛ برکات کار عظیم علمی فرهنگی ایشان به امام کاظم(علیهالسلام) رسید و از طریق وکلای امام در همه جهان اسلام اعم از کوفه، مدینه، خراسان، مصر، یمن و... به شیعیان انتقال یافت. پس از حضرت کاظم(علیهالسلام) این میراث گرانبها به امام رضا(علیهالسلام) رسید و در عصر بابرکت ایشان بویژه در دوران جنگ امین و مأمون (فرزندان هارون) بر سر قدرت، حضرت رضا(علیهالسلام) فرصت یافتند و معارف اهل بیت(علیهم السلام) و فقه خالص اسلامی را فارغ از بدعتهای اعمال شده توسط خلفا، به شیعه و غیرشیعه عرضه کردند.
این رویه در دوران ولایتعهدی و در قالب بحثهای فکری فرهنگی اوج یافت که به تعبیر رهبری، حقایقی را که پدران بزرگوارشان در خفا و فقط برای یارانشان بیان میکردند، امام رضا(علیهالسلام) با دریدن پرده تقیه و با استفاده از دستگاه خلافت در سطحی عمومی بیان کردند که از برکات آن گسترش عجیب مسائل علمی و فرهنگی در ایران و دیگر نقاط جهان اسلام بوده است.
آیا میتوان اقدامهای امام صادق(علیهالسلام) را در عرصه فکر و فرهنگ نوعی «آتش به اختیار» بودن دانست و از آن برای اصلاحات فرهنگی در جامعه امروز بهره گرفت؟
تفاوت موقعیت امام صادق(علیهالسلام) با امروز این است که در آن دوران رهبری و اختیار جهان اسلام در دست خلفای جائر و غاصب بود. امام(علیهالسلام) آزادی عمل نداشتند، اما چون رهبر واقعی امت بودند تا جای ممکن برخلاف خواسته حاکمیت، روشنگری کردند که این به نوعی همان «آتش به اختیار» بودن است، اما امروز هدایت جامعه در اختیار ولی فقیه است که خود ایشان مروج معارف دینی و تلاش برای جلوگیری از تحرکات دشمن در عرصههای فرهنگی و سیاسی هستند، اما متأسفانه دولت و تشکیلات اجرایی که وظیفه مدیریت جامعه را دارند برخلاف دغدغههای رهبری، دل نگران فرهنگ نیستند و حتی خواستههای غیرانقلابی هم دارند، مانند دغدغه برگزاری کنسرت به جای توجه به مسائل اصلی، بنابراین رهبر معظم انقلاب از دانشجویان خواستند منتظر تشکیلات رسمی حکومتی نشوند و خود در میدان فرهنگ ورود کنند.
بنابراین، کار امام صادق(علیهالسلام) آتش به اختیار است، اما در مقابلِ طاغوت و خلیفه غاصب، ما نیز باید با تأسی به ایشان در این عرصه ورود و به تکلیف مان عمل کنیم، بویژه که رهبری انقلاب خود خواستار و حامی این مهم هستند و این تفاوت امروز با زمانه امام صادق(علیهالسلام) است.
نظر شما