شعر، زبان خاص خودش را دارد؛ یعنی زبانی که به شیوههای گوناگون از زبان مردم دور میشود، از شیوههای بیانیِ مألوف فاصله میگیرد و اصرار دارد نشان دهد که ممتاز و متمایز از چیزی است که مردم عادی با آن سروکار دارند. اما چه میشود که همین شعر، با همین زبان ممتاز و متمایز، دوباره بهسمت مردم، زبان مردم، و ویژگیهای گفتار عامه گریز میزند و توفیق مییابد؟
شعر شهریار، چنین شعری است؛ شعری که در بدو امر، بهدلیل برخورداری از امکانات گوناگون نظیر وزن عروضی، قافیه، ردیف، صورخیال، شیوههای موسیقایی، انواع سازوکارهای نحوی، انواع دخلوتصرفهای واژگانی و معنایی و... از زبان مورد استفادۀ مردم چندین و چند پله بالاتر میرود و پس از آن بهواسطه کاربرد برخی ویژگیهای زبان مردم، مانند ضربالمثلها و اصطلاحات زبانزد، پارهای از تکهکلامهای عامیانه، برخی ساختارهای نحوی پرکاربرد میان مردم، واژههای مورد استفادۀ مردم و از همه اینها مهمتر، با توجه خاص به دغدغههای عاطفی و انسانی مردم، گویی از همان چندپلۀ بالاتر، کمی سرش را پایین میآورد و خود را به گوشهای مردم نزدیک میکند و این تمثیلی است که میتواند شهریار شاعر را بهشکلی شاید دقیقتر، ترسیم کند.
مردم با شعر شهریار انس و الفت دارند
زبان شعر شهریار زبان مردم بود و از اینحیث با اصطلاحات زبانزد، با نحو زبان گفتار و با تکهکلامهای مردم قرابت بسیار داشت و باید پذیرفت که مردم چنین شعری را بسیار بهتر و عمیقتر درمییابند و با آن انس و الفت بیشتری دارند. حقیقت این است که این ویژگی، یعنی نزدیک شدن زبان شعر به زبان مردم و انعکاس زندگی و تجربهها و اندوه و شادمانی و شوق و حسرت انسانها در شعر، توفیق بزرگی است برای شعر و شاعر، زیرا فاصله شعر و زندگی و نیز فاصله زبان شعر و زبان طبیعی گفتار و نوشتار، هرچه بیشتر باشد، شعر را در وادی انتزاع و ذهنیت و تعقید سرگردان میکند و از سرزندگی و پویایی بازمیدارد، و به همان نسبت هرچه این فاصله کمتر باشد، شعر را به عرصۀ عینیات و حقایق ملموس و محسوس و قابلدرک و قابلحس نزدیکتر میسازد.
این نوع شعر، از بیپیرایگی و صمیمیتی برخوردار است که دیگر گونههای شعری مانند اشعار حماسی و تعلیمی و... تا حدّ زیادی از آن بیبهرهاند و اتفاقاً همین صمیمیت و بیپیرایگی است که آن را به مردم نزدیک و نزدیکتر میکند. در شعر شهریار، پیوند زبان ادب و زبان گفتار به شیوایی تمام صورت گرفته است و میتوان به این نکته اذعان داشت که مهمترین تأثیرپذیری شهریار از پیشنهادهای زبانی شعر نیما، توجه به کاربرد زبان گفتاری و تمایل به محاورهای بوده که او در آثارش بهکار گرفته است. درواقع این تأثیرپذیری سبب شد که شعر شهریار، مخاطب وسیعی بیابد و با طبقات مختلف مردم ارتباط برقرار کند. این توفیق شهریار ناشی از تجربه ژرف و گسترده عاطفی شخص او نیز بود که به او این امکان را میداد تا بهنحوی متعادل، عناصر گوناگون شکلدهنده شعر را درکنار هم قرار دهد و با عاطفهای سرشار، عمیق و تأثیرگذار، مخاطب را به همدردی با خود وادارد.
شعری تاثیرگذار و سرشار از عواطف انسانی
شعر شهریار سرشار از عواطف انسانی است. هنگامیکه او بهشکلی صادقانه، و با ذوق هنریاش سراغ موضوعی خاص میرود، نگاهش سرشار از عواطف انسانی است و از همین حیث است که شعر او بسیار دلپذیر و گیرا و تأثیرگذار جلوه میکند.
شعرهای شهریار، بهویژه اشعاری که حاکی از صدق عاطفهای بینظیرند، آثار او را بهعنوان مجموعهای منحصربهفرد و او را بهعنوان شاعری یگانه معرفی میکنند. درواقع راز ماندگاری برخی شعرهای شهریار، نه در استفادۀ هنرمندانه از زبان شعر است، نه در کاربرد شاعرانۀ صورتهای خیالانگیز، نه در استفاده از وزنهای عروضی خاص، نه در کاربرد قوافی دشوار و ردیفهای اسمی بلند و...، بلکه در بازگو کردن عالیترین احساسات انسانی، با عاطفیترین و تأثیرگذارترین زبان است. شهریار بهعنوان هنرمندی هنرشناس، با سنجیدگی و با وزن و موسیقی خاص زبان شعرش این احساسات را ثبت میکند و به آنها رنگ و بوی هنری میبخشد. این موضوعات در ذهن مخاطب جان میگیرد و همین امر باعث میشود برخی سرودههای او با اختلاف قابلتوجهی نسبت به آثار دیگر همنسلانش با همین مضمونها، مخاطبان بیشتری داشته باشد.
درواقع تفاوت بزرگ شهریار با دیگر شاعران همنسلش در این بود که در مواجهه با زبان فارسی، مردم را مالک بلامنازع میدید و درحقیقت با استفاده از ابزاری که متعلق به مردم بود، از عواطف و احساساتی میسرود که در بطن هر انسانی وجود داشت و مردم، هنگامیکه اثری هنری را با ابزاری که متعلق به خودشان بود میخواندند، هیچگونه دوری و فاصلهای از آن شعر حس نمیکردند و آن را متعلق به خود میدانستند.
شهریار شاعری عاطفی است، شاعری بسیار عاطفی، اما این عاطفیبودن هرگز منجر به راهیافتن سانتیمانتالیسم به شعر او نمیشود. شهریار از عمیقترین و انسانیترین عواطفش، بسیار ساده و بدون تکلف سخن میگوید و همانطور که مردم در ابراز احساسات خود، سادهترین و عاطفیترین زبان را برمیگزینند، با شعری که با چنین زبانی نوشته شده باشد نیز احساس نزدیکی بیشتری میکنند. از نمونههای بسیار خوبِ چنین رویکردی در شعر شهریار، میتوان به شعر «ای وای مادرم» اشاره کرد؛ شعری که نمودهای بارز و موفقی از زبان مردم را به نمایش میگذارد:
آهسته باز از بغل پلهها گذشت/ در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود/ اما گرفته دوروبرش هالهای سیاه/ او مرده است و باز پرستار حال ماست/ در زندگی ما همهجا وول میخورد...
با پشت خم از این بغل کوچه میرود/ چادرنماز فلفلی انداخته بهسر/ کفش چروکخورده و جوراب وصلهدار/ او فکر بچههاست/ هرجا شده هویج هم امروز میخرد/ بیچاره پیرزن، همه برف است کوچهها...
نه، او نمرده، میشنوم من صدای او/ با بچهها هنوز سروکله میزند....
او مرد و درکنار پدر زیر خاک رفت/ اقوامش آمدند پی سرسلامتی/ یک ختم هم گرفته شد و پربدک نبود/ بسیار تسلیت که بما عرضه داشتند/ لطف شما زیاد/ اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت:/ این حرفها برای تو مادر نمیشود...
آنشب پدر به خواب من آمد، صداش کرد/ او هم جواب داد.../ معلوم شد که مادره از دسترفتنی است...
باز آمدم به خانه، چهحالی! نگفتنی/ دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض/ پیراهن پلید مرا باز شسته بود/ انگار خنده کرد، ولی دلشکسته بود/ بردی مرا به خاک کردی و آمدی؟/ تنها نمیگذارمت ای بینوا پسر...
نظر شما