سالهاست لباس سرخ بر تن کرده در ماه عزای حسین(علیهالسلام) تعزیه میخواند، جوانی است که نقش شمر را از پدر و برادرش به ارث برده. عشقش امام حسین(علیهالسلام) است و عاشورایی که هر سال برای او بخواند.
طولانیترین نقش را در تعزیه دارد؛ گاه از طلوع آفتاب تا غروب خورشید طول میکشد. چنان در نقشش فرو میرود که گویا واقعاً شمر است! اما شمری که امام حسین(علیهالسلام) را در اعماق قلبش بیشتر از خودش و جانش دوست دارد. میگوید: صحنه هایی که در نقش شمر مجبورم با امام حسین(علیهالسلام) بد حرف بزنم، همیشه برایم سنگین است، من به امام حسین(علیهالسلام) ارادت دارم و از اینکه بی ادبانه با ایشان حرف بزنم خجالت میکشم.
می گوید: هر سال وقتی امام حسین(علیهالسلام) را به شهادت میرسانم، بعدش تا مدتها گریه میکنم و تا یک هفته بیمار میشوم.
اعتقاد دارد، در تعزیه باید در نقش فرو رفت. آن نقش را خوب شناخت. نسخهها حتی نقشهای مقابل را باید حفظ کرد تا فضا برایت ملموس شود.
«یاسر مقدم زاده» را پس از اجرای تعزیهای استثنایی و خاص در روستای «خیرآباد» از توابع شهرستان مهولات از شهرستانهای خراسان رضوی است، ملاقات کردیم. وقتی اجرای تعزیه پس از یک روز طولانی تابستانی تمام شده و شامگاه عاشورا رسیده بود. او خسته بود؛ خیلی خسته. صدایش گرفته و چهرهاش سخت محزون بود. جوان ۳۵سالهای که پنج سال است نقش شمر را در تعزیه روستای خیرآباد به درخشانی ایفا میکند.
*تعزیهای خاص در روستایی کویری
اجرای تعزیه در عزاداریهای سیدالشهدا(علیهالسلام) پیشینهای طولانی دارد. یکی از اجراهای زیبای این سنت مذهبی در روستای «خیرآباد» از توابع شهرستان مه ولات هر ساله در ایام محرم اتفاق میافتد. آنچه این اجرا را متمایز و شاخص میکند طولانی بودن آن است، به گونهای که از طلوع خورشید تا اذان مغرب این نمایش در خیرآباد اجرا میشود و هزاران نفر برای دیدن آن به این روستای کویری سفر میکنند. قدمت اجرای تعزیه در این روستا به قرنها پیش برمی گردد و خیرآبادیها که اغلب آنها سادات هستند، در روز عاشورا این تعزیه را اجرا میکنند.
* طولانیترین نقش تعزیه
یاسر مقدم که شغل آزاد دارد نقش شمر را مانند دیگر تعزیه خوانان این روستا از پدر و سپس برادرش به ارث برده است. او میگوید: در این روستا نقشهای تعزیه ارثی است، یعنی از پدر به پسر ارث میرسد، کسی که پدرش میخوانده، بعد پسرش میخواند، این هم رسم خوبی است، هم بد.
خوب بدان معنا که اگر فرد توانمند باشد، میتواند جای پدر را بگیرد و بد است، اگر فرد استعداد نداشته باشد. در هرصورت، رسم بر این بوده و هست و همین طور دارد ادامه پیدا میکند. خدا را شکر تاکنون خوب بوده و زیاد مشکلی نداشتهایم.
نقش شمر بیشتر از بقیه است، از اول صبح شروع میشود و تا غروب که امام حسین(علیهالسلام) شهید میشود، نقش شمر ادامه دارد. در تمام این ساعتها او باید سرپا بایستد. شمار زیادی نقش در طول تعزیه وجود دارد که میآیند و میروند، ولی شمر از اول تا آخر مجبور است بماند. در روستای ما شمر طولانیترین نقش تعزیه را دارد.
*فقط به نقشم فکر میکنم
او که پنج سال است این نقش را بازی میکند، درباره نقشش میگوید: من سال اول چهار ماه تمرین کردم و تا قسمت حضرت علی اکبر حفظ کردم، سال دوم دو باره تمرین و همه را حفظ شدم. وقتی تازه وارد شده بودم کسی مرا نمیشناخت، سال اول که بازی کردم، میگفتند خوب بوده. سال دوم خدا را شکر همه راضی بودند. اکنون پنج سال است که میخوانم و همه راضی هستند. پدرم از سال دوم از کنارم رفت. دیگر وارد میدان نشد. چون میگفت تو کاملی و میتوانی کار را انجام دهی. الحمدلله، لطف خدا و امام حسین(علیهالسلام) بوده است. معتقدم اگر یک نفر دل و نیتش پاک باشد، ۱۰ شبانه روز هم میتواند بی وقفه برای امام حسین(علیهالسلام) کار کند. ما انجام دادیم، الحمدلله شد و خودم و بقیه راضی هستیم.
من به امام حسین(علیهالسلام) ارادت دارم، اما وقتی میخواهم نقش شمر را بازی کنم حس میگیرم، به هیچ عنوان به مردم و اطراف نگاه یا فکر نمیکنم. با تمام وجود سعی میکنم در خودم باشم و به نقش فکر کنم، خیلیها به من میگویند وقتی وسط میدان داری کارت را انجام میدهی، اگر هزار نفر هم صدایت کنند نمیفهمی. به کسی فکر نمیکنم برایم مهم نیست که در موردم چه فکر میکنند. مهم این است که برای امام حسین(علیهالسلام) بازی میکنم.
*گاهی بغض گلویم را میگیرد
وقتی احساسش را از بازی در نقش شمر میپرسم، میگوید: خیلی خوشحالم که برای امام حسین(علیهالسلام) کار میکنم. اما خیلی ناراحتم که نقش شمر را بازی میکنم ودر این نقش باید حرفهای توهین آمیز را به نقش مقابل که امام حسین(علیهالسلام) است، بگویم. گاهی بغض گلویم را میگیرد. ولی خودِ امام حسین(علیهالسلام) کمک میکنند که میتوانم حرف بزنم و کارم را انجام دهم.
چیزی که ناراحتم میکند، حرفهای بی ادبانهای است که باید به امام حسین(علیهالسلام) بزنم. موقع اجرا بغض گلویم را میگیرد و به سختی میگویم. بعد اجرا خیلی گریه میکنم و طلب بخشش میکنم. من ارادت خاصی به امام حسین(علیهالسلام) دارم. برایم سخت است که با غضب با امام سخن بگویم.
این لحنها که باید بد صحبت کنم، امام را «تو» خطاب کنم یا مثلاً بگویم که من سرت را میخواهم جدا کنم و به ازای سرت بر ری حکومت میکنم، اجرای این لحنها خیلی برایم سخت است و ناراحتم. چون با خودم میگویم، من نوکر امام حسین(علیهالسلام) هستم، پس چطور میتوانم با ائمه(علیهم السلام) چنین صحبت کنم.
در چنین صحنه هایی با اینکه خیلی ناراحت میشوم، ولی خودم را کنترل میکنم و سعی دارم حسم را بگیرم و بازیام را انجام دهم. چون وظیفه من این است - با اینکه دلم میگیرد و اشکم جاری میشود- اشک دوستداران امام حسین(علیهالسلام) را در بیاورم، اشک کسانی که به اینجا آمدهاند تا ببینند در آن واقعه چه اتفاقی افتاده است، اشک آنها را دربیاورم، دل آنها را بسوزانم. بغض گلوی آنان را بگیرد.
*سختترین لحظه در تعزیه برای شمر
وقتی از او میپرسم سختترین لحظه در تعزیه برای شما چه زمانی است، میگوید: وقتی شمر سر امام حسین(علیهالسلام) را جدا میکند. نهایت بغضم آن زمان است، آنجاست که تعزیه تمام میشود و من منفجر میشوم. حدود دو ساعت سخت گریه میکنم. هر سال هم این اتفاق برایم میافتد. اکنون هم که یادم میآید، اشکم جاری میشود. چون فکر میکنم کار ناپسندی انجام میدهم. با اینکه صحنه مجازی است، ولی آن را حقیقی میبینم و درونی آزارم میدهد، چون ارادت خاصی به امام حسین(علیهالسلام) دارم.
* عشق بلاعوض
از آرزویش که میپرسم و حاجتی که از امام حسین(علیهالسلام) میخواهد سکوت میکند و پس از لحظاتی میگوید: حاجتم از امام حسین(علیهالسلام) خصوصی است نمیتوانم به شما بگویم، اما وقتی اصرار مرا میبیند که به غیر از آن خواسته خصوصی دیگر چه میخواهید: میگوید، چیزی نمیخواهم. هیچ. عشق من به امام حسین(علیهالسلام) بلاعوض است.
نظر شما