در نهانخانه حافظهام تا به یاد دارم سفرهای متعدد چه در بهار، چه در تابستان، چه در پاییز و چه در زمستان، دوران کودکیم و نوجوانیم را شیرین و پرخاطره کرده است.
خانوادهام تقریباً به همه جای ایران سفر میکردند. از گیلان و مازندران که خاستگاه خانوادگیم بود تا قم و مشهد که اماکن متبرک مذهبی بود و چه آسان بود سفر، چه آسان بود به میهمانخانه رفتن و چه آسان بود عبور از جادههای خطرناک آن زمان، زیرا اولاً تعداد اتومبیلها زیاد نبود و رانندگان آن زمان بویژه رانندگان اتوبوسها و کامیونها که اغلب با تجربه بودند، در رانندگی احتیاط میکردند.
حالا کمتر به سفر میرویم! در سفر هوایی بجز چند شرکت هواپیمایی همه از آنها رضایت دارند، آن دیگر اغلب با تأخیر و تعویق و گاهی خطر همراه است! علاوه بر جادههای خطرناک، مصیبت تهیه بلیت برای قطار و گران تمام شدن یک سفر را هم باید افزود.
در قدیم در کنار میهمانخانهها و هتلهای گران، میهمانسراهای سازمان جلب سیاحان نیز دایر بود.
امروزه سفر گران تمام میشود. میهمانخانهای در شمال کشور شبی ۶۰۰ هزار تومان بابت اتاق دو تخته مطالبه میکند؛ بنابر این از خیر سفر میگذریم و با اینکه ولایتمان مازندران است و دهها خانواده فامیل داریم برای اینکه اسباب مزاحمت آنها را فراهم نیاوریم از خیر سفر میگذریم.
سفر خطرپذیری است، ریسک است، رفتن به استقبال مرگ است. کمتر آبریزگاه عمومی و سرویس بهداشتی دایر است؛ چون سالمندی سختیهایی دارد و عوارض جسمی. برای استفاده از آبریزگاه یک رستوران ناچارم دست به جیب ببرم و یک اسکناس ۵۰۰۰ تومانی بپردازم زیرا خجالت میکشم وارد رستورانی شوم و سراغ آبریزگاه را بگیرم. اغلب چون چهرهام را به یادم دارند با اصرار و مهربانی مرا به چای و خرما و صبحانه دعوت میکنند و بدان صرف صبحانه فقط با آشامیدن چای و خوردن یک خرما ۵ تا ۱۰ هزار تومان دیگر هم روی میز میگذارم زیرا خجالت میکشم میهمان کرم و میهمان نوازی کاسبی شوم که از رهگذران انتظار دارد بر خوانش بنشینند و غذا و چای بخورند و بیاشامند.
سفرها خطرناک، وقت گیر و گیر افتادن در ترافیک فرسایندهای است که به نظرم اهانت به طبیعت است؛ چرا این قدر بد و عقب مانده و ابتدایی؟ از کودکی عادت کردهایم وقتی به سفر میرفتم با طبیعت و زیباییهای آن، با زمزمه امواج رودخانه در کنار جادههای زیبا و دلانگیز شمال، با همهمه باد که از پنجرههای اتومبیل به درون میوزید خلوت کنیم، چه در آن زمان که خود پشت فرمان خودرو مینشستم و رانندگی میکردم و چه اکنون که فرزندانم رانندگی میکنند، حرمت باد کوهستان و همهمه باد کویر در جادههای تهران به جنوب را با موسیقی ضایع نمیکردم و نمیکنم.
مردم ما به طبیعت احترام نمیگذارند. به ما آموخته نشده طبیعت را آلوده نکنیم، سراسر کنار جاده شمال انواع بطریهای پلاستیکی زباله، آشغال و خاکروبه به چشم میخورد! پوست پرتقال و آجیل و پلاستیکهای تمام نشدنی، نمونهای از ولنگاری و بیکارگی و آموزش ندیدن که چرا زباله در طبیعت میریزید؟ چه حق دارید آن فضای دلاویز را اینسان به پس مانده سفرهتان آلوده کنید؟
امسال ترکیه آنسان که رسانههایش اعلام کردند به مناسبت برگزاری جشنهای عید قربان میلیاردها لیره ترک عایدات جهانگردی کسب کرد. از جشن عید قربان سفره ترکها رنگین میشود. در سراسر جادههای ترکیه در ناحیه کنار دریای اژه ندیدم دیوار خانهها و منازل و ویلاهای زیبای مردم را با رنگ برای نشان دادن نشانی فلان بازکننده فاضلاب منازل سیاه و کثیف کرده باشند. به شمال و جنوب و شرق و غرب کشور بروید ببینید روی دیوارها را چه کثیف کردهاند با این آگهیهای مهوع و شهرداریها هیچ وظیفهای برای خود نمیشناسند که مانع تجاوز به حقوق مردم شوند.
دوستی از دوبی بازگشته بود. حیران از شیوه میهمان پذیری و جلب توریست آنان که چه سان میکوشند سیل میهمانها را همراه با میلیاردها ارز به کشورشان که جز صحاری آفتاب زده سوزان چیزی ندارد جلب کنند. میگفت برخلاف تصورم در کمال میهمان نوازی و محبت با ایرانیان رفتار میکنند. میگفت چقدر تسهیلات فراهم کردهاند که تازه واردها به کشورشان به سرعت از گیتهای ورودی عبور کنند، مثلاً مترو را به مدخل فرودگاه کشاندهاند.
هزار گونه تفریحگاه و فروشگاه و گردشگاه فراهم ساختهاند تا صحرا را تبدیل به بهشت کنند. به هر بهانه و با لبخند و خوشامد پول از مسافر میستانند. غذا، میوه، بستنی بسیار گرانتر از ایران، طبیعت یکنواخت، بدون کوه و دره و چشمهسار، فقط بیابان اما از موهبت دریا که کنار کشورشان دارند استفاده میکنند. میگفت صدها کاروانسرای به جامانده از نیاکان صاحب قریحهمان در بیابانهای ایران داریم که هر یک از این کاروانسراها قابلیت تبدیل شدن به یک میهمانسرای بیابانی شگفت انگیز را دارد.
مدیران سازمان میراث فرهنگی و جهانگردی و گردشگری ما میتوانند هر کاروانسرایی را به یک میهمانسرای عالی بدل کنند و سیل خارجیان بویژه ژاپنیها و چینیها را به این میهمانسراها سرازیر کنند. کافی است در هر میهمانسرا صدها تابلوی نقاشی از ایرن عصر صفوی را که نقاشان چیره دست اروپایی در قرن هفده و هجده کشیدهاند به صورت موزهای کوچک نصب کنند.
اغذیه گوارای ایرانی چون آشهای خوشمزه و آبگوشت و تاس کباب و چلوکباب عرضه کنند و با شربتهای ایرانی و انواع آب میوهها از مسافران پذیرایی کنند.
در بعضی از استانها دیدهام این کاروانسراها را که بازسازی کردهاند، چقدر زیبا و رازآمیز و باشکوه شده است. متأسفانه بیشتر کسانی که برای زمانی کوتاه رئیس این سازمان میشوند (خدا نکند وزارتخانه شود آن قدر معاون و مدیرکل برایش میتراشند که بودجهاش فقط باید صرف حقوق و مزایا گردد) این کاره نیستند. آقا یا خانمی را میآورند که مدتی مدیریت کند. تا میآید چم و خم امور را بیاموزد کابینه عوض میشود و کنار میرود و باز روز از نو، روزی از نو!
تخت جمشید، تاق بستان، اصفهان آن شهر مینیاتوری، یزد آن خاستگاه بادگیرها، خراسان با آن شکوه و جذابیت بیتاب کننده، مشهد مقدس، سراسر کرانههای دریای کاسپین، سراسر کرانههای خلیج فارس و دریای مکران با آن شنزارهای به سرعت قابلیت دریابار (پلاژ) شدن، آن همه کوه و کویر و بیابان با آن طبیعت وصفناپذیر ایران را داریم، ۱۵ جزیره در خلیج فارس را داریم و به دلیل بیذوقی، بدسلیقگی، کژفکری چشم به دوبی و ترکیه و ارمنستان و گرجستان و قفقاز (باکو و مضافات آن) دوختهایم؛ افسوس، افسوس و افسوس!
نظر شما