تحولات لبنان و فلسطین

اهواز_ «علی حسینی کاهکش» جوانی که در زمستان ۹۴، داوطلبانه به جمع مدافعان حرم بانوی مقاومت، حضرت زینب کبری«س» در سوریه ملحق شد و در همان سال، طی عملیات شکستِ حصر «نبل» و «الزهرا» به دست رزمنده‌گان مقاومت، خلعت شهادت پوشید.

شهادت آن زمان شهادت است و زیبا است که به تکلیف عمل کرده باشیم

قدس آنلاین- گروه استان ها- محمدعلی بهوندی: این جوان اهوازی پس هجوم تکفیری‌ها به سوریه به همراه جوانان پرشور خوزستان و اهواز برای دفاع از حرم نورانی حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س) به این کشور رفت و در روز یکشنبه ۱۲ بهمن ماه سال ۱۳۹۴ به همراه تعدادی از رزمندگان اسلام به ویژه روحانی شهید حجت‌الاسلام مصطفی خلیلی‌بلوطکی، شهید رضا عادلی «کردزنگنه»، شهید محمود مراداسکندری و شهید داوود نریمیسا به شهادت رسید.

ماندگار ترین صحنه ای که از شهید علی حسینی کاهکش در ذهنمان حک شده جمله ای است که این شهید والامقام با ماژیک بر روی دیوار نوشته و در بخشی از وصیتنامه خود نیز آورده است: «این که تیر یا ترکش به تو و من اصابت کند و بمیریم که شهادت نیست! دشمن هم با تیر و ترکش می میرد. شهادت آن زمان شهادت است و زیبا است که به تکلیف عمل کرده باشیم و مزد و اجر آن را خداوند تعیین کند و آن موقع است که شهادت، شهادت است «عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ» است.» این جمله خیلی سریع در فضای مجازی پخش شد و نام شهید حسینی کاهکش را بر سر زبان ها انداخت.

شهید حسینی کاهکش به عنوان تک تیر انداز در سوریه در مدت ۴۵روز در مقابل تکفیری های داعش ایستادگی کرد. این شهید که مدرک مهندسی برق قدرت داشت در شرکت نفت مشغول به کار بود، و با رها کردن تمام موقعیت های خوب شغلی اش بسیجی وار عازم میدان دفاع از حریم اهل بیت(ع) شد.

در ادامه گفت و گوی پدر و مادر این شهید گرانقدر را با خبرنگار قدس آنلاین مشاهده می فرمایید.

از ویژگی‌های اخلاقی شهید بگویید؟  

پدر شهید: علی پسر خیلی بامعرفت و همیشه خنده برلب داشت. همیشه دوست داشت برای همه همانند یک برادر باشد. کوچک و بزرگ برایش فرقی نداشت، و در برخورد با دیگران فرقی قائل نمی شد و به همه کمک می کرد و افرادی که مشکل داشتند سعی می کرد مشکلات آنها را حل کند و دوست داشت تا جای که توان دارد دل مردم را شاد کند. همچنین همیشه در کارهایش اولویتش رضای خدا و خدمت به مملکتش بود، علاقه خاصی به رهبر داشت و یک روز به من گفت من رهبرم را حتی از شما بیشتر دوست دارم.

وقتی شهید به شما اعلام کرد که می‌خواهد به سوریه برود، شما چه گفتید؟ با رفتنش مخالفت نکردید؟

پدر شهید: وقتی متوجه شدیم که میخواهد به سوریه برود برای اینکه او را منصرف کنیم خیلی با اوصحبت کردیم وخیلی تلاش کردیم که او را منصرف کنیم، اما علی گفت من صد درصد میروم، با خدای خودم عهد بستم و من که یک بار بیشتر نمیمیرم و یک جان بیشتر ندارم، میخواهم جانم و همه وجودم را فدای دین اسلام و حضرت زینب(س) کنم. ، از ما سوال کرد، آیا به نظر شما کار بدی می کنم؟ وقتی حرف علی را شنیدیم دیگر حرفی برای گفتن نداشتیم. من و مادرش با هم مشورت کردیم، مادرش گفت: علی بهترین تصمیم را گرفته و اگر برای رفتن او مخالفت کنیم در حقش کم لطفی کردیم.

 آیا تصور میکردید جز خانواده شهدا شوید؟

مادر شهید : زمانی که خانواده شهدا را از تلویزیون می دیدم پا به پا مادران شهید اشک میریختم. فقط می گفتم خدا به آن ها صبر بدهد. این ها مادران شیر مردان هستند. نمیدانستم یک روزی خودم هم این افتخار نصیبم خواهد شد. این یک افتخار است و خوشحالم که سعادت نصیب من شد وخوشحالم که به عنوان مادر شهید مدافع حرم به شمار می آیم،  . سعادتی که در آن دنیا و در محضر بی‌بی رو سفیدم و شفاعت من را کند. همچنین مصیبت ما در برابر مصیبت حضرت زینب (س) ناچیز و نامقدار است و از ایشان می‌خواهیم بهترین‌های ما را که در راه دفاع از حرم ایشان فدا کردیم را بپذیرند.  

در تماس‌های تلفنی‌اش از سوریه بیشتر در مورد چه چیزهایی حرف می‌زد؟

مادر شهید : علی همیشه اول با من تماس میگرفت و جویای احوال همه بود و مدام از سرمای شدید آنجا میگفت. من هم  مرتب میگفتم علی جان لباس گرم بپوش که سرما نخوری، ولی بعداز چند روز که دوباره تماس گرفت از صداش معلوم بود سرمای شدیدی خورده و گفتم علی نگی سرما نخوردی که از صدات مشخص است که چقدر حالت خراب است. علی عاشق برف و سرما بود، آخرش هم در همان برف و سرما جان داد.

آخرین مکالمه یادتان هست؟

مادر شهید: علی آخرین باری که تماس گرفت شب بود و گفت فردا دارم میرم جایی، منم فهمیدم منظورش عملیات است و گفتم انشالله که سالم برگردی و از من حلالیت طلبید و خیلی باهم صحبت کردیم و خداحافظی کرد. بعد از من خواست که گوشی را به پدرش بدهم، آن شب فقط رضا برادرش خانه بود گوشی را به او دادم، با برادرش خیلی حرف زد و مدام می گفت حلام کنید. آن شب علی حال وهوای عجیبی درصحبت هایش بود انگار می دانست که شهید می شود.

چه کسی و چطور خبر شهادت را به شما داد؟

پدر شهید: ابتدا صحبت های بود ولی مشخص نبوده  درست است یا نه تا اینکه یکی از بستگان عکس علی را که در میان شهدای مدافع حرم در بیلبرد واقع در فلکه پنج نخل اهواز دیده بود با گوشی همراهش از آن عکس گرفته بود و خانه ی ما آمد و گفت که از علی هم خبر دارید؟ من هم گفتم یه عده می گویند شهید شده اما هنوز کسی دقیقا اطلاع درستی ندارد، اونم گفت پس برید فلکه پنج نخل، چهار شیر ...یه سری بزنید، از او پرسیدیم جریان چیه اونم گفت برید خودتان میفمید، من هم رفتم و عکس علی را دیدم و همان موقع بود که از سوریه هم  با من تماس گرفتند و خبر شهادتش را به من دادند.

پاسخ شما به طعنه‌زنندگان چیست؟ این روزها برخی سعی می‌کنند در راه مدافعان حرم شبهه ایجاد کنند، پاسخ شما به این حرف‌ها چیست؟

مادر شهید: متأسفانه کنایه‌های تلخی برخی ها برای این شهدا به زبان می آوردند، انگار نمی‌دانند اگر این مدافعان و رزمندگان اسلام نروند چه اتفاقی برای مملکتمان می‌افتد و چه پیش خواهد آمد.

اومیگوید آخرین باری که در صف نوبت دکتر در بیمارستان نشسته بودم، در کنارم خانم های جوانی با هم در ارتباط با افرادی که برای دفاع از حرمین به سوریه رفتند می گفتند؛ آره بابا به هر کدامش نفری ۳۰۰میلیون تومان دادند و حرف های بسیاری دیگری که نمی توانم ازگفتن آنها را به زبان بیاورم، آن قدر این حرفاها برایم سخت و آزار دهند بود که من هم طاقت نیاوردم و کنار آن ها رفتم و گفتم نه بابا به آنها ۵۰۰میلیون  تومان میدهند.  یکی از این خانم های جوان، پرسید شما از کجا میدانید؟ من هم در جواب  گفتم من مادر یکی از همان شهدا هستم، پسر من از نظر مالی هیچ کم کسری نداشته، کارمند شرکت نفت بوده است. شما حاضرین با چه میزان پول عزیزتان برای چنین کاری به سوریه بفرستید؟ آیا ۵۰۰ یا۸۰۰میلیون تومان؟ به نظر شما آیا این میزان پول این قدر ارزش دارد که مقابلش آدم جانش را بدهد؟ و این دو خانم جوان پاسخ سئوال من را با سکوت دادند.  اگر فکر می‌کنند برای پول است، پس چرا نشسته‌اید؟ بروید و ببینند می‌توانند یک روز در آنجا دوام بیاورید و با دشمنان بجنگید. آنها نمی‌دانند و همه این حرف‌ها را می‌زنند تا آب به آسیاب دشمن بریزند. نمی‌دانند که فرزندان ما از همه دوست داشتن‌ها و تعلقات دنیایی، همه داشته‌هایشان برای چیزی والاتر، بالاتر و برای رضای خالق هستی گذاشتند و رفتند و با شهادت با معبود خود دیدار کردند. پس مقایسه کردن تلاش‌ها و مجاهدت‌های رزمندگان ما با مزدوران تکفیری، صهیونیستی و آمریکایی، نهایت بی انصافی در حق این عزیزان است.

آیا فرزند شما وصیت نامه‌ای داشته است؟
مادر شهید:وصیت‌نامه‌ای نوشته بود که ما بعداز یکسال توانستیم آن را پیدا کنیم که در قسمتی از وصیت‌نامه‌اش نوشته:...به یاد داشته باشید که هیچ وقت ازحق خود در مقابل پیشرفت های کشورمان زیر سایه حضرت آقا مقام معظم رهبری کوتاهی نکنیم ونگذاریدکه کشورهای غربی با تهاجمات فرهنگی، روی شما و خانواده هایتان تاثیر بگذارند که به فرمایش مقام معظم رهبری «جنگ امروز جنگ نرم و تهاجم فرهنگی است» و همگی باید دست در دست هم و متحد باشیم تا مشت محکمی بر دهان امریکا انگلیس اسرائیل...که از دشمنان همیشگی ما بوده اندبزنیم و حتی اگر لازم شود به فرمان  رهبرمان حضرت آقا باآنها به جنگ برخیزیم که به قول شهید همت بزرگوار: در این راه چه کشته شویم وچه بکشیم باز هم ما پیروز میدان هستیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.