«چه صبری داری/ با این همه زخم/ این همه درد/ کوه را ذوب میکند/ چه طاقتی داری/ پنجره فولاد!»*
شعر دینی پیش از اینکه دینی باشد، شعر است!
این حکم هیچ ربطی به برتری شعر بر دین یا برعکس ندارد بلکه صرفاً بر ژانر و سنخ کلام دلالت میکند. متن دینی میتواند شعر، نثر، نقاشی، فیلم، تئاتر یا یک عکس باشد. اما وقتی میگوییم شعر دینی، بر ویژگیهای ژانر شعر تأکید داریم؛ تأکیدی ویژهتر از دینیبودن متن. به عبارت دیگر، شعر دینی تا شعریت خود را ثابت نکند اصلاً موجودیت نمییابد.
سارا بهرامی با آوردن نشانه کلیدی شعر در انتهای اثر، موضوع و محتوای آن را فاش میسازد. او یک شعر دینی در حوزه شعر رضوی سروده است. اما چرا می گوییم «سروده است»؟
بهرامی با پنجره فولاد به گفتوگو نشسته اما این گفتوگو در واقع مونولوگی است که انتظار پاسخ ندارد. چرا؟ چون پنجره فولاد یک شیء بیجان است و این مونولوگ و انتظار پاسخ، در واقع بهکاربردن همان صنعت تشخیص است.
مبالغه شعر را هم به این تشخیص اضافه کنید تا این متن را تخیلی و فراواقعی بیابید. دردها و زخمهایی که صبر کوه را هم سر میآورد و آن را ذوب میکند ولی پنجره فولادِ حرم رضوی صبورانه طاقت میآورد.
پس سارا بهرامی ابتدا بر نوع و سنخ سخن تأکید کرده و اثری در ژانر شعر خلق کرده است. حالا او میتواند ادعا کند که شعری دینی نوشته است. از منظری که این نوشتار بر شعر دینی نگریست، آیا نمیتوان دخیلبستن و درد دل کردن دردمندان و زخمدیدگان متوسل به پنجره فولاد حرم رضوی را نیز شعر دانست؟ چرا که نه! ولی بهرامی آگاهانه شعر سروده است و آنها ناخودآگاه مشغول شاعریاند!
راستی حرم رضوی چقدر شاعر دارد و چقدر شعر است!
* «نذر شعر»/ به اهتمام فرهنگسرای خاتم(ص)/ نشر شهر/ 1395/ صفحه 101.
نظر شما