مگر میتوان مداح خوشصدای دیروز را که بسیاری از مدایح اهل بیت(علیهمالسلام) را از او یاد گرفتهایم از یاد ببریم و حالا را که فصلی از عمرش ورق خورده کنار بگذاریم! نه، نمیشود. ما از کودکی پای منبرش بزرگ شدهایم و او را دوست داریم و سراغش میرویم. پیر و جوان پیرغلامان اهل بیت برای ما یکی هستند و همیشه برای ما مورد احترام بوده و خواهند بود. بزرگی میگفت باید در پیری سراغ دوستان اهل بیت رفت. چون مزد این سالها را در این ایام دریافت خواهند کرد. در این شماره یادی از حاج حسین خلج کردهایم. او یکی از پیرغلامان کشور است و برای همصحبتی با او به محل کارش (خیاطیای در خیابان مولوی روبهروی حسینیه صاحبزمانیها) رفتیم. روایت هفتهنامه «چهارده» بیانگر مقام والای این پیرغلام اهل بیت است که مداحی را از دریچه گذشتگان تشریح میکند تا شاید مداحان نسل جدید که گلایهها و نقدهایی بر عملکرد آنها دارد از نقطه نظراتش که حاصل سالها تجربه غنی و ارزشمند است بهره ببرند.
مداحی شغل نیست
حاج حسین خلج تهرانی که تقریبا ۸۰ سال از عمرش میگذرد بزرگ شده پاچنار تهران است. او میگوید: «مادرم خانمجلسهای بود و در قدیم دخترها و پسرهای کوچک را در مکتبش جمع میکرد و به آنها عم جز و قرآن یاد میداد و برای خانمها جلسه روضه داشت. پدرم هم معمار بود و به تعمیرات ساختمان مشغول بود. خودم هم از قدیم سراغ تعمیرات خیاطی رفتم. البته اول رفوگری میکردم و کنار دست عمویم در لباسشویی کار میکردم تا اینکه سراغ شغل خیاطی رفتم و در کنار آن مداحی اهل بیت هم میکردم اما هیچوقت مداحی را به عنوان شغلی برای کسب روزی خانواده به حساب نیاوردم».
فراگیری درس ستایشگری با همراهی مادر
حاج حسین از قدیم روضه آقای کشفی را به خاطر دارد که در زمان گذشته بسیار معروف بود و همیشه روضههای او را حفظ میکرد و در مدرسه و هیئت بچهها میخواند تا اینکه رفته رفته در جلسات بزرگانی همچون سید ادبی پامنبری کرد و هماکنون جز پیرغلامان شناخته شده کشور است. او میگوید: «در گذشته مداحان با چارپایان برای روضهخوانی میرفتند. مثلا یکی از مداحان به حاج احمد اسبی معروف بود. چون با اسب به مجالس روضهخوانی میرفت».
حاج اکبر ناظم و حاج شاهحسین بهاری هممحلههای او بودند. او به یاد دارد که در آن زمان حاج منصور هم در محلهاش تازه دعاخوانی را شروع کرده و برادران طاهری هم درآن زمان خردسال بودهاند. مادر حاج حسین خلج او را به منزل سید ادبی میبرده تا او از مجالس عزاداری این سید بزرگوار درس بیاموزد. حاج حسین کنار حسن فرشتهنژاد، جواد مهرآوری و مرشد قاسم تعلیم مداحی دیده است.
حالا چند خطی روضه میخواند
حاج حسین بعد از فوت همسرش دیگر حال و حوصله خیاطی ندارد و بیشتر در خانه میماند اما هنوز میتوانیم او را در محافل روضه و هیئت ببینیم ;i گاهگاهی چند خطی روضه میخواند. او عادت داشت هر روز وقت ناهار به منزل برود و با همسرش ناهار بخورد. دیگر بعد از او رمقی برایش نمانده اما ریشهای سپید و تسبیح زیبایی که دستش میگیرد او را برای ما دلنشینتر میکند. آخرین باری که در بازار دیدمش وقتی هنگام راه رفتن خسته شد، کنار بازار نشست و به یاد روزهای جوانی خاطرات آن روزها و نگاه مهربان ارباب را برای دوستانش نقل کرد. حاج حسین خلج میگوید: «مادرم میگفت آرزو دارم تا لحظهای که فرزندم زنده هست از امام حسین(ع) دم بزند و اگر سراغ هر کار دیگری برود، هیچوقت مداحی برای امام حسین را ترک نکند».
عزت ما از امام حسین(ع) است
این پیرغلام اهل بیت(علیهمالسلام) میگوید: «طیب حاجرضایی و حسین رمضان یخی از سرشناسان جنوب شهر بودند که من سینهزنی مجالس آنها را میخواندم و برای روضهخوانیام جمعیت زیادی جمع میشد. در این مجالس سنگزن، سنجزن و قرهنیزن بود و دو دسته سینهزن پشت سر این هیئتها بود. این جلسات در پاچنار و در هیئت محبان الزهرا(س) به نام حاج مصطفی دادکان بود که آن را اداره میکردم و بعد از آن در هیئتهای محلی که همین حسینیه صاحبالزمانیهاست روضهخوانی میکردم».
وی در ادامه میگوید: «در قدیم که چند روز بازار تعطیل میشد برای روضهخوانی و ارسال کمکهای مردمی به جبهه میرفتم اما بیشتر در هیئتهای قناتآبادیها، صاحبالزمانیها و پیرعطا روضهخوانی میکردم و پاتوق امروز روضهخوانیام هم در هیئتهای اصحابالقائم، انصارالقائم و صاحبالزمانیهاست. یادم میآید در بازار قدیم مرشد اسماعیل، حاج اکبر ناظم و حاج محمدعلی اسلامی میخواندند».
خلج در ادامه میافزاید: «خداوند من را شکرگزار مردمی قرار دهد که به خاطر امام حسین(ع) ما را مورد محبت خود قرار میدهند. البته ما عزتمان را از امام حسین گرفتهایم. برای همین وقتی میگویند شعر خوب است، میگویم اسمی که در شعر حسینی میآید بزرگ است که به شعر عزت میدهد».
بازار که تعطیل میشد به جبهه میرفتم
حاج حسین خلج از نوکرانی است که ارباب به صدا و نفس او نگاه دیگری کرده و وقتی میگوید «یاحسین» اشک از گوشه چشمان مستمعین جاری میشود. او عشق و محبت خودش را به امام حسین(ع) با یک تعبیر زیبا این طور بیان میکند و میگوید: «از من پرسیدند اگر امام حسین(ع) را ببینی از او چه میخواهی؟ گفتم امام حسین همه زندگی من را میداند. چه بخواهم وقتی میداند؟ دوباره پرسیدند و اصرار کردند به ما که نمیدانیم بگو چه میخواهی؟ گفتم میگویم آقا! شما را به مادرتان حضرت زهرا(س) قسم اجازه دهید بگویم دوستتان دارم. البته دوست داشتن شرط دارد. باید ببینید کدام کارتان را از امام حسین(ع) یاد گرفتهاید. چون دوست داشتن بدون اطاعت و پیروی مفهومی ندارد».
نظر شما