تحولات لبنان و فلسطین

«مجید انتظامی» از آهنگ‌سازانی است که هم در حوزه سینما و هم در حوزه موسیقی جایگاه ویژه‌ای دارد. موسیقی‌های متنی که انتظامی ساخته چنان به یاد مانده‌اند که مخاطبان عام نیز آنها را فراموش نکرده‌اند.

ساخت هر قطعه موسیقی یک واقعه بزرگ در زندگی من است

به گزارش قدس آنلاین، «مجید انتظامی» در طول بیش از ۴۰ سال فعالیت مستمر در حوزه موسیقی فیلم، آهنگ‌سازی و تدریس، خدمات بسیاری به موسیقی کشور ارائه کرده است. حضور و تاثیر انتظامی در موسیقی فیلم بخصوص سینمای دفاع مقدس غیر قابل انکار است.

آثار انتظامی خاطره‌انگیزند؛ چرا که مهمترین آثار سینمای دفاع مقدس از جمله «بوی پیراهن یوسف»، «ترن»، «آژانس شیشه‌ای»، «از کرخه تا راین»، «دوئل» و... وجه مهم ماندگاری خود را از موسیقی خود دارند که ساخته مجید انتظامی است. هر کدام از این آثار به تنهایی واجد ارزش‌هایی است که باید مستقلا به آن پرداخته شده و مورد تحلیل و بررسی قرار گیرند.

با این آهنگ‌ساز ارزشمند درباره سال‌های فعالیتش گفت‌وگویی انجام دادیم که قسمت اول آن را در ادامه می‎‌خوانید.

 شما سال ۱۳۵۳ به ایران برگشتید؛ دلیل این برگشتن چه بود، در حالی که در آلمان موقعیت‌های بیشتری داشتید؟

وقتی دانشگاه دولتی برلن را تمام کردم امکان کار برای من زیاد بود. ساز تخصصی من هم «اُبوا» بود که همه ارکسترها دنبالش بودند، چون نوازنده آن کم بود. من هم سطح قابل قبولی داشتم. در آنجا هم کار می‌کردم البته نه به طور دائم، اگر ابوایستی مریض می‌شد، من به جای او برای اجرا می‌رفتم. حتی در شهرهای دیگر آلمان هم اگر ارکستری برگزار می‌شد و به ابوایستی احتیاج داشتند، از طریق استادم من را دعوت می‌کردند. تا وقتی هم ابوایست ثابت ارکستر حالش خوب می‌شد من نوازندگی می‌کردم.

در زمان تحصیل ارکستر موتزارت را اجرا کرده بودم، هم با ارکستر سمفونیک دانشگاه که ارکستر حرفه‌ای و بزرگی داشت و در هم ارکستر سمفونیک آلمان یا ارکستر فیلارمونیک که «کارایان» آن را رهبری می‌کرد. همچنین ارکستر رادیو به رهبری «لورین مازل» و چند ارکستر کوچک‌تر مثل «باخ»، «باروک» که از نظر تعداد کمتر است و با ارکستر سمفونیک متفاوت است. من با این ارکسترها هم وارد مذاکره شده بودم که آنجا یک کار دائم داشته باشم. کنسرت‌هایی که داده بودم در روزنامه‌ها هم نوشته شده بود.

از طرفی ارکستر سمفونیک تهران آن موقع که رهبرش «فرهاد مشکات» بود، یک نامه برای من فرستاد که شما اگر مایل هستید برای اجرای کنسرت به ایران بیایید، ما آمادگی داریم شما را به تهران دعوت کنیم تا اینجا کنسرت دهید. دعوت خوبی بود، هم خانواده‌ام را می‌دیدم هم کنسرتم را اجرا می‌کردم، پذیرفتم و به تهران آمدم.

چون بر کنسرت موتزارت تسلط داشتم قصد داشتم آن را در تهران اجرا کنم و ضمن آن چند قطعه را هم معرفی کردم و گفتم رپرتوار من این قطعات است حالا شما هر کدام را که می‌خواهید انتخاب کنید. به من گفتند رهبر ارکستر «هل گه‌دورش» آلمانی است و بهتر است موتزارت بزنید و یا با خودشان تماس بگیرید و بعد تصمیم بگیرید چه قطعه‌ای را اجرا کنید.

آخر هم تصمیم ما این شد که من همان موتزارت را اجرا کنم. سه شب در تهران کنسرت دادم. متاسفانه صدایی از کنسرتی که در تهران دادم ندارم، اما در روزنامه‌ها اجرای من منعکس شد و استقبال خوبی داشت.

بعد از این اجرا دوباره به آلمان برگشتم تا درسم را تمام کنم. بعد از مدتی نامه‌ای از تهران آمد که در صورت تمایل می‌توانم در آنجا مشغول کار شوم و به استخدام ارکستر سمفونیک در بیایم. من هم آدم وطن ‌پرستی هستم و دوست داشتم در کشور خودم باشم. بنابراین ترجیح دادم که بین مردم خودم کار کنم. به محض ورود به ایران کارم را شروع کردم. مشکلاتی پیش آمد که مجبور شدم از ارکستر بیرون بیایم و مدتی را به سختی گذراندم، اما با این همه ماندگار شدم.

 در همان بدو ورود هم کار تدریس را شروع کردید؟

بله. در دانشگاه تهران و هنرستان موسیقی و هم هنرستان دیگری که مخصوص کودکان بی‌سرپرست بود، شروع به تدریس کردم.

 دانشگاه و هنرستان های تهران به لحاظ سطح علمی یا آلمان چه تفاوتی داشت؟

اصلا اشتباه است که بخواهیم قیاس کنیم. برای اینکه موسیقی کلاسیک با موسیقی سنتی ما فرق می‌کند. شما خارج از کشور وقتی سوار تاکسی می‌شوید راننده موتزارت گوش می‌کند. آنها با این سبک موسیقی بزرگ می‌شوند. حتی در دوره جنینی نیز مادرها به تجویز پزشک موسیقی گوش می‌کنند. این می‌شود که آنها با موسیقی عجین می‌شوند. فرق می‌کند با برخی از ما که ادای آنها را درمی‌آوریم. برای همین هر چیزی که ما می‌زنیم اصل نیست.

اما در خون من موسیقی سنتی کشورم جریان دارد. البته عکس این قضیه هم هست. اگر آنها بخواهند موسیقی سنتی ما را اجرا کنند نمی‌توانند. برای همین این قیاس درست نیست. البته باید بگویم سطح ارکسترهای آنجا هم بالاست، بخصوص ارکستر فیلارمونیک برلن که در سطح دنیا شناخته شده است‌، چرا که هزینه می‌کنند و مطالعه و تمرین‌های دائمی دارند.

سطح ارکستر ما هم سابقا بالا بود، دلیلش این بود که اغلب نوازندگان آن خارجی بودند. هر کسی نمی‌توانست به راحتی وارد ارکستر شود. امتحان‌های مختلفی گرفته می‌شد و نوازندگان خبره وارد ارکستر می‌شدند.

 در زمان تحصیل آموزش موسیقی فیلم هم دیده بودید؟

الان رشته‌ای به نام موسیقی فیلم هست ولی زمان ما چنین رشته‌ای نبود. شاید در کشوری مثل آمریکا بوده اما در آلمان که بنده تحصیل می‌کردم چنین چیزی نبود. فقط آهنگسازی بود، اما من با سینما بیگانه نبودم، فیلم و دنیای آن را به واسطه پدرم می‎شناختم. یادم می‌آید کسانی که پیش پدرم می‌آمدند هنرپیشه‌ها و کارگردان‌ها بودند و بیشتر بحث‌هایی که در خانه ما می‌شد راجع به سینما و مباحث آن بود. برای همین درکی از فیلم داشتم که بتوانم موسیقی آن را بسازم. اولین فیلمی هم که کار کردم به من کمک زیادی کرد.

مواجه شما برای شروع ساخت موسیقی یک فیلم چگونه است؟

وقتی به من موسیقی یک فیلم را پیشنهاد می‌دهند و من می‌خواهم کار کنم دیگر اسم آن کار نیست. یک ‌واقعه و اتفاق بزرگ در زندگی من است. تا جایی که امکان دارد سعی می‌کنم که انجام ندهم. چون می‌ترسم خوب از کار در نیاید. پیش آمده که کاری نوشتم ولی به تهیه‌کننده گفتم من از این کار راضی نیستم. پاسخ‌های مختلفی هم داده‌اند. یا اینکه همان را استفاده کنم یا اینکه از ابتدا شروع کنم.

با هر کاری که قبول می‌کردم زندگی من هم به هم می‌ریخت و مدام به بهتر شدن کار فکر می‌کردم. مدام اتود می‌زدم، کارگردان این اتودها را روی تصویر می‌دید. بسیاری مواقع راضی بودند اما من رها نمی‌کردم. سعی‌ام را می‌کردم تا حد ممکن کارم درست و اصولی از آب دربیاید. مثلا صحنه تونل «بوی پیراهن یوسف» را حاتمی‌کیا دیده بود و از کار راضی بود اما من ته دلم راضی نبود و مدام کار کردم تا بالاخره چیزی که خواستم شد و با کار اولی کاملا متفاوت شد.

 وضعیت موسیقی فیلم در آن سالی که شما شروع کردید در چه سطحی بود؟

اصلا وضعیت موسیقی با امروز فرق داشت ـ اگر چه ما امروز داریم به همان سمت سابق برمی‌‌گردیم ـ برای اینکه مخاطب نرود سمت ماهواره سیاست ‌گذاران فرهنگی در حوزه موسیقی سعی می‌کنند کاری کنند که مخاطب چیزی را که می‌خواهد از کانال خودمان بشنود و سراغ شبکه‌های دیگری نرود. این باعث می‌شود موسیقی کارکرد خود را از دست بدهد.

همچنین موسیقی فیلم با کلام بود و به ندرت اتفاق می‌افتاد که موسیقی بی‌کلام ساخته ‌شود. موسیقی فیلم هم به شکل امروزی رایج نبود. کم پیش می‌آید آهنگ‌ساز، موسیقی متن بسازد. البته استثنا هم داشتیم مثلا «اسفندیار منفردزاده» برای آثار «مسعود کیمیایی» موسیقی متن می‌ساخت. موسیقی فیلم‌‌ها را انتخاب می‌کردند و ترانه‌ای هم کار می‌شد و در بعضی از صحنه‌های فیلم استفاده می‌شد.

با شروع انقلاب خیلی چیزها دچار رکود شد. بخصوص اینکه بلافاصله جنگ هم تحمیل شد. دانشگاه‌ها و تالارهای موسیقی بسته شد و نوازندگان به خارج از کشور رفتند، اما انقلاب باعث یک اتفاق بزرگ شد؛ این که فیلم‌سازی شکل حرفه‌ای‌تری یه خود گرفت و سبک آن به شدت تغییر کرد.

آن سبک کوچه بازاری و لمپنی در موسیقی جای خود را داد به موسیقی انقلاب و دفاع مقدس، با مفاهیم ایثار و شهادت و وطن دوستی. بخشنامه هم شده بود که هر فیلم باید آهنگ‌ساز خودش را داشته باشد. دیگر موسیقی انتخابی و خواندن ترانه در فیلم معنایی نداشت. این باعث شد که فیلم‌ها جدی‌تر شوند. روز به روز فیلم‌ها حرفه‌ای‌تر شدند.

درست است که ما وسائلی که در خارج از کشور برای ساخت موسیقی فیلم لازم بود، نداشتیم، و درست است که از فاکتورهایی که مشتری جذب می‌کرد استفاده نمی‌کردیم ‌ولی فیلم‌ها به خاطر عرفانی بودن‌ و صداقت‌شان مخاطب خود را داشت مثل «عقاب‌ها» که فروش زیادی کرد همین‌طور «کانی‌مانگا» و موارد بسیار دیگر.

کسانی مثل زنده‌یاد «رسول ملا‌قلی‌پور»، «شهریار بحرانی» و... وارد سینما شدند. این کارگردان ‌ها در مسیر درستی حرکت کردند. فیلم‌های ارزشمندی ساختند که در حافظه تاریخ سینمای دفاع مقدس ماندگار هستند.

اینکه شما وارد موسیقی فیلم شدید خود خواسته بود یا شرایط باعث شد که به این سمت بیایید؟

اصلا امکان انتخاب وجود نداشت در آن سال‌ها آهنگ‌سازان بیشتر ترانه می‌ساختند. به من هم البته سفارش می‌شد اما من دوست نداشتم کاری بکنم که با روحیات من سازگار نباشد. ترجیحم این بود کاری بسازم که با وطنم سنخیت داشته باشد. نمی‌توانستم نسبت به کسانی که از این مرز و بوم دفاع می‌کردند بی‌تفاوت باشم.

 بعد از انقلاب چه اتفاقی برای موسیقی و فعالان این حوزه افتاد؟

وقتی انقلاب هنوز شکل نگرفته بود همه نهادها به غیر از ارکستر سمفونیک اعلام همبستگی کردند. ما در ارکستر نمی‌دانستیم چگونه باید اعلام همبستگی کنیم. آن موقع من یک آهنگ ساختم به نام سرود شهیدان، که نوازندگان رایگان آمدند و کار کردند. پدرم به همراه «فرزانه تاییدی» دکلمه کردند. «حسین سرشار» هم با تخصص خودش که اپرا بود آمد و خواند.

از آنجا من شروع کردم به حماسی نوشتن. بعد از مدتی که ارکستر شکل گرفت یک تعدادی که در سطح ارکستر سمفونیک نبودند جذب ارکستر شدند و تعدادمان زیاد شد. توانستیم «حشمت سنجری» را به عنوان رهبر دعوت کنیم و ارکستر رفته رفته پا گرفت.

منبع:دفاع پرس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.