به گزارش قدس آنلاین، روایتهای مدرنیسم بسیار اسطورهای و افسونزده است، زیرا عنوان میکند اهل تقلید نیست، آزادیخواه، نقدپذیر و تحمل عقاید دارد، اما نقطه فهم افسانه بودن این ادعاها در اعدام شیخ فضلالله و پایهریزی نخستین هستههای ترور فیزیکی افراد در ایران قابلدرک است؛ زیرا شیخ نخستین منتقد مدرنیته در ایران بود اما این نظام در بدو ورود تحمل نمیکند و مخالفان را از صحنه خارج میکند. مظفر نامدار، پژوهشگر اندیشههای اسلامی معاصر در گفت و گو با قدس از نقد ناپذیری مدرنیتهای میگوید که نتیجهاش حذف فیزیکی شیخ فضلالله نوری است.
شیخ فضلالله نوری بهنوعی در تاریخ معاصر مظلوم واقعشده است، بفرمایید با توجه به اینکه وی روحانی مبارزه با استبداد قاجاری بودند و خواهان افزوده شدن «مشروعه» به «مشروطه» بود، چرا مورد بیمهری گروه مذهبیون قرار گرفت و پس از شهادت بزرگداشتی از سوی آنها برای این روحانی مبارز برگزار نشد؟
اینکه با قاطعیت اعلام کنیم بزرگداشتی برای این روحانی پس از شهادت برگزار نشد، یقینی نیست؛ زیرا از لابهلای برخی از گزارشها بهطور ضعیف میتوان دید که مراسمی گرفته شد، اما اینکه بهطورکامل در تاریخ ثبتشده باشد، بله کمتر است. دلیل آن نیز کاملاً مشخص است. در این دوره جو استبداد روشنفکری شدید حاکم است، این جریان نخستین هسته گروههای ترور را در ایران در همین دوران شکل میدهد و کسانی که بههردلیلی مخالف مشروطه بودند و یا احساس میکردند مانع سیطره مطلق آنها در ایران هستند، ترور میشدند. این جریان حتی روحانیونی که موافق مشروطه بودند را نیز برنمیتابید و افرادی چون سیدعبدالله بهبهانی و دیگران را که برای پیروزی مشروطه رنجهای زیادی کشیده بودند، از سر راه برداشتند. بنابراین در چنین شرایط سخت استبدادی کسی جرئت نمیکند در شکل عمومی، مراسمی داشته باشد. استبدادی که بهتعبیر امام خمینی (ره) بهمراتب سیاهتر از استبداد قاجاری بود؛ معلوم بود که اجازه نمیدهد تا برای شخصیتی مانند شیخ که بسیار هم از وی کینه بهدل داشتند، مراسمی برگزار شود. بنابراین فضا، سنگین است که باعث میشود بزرگداشتها در خفا و بهشکل محفلی در گروهها باشد.
تضاد شیخ فضلالله با روشنفکران زمان خود در چیست که باوجود داشتن یک هدف کلی درنهایت دچار اختلافهای بزرگی میشوند و منجر به شهادت شیخ میشود؟ بهگونهای که شبانه دفن میشود.
اهداف شیخ فضلالله و روشنفکران آن دوره یکی نبود؛ در دورهای که حرکت بزرگ اجتماعی نهضت عدالتخانه در ایران شکل گرفت با نام مشروطه نبود. لفظ مشروطه نه در شعارهای آن دوره وجود داشت و نه در گردهماییهای گروهها استفاده میشد. همچنین شما در مطبوعات آن دوره نیز نمیبینید؛ تا زمانی که در فرمان دوم مظفرالدین شاه از این واژه استفاده میشود.
طبیعی است تا پیش از پیروزی، اختلافها بروز نمیکند و این مسئله در اغلب جنبشها وجود دارد. درواقع جنبشهای اجتماعی دارای دورویه هستند؛ یکرویه نفی وضعیت موجود و نظم کهنه و رویه دیگر تأسیس نظم جدید یا نظام نوین است. در آن دورانی که وضع موجود نفی میشود، اختلافها کمتر بوده و پنهان است؛ زیرا تمام گروههای حاضر درصحنه یک هدف را دنبال میکنند، اینکه وضع موجود را برهم زنند، اما ممکن است انگیزههای هر یک متفاوت باشد. این اختلاف کجا خود را نشان میدهد؟ جایی که قرار است وضع مطلوب تأسیس و جایگزین شرایط نامطلوب شود.
این مسئله نیز در جنبش عدالتخانه بهاین گونه بود؛ جاییکه فرمان صادر شد و عنوان آن بهعنوان مشروطیت اعلام شد، قرار بود افراد با یکدیگر برنامهها را تدوین و نظم جدید را پایهریزی کنند. نخستین چهره اختلاف در قانون اساسی بود و از این مرحله به بعد مشخص میشود که ایده و افکار افرادی که برای این جنبش حرکت و قیام کردند، چیست درنتیجه از دل آن سه جریان بیرون آمد.
این سه جریان چه گروههایی هستند؟
سه جریان اصلی (به سایر جریانهای کوچک کاری نداریم) نخستین آن گروه منورالفکرهای این دوره هستند که بیشتر آنها وابسته به دربار و کارگزاران قاجار و یا دلسپرده به یاری و کمک غربیها بویژه انگلیسیها هستند. آنها مشروطه را همان جریان مشروطه اروپایی تفسیر و دنبال میکردند، بهمعنی مشروطهمطلق که نباید تحتتأثیر دین باشد و نیز به ارزشهای و ایدئولوژیهای بومی کاری نداشتند، جریانی که بهدنبال یک نظام مقتدر سیاسی است تا قدرت را بین سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه تقسیم کند. این امر شبیه تفکر منتسکیو است که آرامآرام در ایران از سوی افرادی مانند میرزاملکمخان پخش شد. این جریانی بود که کاری باارزشهای اجتماعی مردم و دین نداشت، بلکه شدیداً مخالف این ارزشها در حوزه اجتماعی بود. آنها گروهی از افراد تحصیلکرده اروپا و کارگزار دربار قاجار بودند که شاهزادهها نیز جزو آنها هستند و نیز بخشی از گروههای منحرف که در رأس آنها بهاییت و چهرههای این فرقه قرار دارند. تمام این گروه چون مخالف مذهب شیعه در ایران بودند و قدرت آن را برنمیتابیدند تفکر خود را در قانون اساسی مطرحشدهشان نشان دادند و در نهایت غلبه کردند.
اما جریانهای دیگر مربوط به گروههای مذهبی بود که خود به دو شعبه تقسیم شد؛ گروه اول جریانی که سردمداران آنها در ایران نبودند و بهوسیله افراد وابسته خود، در جریان شرایط کشور قرار میگرفتند و این افراد نیز واقعیتها را آن گونه که خود میخواستند، منتقل میکردند. ما آنها را طرفدار مشروطهمشروعه میدانیم. این اصطلاح پیشنهادی بود که نخستینبار از سوی شیخ فضلالله مطرح شد، اما پس از مدتی او دید این افراد بهدنبال مشروطهمشروعه نیستند. بههرحال این گروه را از طرفداران این جریان میدانیم و رهبر بزرگ آنها نیز مرحوم آخوند خراسانی است. بنابراین افراد اطلاعات را کانالیزه برای وی ارسال میکردند و او نیز درباره آنها فتواهایی دارد که درتاریخ میتوانید دنبال کنید.
جریان سومی نیز وجود دارد که ما آن را بهعنوان مشروعه در تاریخ خود میشناسیم که با رهبریت شیخ فضلالله نوری است. پس از تغییرات زیادی که درجریان نهضت اتفاق میافتد و مسیر حرکت تغییر میکند و نهضت عدالتخانه تبدیل به مشروطه انگلیسی و ضددین میشود، شیخ ناگزیر جلوی آن میایستد. ابتدا فکر میکند میتواند مشروطه را مشروعه کند و سپس درمییابد افراد دنبال این مسئله نیستند و نظام مشروعه بهنوعی بهمعنای نظام ولایتفقیه است.
این سه جریانی است که در این فضا با پیروزی مشروطه وجود دارد، فاتحان جریان مذهبی را از صحنه خارج میکنند و باتشکیل گروههای ترور، شخصیتهای هر دو جریان مذهبی موافق و مخالف را ترور میکنند.
بنابراین شیخ در جریان مشروطه، حتی مشروطهمشروعه خلأیی میبیند که نظام مشروعه را مطرح میکند. او پس از مهاجرت بهحرم حضرت عبدالعظیم متوجه این امر میشود که افراد و گروهها بهدنبال جایی نیستند که برای دین، نظام سیاسی بهوجود آید. درنهایت میبینید که شیخ عنوان میکند «ما وقتمان را تلف کردیم». چون افراد بهدنبال این هستند که بهطورکلی مذهب و نظام اخلاقی و نیز ارزشهای اجتماعی دین در نظام حاکمیتی وجود نداشته باشد. و قرار است همان نظام مشروطهای که در اروپا وجود دارد بهطورکامل الگوگیری و در ایران پیاده شود.
در نوشتههای شیخ میخوانید که «من در تعجب از فهم آن شخص فرنگی هستم که عنوان میکند مشروطه با دین سازگار نیست» زیرا آنها (اروپاییان) زمانی که میخواستند مشروطه را در نظام سیاسی اجرا کنند، نخست علمای دینی خود را کشتند و از صحنه حذف کردند. و با این زمینه چگونه میشود مشروطهای که قرار است در ایران پایهریزی شود، مشروعه باشد. بنابراین شیخ پی میبرد تمام این برنامهها بازی است بنابراین با آن مخالفت میکند.
پس میتوان گفت باوجود دو جریان مذهبی اما یکی به دلیل دور بودن از کانون جریان و اکتفا به شنیدهها و گروه دیگر به رهبری شیخ فضلالله بهدلیل تنها ماندن نتوانست کاری از پیش ببرد.
بله، این مسئله امری عجیب نیست که در این زمان نیز اتفاق میافتد، بهطورنمونه زمانی که امام (ره) بحث انقلاب اسلامی را مطرح کردند بیش از همه این گروههای مذهبی بودند که با آن مخالفت کردند و این سخن را میتوان از فرمایشات او در کتابهایشان دید و خواند. بنابراین علاوهبر ضدیتها و مخالفتهایی که ممکن است وجود داشته باشد در برخی مواقع کجفهمیهای دینی نیز تأثیرگذار درحرکتهای اینچنینی است. و اتفاقاً معتقدم کسانی که درگذشته و امروز بهنام مذهب، درمقابل انقلاب میایستند بیش از همه بهدلیل کجفهمی دین است و بهاینترتیب بهکل جریان آسیب میزنند.
سخن آخر؟
مسئلهای که اصرار دارم همیشه تکرار شود و خود زمانی که بهمسئله مشروطه میپردازم همیشه آن را بیان میکنم این است که ما درباره مدرن و مدرنیسم روایتهای بسیار اسطورهای شنیدهایم؛ اینکه اهل تقلید نیست، منتقد است، آزادی و حق شهروندی در آن وجود دارد و... بهنظر من درایران (بهسایر کشورها مانند اروپا کاری ندارم) نقطه فهم اسطوره و افسانه بودن این موضوع در همین مسئله اعدام مرحوم شیخ فضلالله نوری قابلدرک است. وی نخستین منتقد مدرنیته در ایران بود، زیرا نظام مشروطهای که در ایران از دل نهضت عدالتخانه خارج شد، نظام مدرنیته بود. و این ادعایی است که تمام افراد حاضر و متمایل بهمشروطه به آن اعتراف دارند. مرحوم شیخ فضلالله به این نظام انتقاد داشت. بنابراین مشروطه مدرنیته در همان ابتدای ورود به ایران در قالب یک نظام، تحمل انتقاد را ندارد و مخالفان خود را ترور و ازصحنه خارج میکند.
ازاینرو ذات مدرنیته در ایران بهتعبیر امام (ره) بهمراتب سیاهتر از استبداد قاجاری بوده و نماد این استبداد سیاه، اعدام شیخ است که درنتیجه انتقاد به این جریان بود و جالب است حتی آن جریان مذهبی و شخصیتهایی که موافق چنین مشروطهای هستند مانند مرحوم بهبهانی و... یکییکی ترور و از صحنه نظام اجتماعی ایران حذف میشوند. یعنی نظام مشروطه و پیروان مدرنیته در ایران نهتنها تحمل مخالفان و منتقدان خود را ندارند، بلکه حتی تحمل آرا مذهبی موافق خود را نیز نداشته و باتشکیل هستههای ترور و کمیتههای مجازات یکی پس از دیگری منتقدان و مخالفان و متفاوتان عقیدتی همسو و هممسیر خود را ترور میکنند. این آن میراثی است که تا بهامروز مدرنیته در ایران بهجا گذاشته و ما نباید اجازه دهیم که این مسئله حیاتی از حافظه تاریخی ملت ایران پاک شود.
نظر شما